eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
در این جمعیت☝️ مهجوریت و نخ نمایے تفکرے که #مهناز_افشارے ها پشت آن خوابیده اند به وضوح فریاد میشود.. پشتیبانان این تفکر سخیف بدانند.. این سرزمین جاے جولان آنهـا نیست‼️ #تشییع_طلبه_همدانے ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
ســلام برشــــهدا آن مهـــدے بـاوران و یـاوران ڪہ "لبیکـــ" گفتنـد بہ نائبـــ المهــدے و مهــدے نیـز "ادرڪنـے" شـان را خریـدار شـد... سلام بر اصحاب آخر الزمانے سیدالشهداء وسلام بر نور چشمی ‌هایی که کـامروا شدند ❣°•|صبحتــون شهدایی|•°❣ ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
همسر شهید : 🌺روزی که آقاحجت به شهادت رسید از صبح استرس عجیبی داشتم و فکرم خیلی درگیر بود، انگار روحم از کالبد جسمم بیرون رفته بود. 🌺برای رفع استرسم و درست شدن کار آقا حجت در سوریه در یکی از گروه‌های تلگرام ختم 5000 ذکر یا قاضی الحاجات گذاشتم و خودم نزدیک به 2000 ذکر گفتم، با هر ذکری که می‌گفتم بند دلم پاره می‌شد. 🌺بعد شهادت آقاحجت دوستشون تعریف می‌کرد که در تماس تلفنی که به شهید گفته بودم برایش ذکر گفته‌ام لبخند ملیحی زده و ابراز خوشحالی کرده بود. 🌺روز شهادتشان تا اذان ظهر جواب پیام‌های من را می‌داد اما بعدش هر چه پیام دادم جوابی نداد، در پیام آخر برایش نوشتم که دیگه از من دل کندید که جواب پیامم را نمی‌دهید، وقتی جوابی نداد خودم نیز سعی کردم از شهید دل بکنم. 🌺در همان روز بود که خواهر شوهرم تماس گرفت تا از آقا حجت خبری بگیرد با دلهره عجیبی گفتم آقا حجت دیگر برنمی‌گردد! 🌺طبق گفته دوستش در سوریه آقاحجت ساعت چهار و نیم به شهادت رسیده بود و سوریه تا ایران دو ساعت فاصله زمانی تفاوت دارد، زمان نماز مغرب رسیده بود که نمازم را خواندم و وسط نماز عشا پاهام سست شد و نشستم، زنگ تلفن به صدا درآمد و خبر شهادتش را دادند، آقاحجت دوم اسفندماه به شهادت رسید. 🌺دوست شهید که در سوریه باهم بودند تعریف می‌کرد؛ اتاقشان به حرم خیلی نزدیک بود و آقا حجت رو به حرم حضرت زینب(س) ایستاده بود و رو به خانم گفته بود من 15 سال برای شما نوکری کردم یکی را قبول کنید تا خداوند شهادت را نصیب من کند. 🌺آقا حجت در عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود از ناحیه پهلو و بازوی چپش صدمه دید، حدود 40 ساچمه در شکمش مانده و صورتش هم کبود شده بود. 🌺هنوز شهادت آقاحجت را باور نمی‌کنم، هنوز هم هر شب بهش پیام می‌دهم و منتظرم پیام‌هایم تیک بخورد، عکس شهادتش را هر روز نگاه می‌کنم تا شهادتش باورم شود اما... 🌺خبر شهادت آقا حجت را خیلی مستقیم به من گفتند، تلفن خانه زنگ زد خواهر بزرگم بود، از من سوال کرد آقا حجت کجاست؟ چون همسرم از من خواسته بود کسی متوجه رفتن وی به سوریه نشود در جواب خواهرم گفتم رفته کربلا، اما خواهرم خیلی رک برگشت به من گفت، شنیده آقا حجت در سوریه شهید شده ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌷به مناسبت سالروز شهادت🌷 زندگینامه در پنجم مردادماه ۱۳۳۹ در خانواده ای متدین در تهران دیده به جهان گشود . او با احساسات پاک و بی آلایش مذهبی رشد یافت . شش ساله بود که قدم در راه تحصیل علم گذاشت ، دوره ابتدایی را با نمره های عالی به پایان رسانید و دوره دبیرستان را در مدرسه « دکتر هشترودی » به تحصیل ادامه داد . محسن پیش از رسیدن به سن بلوغ به فرایض دینی عمل می کند . محسن پس از دریافت مدرک دیپلم با معدل بالا در سال ۱۳۵۵ در کنکور شرکت کرده و می شود و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل می پردازد . پدرش از همرزمان آیت الله کاشانی بود ، از این رو پسر را با الفبای مبارزات سیاسی آشنا می کند . شرکت در جلسات آموزش معارف اسلامی و هیاتهای مذهبی تهران از جمله فعالیتهای عمده محسن در پیش از ورود به دانشگاه به شمار می رود . محسن در دانشگاه با شناخت صحیحی که از مکتب داشت ، از طیف گوناگون و منحرف سیاسی پرهیز می کند و به انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه می پیوندد . وی همزمان با شرکت در فعالیتهای سیاسی و عقیدتی ، از سال ۱۳۵۶ مسوولیت هدایت مبارزات دانشجوی را در دانشگاه شریف علیه رژیم به عهده می گیرد . محسن در تابستان ۱۳۵۹ به عضویت در می آید ومدتی به عنوان « فرمانده گردان مخابرات سپاه پاسداران » انجام وظیفه می کند . سپس « سرپرستی » به او محول می گردد . وی در عملیات سرنوشت ساز « پارتیزانی » به عنوان فرمانده گردان نهم مسوولیت محور « » تا حد فاصل « » را به عهده می گیرد . در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ طرح آزادسازی ارتفاعات در دستور کار قرار می گیرد . محسن در تمامی مراحل شناسایی این حمله حضور می یابد و در طراحی این عملیات نقش فعالی ایفا می کند .در همین مقطع رابطه صمیمانه میان محسن و خلبان شهید « » به وجود می آید . در این عملیات فرماندهی محور چپ به وزوایی واگذار می شود و فرماندهی محور سمت راست نیز توسط « محسن حاجی بابا » صورت می پذیرد . محسن در این عملیات ایثاری جاودانه خلق می کند و موفق می شود با تعداد اندک نیرو ۳۵۰نفر از نیروهای گردان کماندویی دشمن را به اسارت در آورد . محسن در پایان عملیات از ناحیه فک و دست مجروح می شود و به بیمارستان منتقل می گردد . موقع عمل جراحی اجازه نمی دهد که او را بی هوش کنند و به دکتر می گوید : « من هرچه بیشتر درد می کشم ، بیشتر لذت می برم حس می کنم از این طریق به خدا نزدیک می شوم . » او تاب نمی آورد که درمانش کامل شود . دلتنگی دوری از جبهه به سراغش می آید و او هنوز بهبودی کامل نیافته به جبهه « گیلانغرب » باز می گردد و فرماندهی عملیات سپاه «سرپل ذهاب » را بر عهده می گیرد . در ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ در عملیات « » به عنوان عملیات شرکت می کند و در آن جا نیز همچون حماسه می آفریند . بار دیگر در این عملیات زخمی شده به تهران منتقل می گردد . وقتی از جبهه به مرخصی می آمد به خانواده های شهدا و بچه های گردان سرکشی می کرد و مشکلات آنان را مرتفع می نمود .او با همه به احترام و ادب برخورد می کرد ، بویژه به پدر و مادرش احترام قائل بود . به قرائت مداومت داشت . به حضرت (ره) عشق می ورزید و اطاعت از معظم له را واجب می دانست . این عاشق وارسته و مجاهد آگاه پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینهای فراوان سرانجام در روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ در عملیات « » هنگام هدایت نیروهای تحت امر : بر اثر اصابت گلوله و ترکش به فیض عظمای نایل آمد ، سر و جان در گرو محبوب و معشوق نهاد و به خیل عشاق ره یافت . اگر توانستید جنازه ام را به دست بیاورید ، آن را به روی مینهای دشمن بیندازید تا جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد . ان شاءالله . خدایا : الان تمام مردم ایران چشم انتظارند . مادران و پدران شهداء در التهابند . قلب امام نگران این حمله است . در این حمله آبروی اسلام در میان است . خدایا اگر می دانی که نیتهای ما خالص و فقط برای تو است ، یاریمان کن . راه را نشانمان بده . خدایا تو برای موسی(ع) دریا را شکافتی و راهش دادی . تو برای محمد(ص) غاری را قرار دادی و به امر تو عنکبوت بر در آن تار تنید . خدایا ما کوچکتر از آنیم که درخواست کنیم برای ما کاری انجام بدهی . خداوندا تو را به حق امام زمان(عج) ، تو را به حق نایبش ، ترا به حق (ع) که ما به خونخواهی او قیام کرده ایم ، قسم ات می دهم ما بندگان حقیر و ضعیف را از این درماندگی نجات ببخش . " شادی روح شهید وزوایی صلوات " 🌹 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
#شهید_سردار_محسن_وزوایی اولین فرمانده لشکر۱۰سیدالشهدا (؏) ( نفرسمت چپ جیپ ) ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
ما ترس از شهادت نداریم و این تنهـا آرزوی مـاست ... 🗓۱۰ اردیبهشت سالروز شهادت اولین فرمانده لشکر۱۰سیدالشهدا (؏) عملیات الی بیت‌المقدس ۱۳٦۱ #شهید_سردار_محسن_وزوایی ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌺بسم‌رب‌الشهداءالصدیقین🌺 زنده‌نگه‌داشتن‌یادشهداکمترازشهادت‌نیست... 📝هرشب‌چندسطری ازرفیق شهیدمان ❣شهیدحسین معزغلامی❣ 📚متن هابرگرفته ازکتاب سروقمحانه زندگینامه شهیدمعزغلامی @parastohae_ashegh313
📚سروقمحانه #شهیدحسین_معزغلامی 💟این قسمت:دبه ی آب #شادی_روحش_صلوات @parastohae_ashegh313
°°°دبه ی آب°°° ✅حسین تادوسالگی به دورازاعضای فامیل ودرهوای گرم بزرگ شد.🌤 بعدهابه تهران منتقل شدیم وتاهفت سالگی حسین درمنازل سازمانی نیروی هوایی 🏠درافسریه تهران زندگی می کردیم. ✅ازهمون اوایل کودکی حسین مسئولبیت پذیربود.✨ ماآب آشامیدنی موردنیازمون روازشیرمخصوصی دربیرون ازخونه می آوردیم.💦 حسین سعی میکرد خودش بره وبادبه آب بیاره تامادروخواهراش بیرون نرن.😍 به همین خاطردرمنازل سازمانی معروف بودومردم می گفتند"دبه ی حسین هم اندازه ی خودشه"😍 🌷حتی برای خریدنان هم خودش می رفت.🍞 حسین بچه ی پرانرژی وفعالیتش خیلی زیادبود.💫 علیرغم سن کمش خیلی حرف های بزرگی میزد.!!!✨ |پدرشهید|🗣 ادامه دارد...💫 @parastohae_ashegh313
✨🌹دل من تنگ همین یڪ لبخنـــد و تـــو در خنده مستانہ خود مےگـذرے نوش جانتـــ امّـا ... گاه گاهـے بہ دل خستہ ما هم‌ نظــرے ...🌹✨ 🌷°•|صبحتون شهدایی|•°🌷 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
📢 شما دعوتید به سالگرد شهدای مدافع حرم استان البرز 🔹 فصل بهار 💠 با روایتگری همرزمان شهدای مدافع حرم شعرخوانی آقای وحید عظیم پور و نوای گرم حاج رحمان نوازنی لطفا رسانه باشید ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
به محفل نائب الشهید دعوتید باحضور خانواده معظم ونائبان شهدا سخنران : حجه الاسلام قاسمیان مداح : حاج امیرعباسی راوی : حجه الاسلام جلالیان پنجشنبه (۲/۱۲) ، ساعت ۲۰ میدان شهدا ، حسینیه شهید همت کانون همبستگی فرزندان شاهد ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
⭕️خداوند میخواهد سایه شهیدان بر سر کشور ما مستدام باشد 🔸رهبر انقلاب، در جمع اعضای کنگره شهدای‌جامعه کارگری: 🔹تجلیل و تکریم شهدا از هر قشری و از هر نقطه‌ای از نقاط جغرافیایی کشور، حقیقتاً حسنه و کار برجسته‌ای است، و خود اینکه خدای متعال دل‌های شماها را به این سمت کشانده که بیایید مشغول این کار بشوید، زحماتش را بر عهده بگیرید و این گردهمایی و این بزرگداشت را به وجود بیاورید، نشانه‌ی لطف الهی است؛ نشاندهنده‌ی این است که خدای متعال میخواهد سایه‌ی شهیدان بر سرِ این کشور همیشه مستمر و مستدام باشد؛ لکن بعضی از قشرها هستند که تکریم آنها به‌خاطر شهادت، یک ارزش مضاعفی دارد. قشر کارگرمان از این‌ قبیلند. 🔹توجّه دادن ذهن عامّه‌ی مردم و افکار عمومی ملّت به فداکاری این قشر در میدان جنگ هم کار برجسته‌ای است. 🔹در این کار هم توجّه کنید به اینکه جنبه‌های تشریفاتی و ظاهری و مانند اینها که گاهی یک‌مقداری دخالت میکند دخالت قابل توجّه و مهمّی نداشته باشد؛ نگاه کنید به تأثیر این رفتار و این کاری که شما میکنید در مخاطب؛ یعنی [به طور] عمده به این توجّه کنید. اگر چنانچه اثر هنری منتشر میکنید یا کتاب مینویسید یا مانند اینها، جوری مشی بکنید که این بتواند در مخاطب اثر بگذارد؛ این مهم است، ظواهر و مانند اینها خیلی مهم نیست. ۹۶/۱۱/۱۶‌ ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
صدای پای رمضان آرام آرام به گوش میرسد . دست هایمان خالی دل هایمان آکنده از عشق حالمان را ندای ربنا خوب میکند از همان ابتدا رسم میزبان بودن را عاشقانه به جا می آوری . از همان ابتدا عاشقانه هایت را با بندگانت تقسیم میکنی . الهی قلب هایمان را یک ماه در مهمانی خودت غبار روبی کن . وجودمان را سرشار از عشق و زندگیمان را پر برکت دعایمان کنید نه به بهای لیاقت بلکه به رسم رفاقت ❣خادمین کانال شهدای گمنام❣ neveshte : me🌷 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
در ازدواج بسیار سختگیر بود خواهرش ، همسرش را به او معرفی کرد و بعد از صحبت کردن متوجه شد او کسی است که میتواند با زندگی ساده و پر از سختی او سازگار باشد روز خواستگاری نخستین صحبتش در مورد شهادت بود. نسبت به حجاب خیلی اهمیت میداد طوری که روز خواستگاری عنوان کرد با وجود اینکه مهمان حبیب خداست اما کسی که وارد منزل ما میشود باید با پوشش حضرت زهرا(س) وارد شود . ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
ایـن ها فقط استخـــــوان نیستنـد.. ایـن ها مـن و تـوستـــــ ...✨ تـاریـخ پـر افتخـار ایـن آبـادیستـــــ .. سنـد است.. مظلومیتـــــ 🌷°•|شبتون شهدایی|•°🌷 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌺همہ شبـــــ در این امیدم که نسیم صبحگاهے به پیام آشنایان بنوازد آشنـا را.... ⛅️صبحتون شهدایی ❣شهید عبدالصالح زارع ❣ ─┅═°•°💕🕊💕°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°💕🕊💕°•°═┅─
🌺 به روایت همسر شهید حاجی زاده 🌸°•| مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم . 🌼°•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟ 🌸°•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود . 🌼°•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟ 🌸°•| گفت : همین که خانم گفت . ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
❣بسم الله الرحمن الرحیم❣ 🌷 معلم از معبر حرف هایش ، در های بهشت را باز میکند به روی شاگردانی که در ملکوت قلب آماده درس گرفتن هستند . 🌹 ای وجود بی کران اردیبهشت ، با نفس های پیامبرانه ات جوانه میزند و تو می آیی تا خورشید آگاهی را در قلب های حاصلخیز فرزندان سرزمینت بکاری.... تو را سپاس که بذر معرفت و حکمت را در قلبم کاشتی و راه های آسمانی را نشانم دادی . امروز را به احترام نامت قیام میکنم و در زلال آموخته هایم رها میشوم و حدیث زندگی را با تو مرور میکنم . 🌷روز معلم بر شهدا ، معلمان مکتب شهادت و استاد بزرگوارم مبارک باد .🌷
خون هر قطره اش تبديل به صدها قطره و هزارها قطره، بلكه به دريايی از خون می گردد و در وارد می شود. 12 اردیبهشت سالگرد شهادت استاد مطهری ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🔻هيچ وقت خون شهيد هدر نمی رود🔻 🔹شهيد چه می كند؟ شهيد تنها كارش اين نيست كه در مقابل دشمن می ايستد، يا دشمن را می زند يا از دشمن می خورد؛ اگر تنها اين بود، بايد بگوييم آن وقتی كه از دشمن می خورد و خونش را می ريزند، خونش هدر رفته. نه، هيچ وقت خون شهيد هدر نمی رود، خون شهيد به زمين نمی ريزد. خون شهيد هر قطره اش تبديل به صدها قطره و هزارها قطره، بلكه به دريايی از خون می گردد و در پيكر اجتماع وارد می شود. لهذا پيغمبر فرمود: ما مِنْ قَطْرَةٍ احَبُّ الَی اللَّهِ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فی سَبيلِ اللَّهِ. "هيچ قطره ای در مقياس حقيقت و در نزد خدا از قطره خونی كه در راه خدا ريخته شود بهتر نيست." 🔹شهادت تزريق خون است به پيكر اجتماع؛ اين شهدا هستند كه به پيكر اجتماع و در رگهای اجتماع- خاصه اجتماعاتی كه دچار كم خونی هستند- خون جديد وارد می كنند. قيام و انقلاب مهدی عليه السلام، ص87 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌺 کوله بار همه ی ما پر از درس محبت و معرفت و عشق و دلدادگی است که تو معلم آن بوده ای. 💐 رفیق شهیدم! کاش برایت دانش آموزان خوبی بوده باشیم. #روزت_مبارک_معلم_شهیدم #ابراهیم_هادی ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
إن تركنا فَمن يرحمُنا .. اگر تو ترکمان کنی چه کسی به ما رحم کند ؟ 💔💔💔💔💔 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
بهش گفتم حاجی عکس بچه تو ، زدی جلوی چشمت سنگینت میکنه ، نمیزاره راحت بپّری دلت دنیایی میشه.. خندید و گفت : داداش ! عکس نازنین زهرا رو آوردم اینجا که با تمام دلبستگی هام فدایی امام زمانم بشم . منظره ی پشت این شیشه جبهه ایه ، که حق رو سر میبرّن و باید عشق به ولایت رو ترجیح بدیم به عشق های زمینی . من که هیچ ، دخترم ، عشقم ، زندگیم و همه ی دار و ندارم فداییِ امام زمانم . در نهایت از همان مقرّ فرماندهی اش پرکشید . هرمدافع تا زمین افتاد با خونش نوشت: تا نفس درسینه ها باقیست ، پای 🌸 به روایت همرزم شهید 🌸°•|شهید مرتضی مسیب زاده|•°🌸 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
هدیه سال تحویل دور هم بودیم . سر سفره نشسته بودیم که پدر بهمون عیدی داد . بعدش علی شروع کرد و به همه عیدی داد غیر از من. گفت : بیا بالا توی اتاق خودمون . یه قابلمه دستش گرفت و گفت : من می زنم روی قابلمه تو از روی صداش بگرد و هدیه ت رو پیدا کن . گذاشته بود توی جیب لباس فرمش . یه شیشه عطر بود و یه دستبند این قدر برام لذت بخش بود که تا حالا یادم مونده. ❣شهید علی رضا یاسینی❣ نیمه پنهان ماه، جلد 5 ، صفحه 32 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝