🇮🇷 خاطرات شهدا 🇮🇷
🔹یک شب محمد همین طور که دراز کشیده بود، نگاهش را به بالا دوخت و با صدایی ملایم گفت:
«رضا! دوست دارم موقع #شهادت، تیر درست بخورد به قلبم، درست همین جایی که این شعر را نوشتهام.»
🔹کنجکاو شدم، سرم را بالا گرفتم، در تاریک روشن سنگر به پیراهنش نگاه کردم؛ این بیت نوشته بود⇩↯⇩
●/آنقدر غمت به جان پذیرم حسین\●
●/تا قبــر تو را بغــــل بگیرم حسین\●
🔻محمد همانطور که دوست داشت #شهید شد یعنی «تیر خورد روی همان بیتی که روی سینهاش نوشته بود»
دانشآموز ۱۴ ساله
#شهید_محمـد_مصطفیپور
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌹❥✺﷽ ✺❥🌹
#ڪــلام_شهـــید
#شهید_حسین_خصاف
◙☜تاریخ تولد. : ۱۳۴۶/۱/۱
◙☜محل تولد : کاشان
◙☜تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۴/۱۰
◙☜محل شهادت :کربلای ۴اروند
👌در نظر بگیرید ڪسے در روز یڪ گناه انجام مےدهد حتے زیادتر؛ در سال چند گناه انجام داده ، وقتے گناهان خود را بہ یاد میاورم از خود شرم میڪنم.
۵ سال است ڪہ من بہ تڪلیف رسیدهام، روزے اگر یڪ گناه انجام بدهم مےشود ۱۸۲۵ گناه!!
برادران و خواهران مواظب خودتان باشید.
#عصرتون_منور_به_نگاه_شهدا🌷
┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄
2364163_-210136.mp3
7.56M
🔊 تقدیم به #شهدای_تازه_تفحص_شده
ای شکسته استخوان ها السلام
السلام ای قهرمان ها، الســــلام
#تشیع_۱۵۰_شهید_گمنام
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
امام خامنه ای؛
من این را میخواهم عرض کنم که در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال #مطالعه خوابشان میبرد.
خود من هم همینطورم. نه اینکه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه میکنم؛ تا خوابم میآید، کتاب را میگذارم و میخوابم.
همه افراد خانه ما، وقتی میخواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است.
من فکر میکنم که همه خانوادههای ایرانی باید اینگونه باشند. توقّع من، این است.
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
💠 تدبیر امام صادق(ع) در زمان تنگدستی و سختی معیشت برای گشایش مالی
🔻امام صادق(ع) به فرزند خود محمّد فرمود:
فرزندم! از آن خرجى، چقدر اضافه آمده است؟
عرض كرد: چهل دينار.
فرمود: برو و آنها را صدقه بده.
عرض كرد: فقط همين چهل دينار باقى مانده است.
حضرت فرمود: آنها را صدقه بده؛ زيرا خداوند عزّوجلّ عوضش را میدهد. مگر نمیدانى كه هر چيزى كليدى دارد و كليد روزى، صدقه دادن است، پس آن چهل دينار را صدقه بده.
👌محمّد چنين كرد، و ده روز بيشتر بر امام صادق (ع) نگذشت كه از جايى چهارهزار دينار به ايشان رسيد.
سپس فرمود: ای پسرم ما در راه خدا چهل دینار بخشیدیم و خداوند به ما چهار هزار دینار بخشید.
👈🏻منبع: كافي: ج۴، ص۱۰
👌استاد علیرضا پناهیان
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
من كه هر شــب
با خيالت گرمِ
صحبت مى شوم...
هر كجا هستى
بخــواب آرامِ جانم
شـــب بخيــر
#شبــــتون_شهــــدایی
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
@parastohae_ashegh313
☀️تو
صبح باش
بتاب ..!
من
سراپا
چشم مے شوم
محو ِ تماشاے تو ..!
#صبحتون_شهدایی♥
@parastohae_ashegh313
خاکریز خاطرات قسمت نهم
✍ این خاطره رو به گوش مسئولین برسانید ، تا بدونن به چه قیمتی به این جایگاه رسیدند😢...
#متن_خاطره
چند روز بعد از عملیات دیدمش. هر جا میرفت یه کاغذ و خودکار باهاش بود. از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟!!! گفت: توی عملیات گوشهاش آسیب دیده ، اونقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه، باید براش بنویسی تا بفهمه...
📚منبع: کتاب امتحان نهایی ، صفحه 16
#غیرت #تلاش_و_کوشش #مجاهدت #جهاد
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
پیرو درخواست مکرر کاربران کانال، خاطرات شهید دکتر #مصطفی_چمران از نگاه #غاده_جابر همسر لبنانی شهید چ
💠بِسم ِ رب الشهداءِ و الصِّدیقین💠
#خاطرات_شهيد_چمران به روایت غاده جابر همسر شهید
#قسمت_پنجم
🍃بار دوم که دیدمش برای کار در موسسه آمادگی کامل داشتم. کم کم آشنایی ما شروع شد. من خیلی جاها با مصطفی بودم، در موسسه کنار بچه ها، در شهرهای مختلف و یکی دو بار در جبهه. برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود. بی آنکه خود او عمدی داشته باشد. غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود حجاب درستی نداشت اما دوست داشت جور دیگری باشد ، دوست داشت چیز دیگری ببیند غیر از این بریز و بپاشها و تجمل ها، او از این خانه که یک اتاق بیشتر نیست و درش همیشه به روی همه باز است خوشش می آید. بچه ها می توانند هر ساعتی که میخواهند بیایند تو بنشینید روی زمین و با مدیرشان گپ بزنند.
🍃مصطفی از خود او هم در این اتاق پذیرایی کرد و غاده چقدر جا خورد وقتی فهمید باید کفش هایش را بکند و بنشیند روی زمین ! به نظرش مصطفی یک شاه کار بود، غافل کننده و جذاب... یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها می رفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیه ای به من داد، اولین هدیه اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و همانجا بازکردم دیدم روسری است، یک
روسری قرمز با گلهای درشت... من جا خوردم ،اما او لبخند زد و با شیرینی گفت : بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند.
🍃از آن وقت روسری گذاشتم. من می دانستم بچه ها به مصطفی حمله می کنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآورید موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی می کرد، خودم متوجه میشدم، مرا به بچه ها نزدیک کند. می گفت: ایشان خیلی خوبند. اینطور که شما فکر می کنید نیست، به خاطر شما می آیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند ان شاء الله خودمان بهش یاد می دهیم. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانیاند. اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برده، به اسلام آورد. نه ماه، نه ماه زیبا داشتیم و بعد با هم ازدواج کردیم. البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد...
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
به مناسبت سالگرد ولادت
#شهید_عباس_آسمیه
نام جهادی : زهیر
#تولد : ۱۰ تیر ۱۳۶۸
#شهادت :۲۱ دی ۱۳۹۴
محل شهادت :سوریه/جنوب حلب/خان طومان
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
به مناسبت سالگرد ولادت #شهید_عباس_آسمیه نام جهادی : زهیر #تولد : ۱۰ تیر ۱۳۶۸ #شهادت :۲۱ دی ۱۳۹۴ مح
🌷 فرازهایی از زندگینامه شهید:
💠 شهیدی که هنوز بدنش مهمان زینب کبری(س) است.
شهید عباس آسمیه متولد 1368 نخبه و فارغ التحصیل رشته ی هوا فضا از دانشگاه قزوین است...
شهبد آسمیه خیلی اهل هیئت و مسجد بود و از هر فرصتی برای حضور در مجالس اهل بیت استفاده می کرد. او می گفت زنده بودن من ماه محرم و صفر است. بیشتر اوقات صبح ها به یاد امام حسین(ع) روضه می خواند و بر سینه می زد .
شهدی عباس آسمیه چندان موافق محیط دانشگاه نبود و علاقه مند رفتن به حوزه ی علمیه بود...
همیشه با وضوبود و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود...
در امور مختلف دینی، فقهی، سیاست مسائل دیگر بسیار مطلع بود چرا که با مطالعه بسیار خود تلاش می کرد معلومات خود را بالا ببرد.
آرام و خاموش کارهایش را می کرد و هیچ گاه خودرا مطرح نمی کرد. اخلاق و رفتارش همیشه زبانزد خاص و عام بود.
بعد از شهادتش خانواده ای به خانه ی شهید آمدند و گفتند مدتهاست این شهید بزرگوار با کمک های مادی و معنوی خود از آنها حمایت می کند.
۲سال بود که وارد سپاه شده بود. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شده بود..
او قبل از اعزام به سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود...
شهید عباس آسمیه با گذراندن دورههای تخصصی و به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرمین ائمه معصومین (ع) راهی سوریه شد و پس از حضور در مناطق تحت کنترل گروه تروریستی داعش، در تاریخ۲۱دی ماه۹۴در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب در شمال سوریه به دست عوامل این گروه تکفیری-صهیونیستی به مقام والای شهادت رسید...
او از قلب و پهلو تیر خورد و در نهایت به آرزوی دیرینه اش رسید و جام شهادت را از دست مولای بی کفن نوشید و پیکرش نیز برنگشت و برای همیشه جاویدالاثرشد...
#شهید_عباس_آسمیه
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝