#فصل19
بهنام فكري شــد که اين چه شیوه ي جنگیدن است، اما چون بهروز مرادي بزرگتر بود و حرفي نزد، بهنام هم ســاکت ماند. بهروز، بهنام و سامي را انتخاب کرد. قرار شد چند نفر ديگر به کوچه ي روبه رو بروند و سروصدا کنند. بــه ســر کوچه و اولین خانه رســیدند. منورها در دل آســمان، نورافشــاني مي کردند. شب مثل روز روشن شده بود. منورهايي که در حال خاموشي بودند، ســوار بر چتر کوچكشــان، سقوط مي کردند و ســايه ها را کشدار و کج و معوج مي کردند. «شروع کنید!» بــا نهیب بهروز مرادي، بهنام و ســامي با لگد به جان درهــا افتادند. داخل خانه ها ســنگ يا نارنجك مي انداختنــد و مي گريختند. فرياد مرتضي در کوچه پیچید: «از اين ور... بكشید اين نامردها را... آرپي جي بزنید... امان شان ندهید!» بهنام کلافه شد. رو به بهروز مرادي گفت: «اين مرتضي چكار مي کند؟ با اين سروصدا، همه را به کشتن مي دهد.» مرتضــي اما کارش را مي کرد. ســروصدا مي کرد و ســنگ و نارنجك داخل خانه ها مي انداخت. ســامي که از عصبانیت، سفیدي چشــمانش ديده مي شد، دويد طرف بهروز و گفت: «اين با عراقي ها همدست شده و مي خواهد ما را به کشتن بدهد.» بهروز مرادي که به شك و ترديد افتاده بود، گفت: «تــو و بهنــام برويد يك گوشــه و آماده باشــید. اگر اتفاقي افتــاد، معطلنكنید!» «چرا متوجه نمي شــوي بهروز؟ اين مرتضي مشكوکه، مگر عراقي ها مغز خر خورده اند يا کرند که متوجه ي، اين همه سر و صدا نشوند؟» مرتضي دوان دوان سررسید و گفت: «بیايید بچه ها، يك خانه پر از عراقي آنجاست. مي رويم در خانه را مي شكنیم و...» بهنام حرف مرتضي را بريد. «و همه مان کشته مي شويم!» «نه، مطمئن باشید هیچ اتفاقي نمي افتد، بیايید!» زانوان بهنام به لرزه افتاد. نمي دانســت که ســرانجام کارشــان چه مي شود. مرتضي هیچ توضیحي براي کارهايش نمي داد. سر و صدا کنان، کوچه را قرق کرده بودند. مرتضي دوباره آمد و گفت: «کسي چاقو دارد؟» عمو جلیل گفت: «من سر نیزه دارم.» «بده من!» مرتضي سر نیزه را گرفت و گفت: «بهروز! تو و دو نفر پشــت بشكه هاي خالي مخفي شويد. بقیه هم پشت آن ديوار خرابه پنهان شويد. سامعي، تو با من بیا!» بهنام از پشــت بشــكه اي که مخفي شــده بود، ديد که مرتضي با ســر نیزه در حال ور رفتن با قفل در خانه اســت. گیج شــده بود که مي خواهد چه کند. ناگهان يك تیربار از روي پشت بام خانه ي جلويي، رو به آسمان و اطراف شروع به شلیك کرد. مرتضي، مصمم و بي توجه به گلوله هاي تیربار، با سماجت با در خانه ور مي رفت.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#روایتشهدایی
🎙#استاد_پناهیان
🔄متحول شدن نیروهای عراقی با #اذان عرفانی #شهیدابراهیمهادی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت237
رضاي خدا
عباس هادي
از ويژگي هاي ابراهيم اين بود که معمولاً کسي از کارهايش مطلع نمي شد. بجزکســاني که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده مي كردند. اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفي نمي زد.
هميشه هم اين نکته را اشــاره مي کرد که: کاري كه براي رضاي خداســت، گفتن ندارد. يا مشکل کارهاي ما اين است که براي رضاي همه کار مي کنيم، به جز خدا. حضــرت علي(ع)نيز مي فرمايد: «هر کس قلبــش را و اعمالش را از غير خدا پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت.»
🌻🌻🌻
عرفاي بزرگ نيز در سرتاسر جماتشان به اين نکته اشاره مي کنند که: «اگر کاري براي خدا بود ارزشمند مي شود. يا اينكه هر َنفَسي که انسان در دنيا براي غير خدا کشيده باشد در آخرت به ضررش تمام مي شود.»
در دوران مجروحيــت ابراهيم به يکــي از زورخانه هاي تهران رفتيم. ما در گوشه اي نشستيم. با وارد شدن هر پيشکسوت صداي زنگ مرشد به صدا در مي آمد و کار ورزش چند لحظه اي قطع مي شــد.
@parastohae_ashegh313
1_126322640.mp3
9.58M
وقتی دلت براے شهدا تنگ میشه💔 و تو ڪارت گره می افته اونوقت تنها امیدت مدد شهداست....🥀
#دلتنگےبراےشهدا😭
#شهادتآرزومه
#مهدےرسولے🎙
#اللهمعجللولیکالفرج
#دلتنگ_شلمچه💔
❤️@parastohae_ashegh313
#شهیدشیرودی :
🌿کشاورز زاده و سرباز ساده اسلام هستم
📜 در فرازی از #وصیتنامه اش می گوید : اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمیگرفتم و به جبهه نمیرفتم.
💥 پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است.
🌿 این کشاورززاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزبها و گروهها وابسته نیست.
#شهیدعلیاکبرقربانشیرودی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#درمحضرشهدا
🎙#شهیدمحلاتی
🌹صحبت درباره سردار #شهیدحسینخرازی فرمانده لشگر ۱۴ امامحسین علیه السلام ، #اخلاص و معنویت رزمندگان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#نمازاولوقت #سیرهشهدا
🌟 غلامرضا درباره نماز اول وقت و مواظبت از فرزندمان بسیار سفارش میکرد و تأکید بسیار داشت که ما نماز را اول وقت بخوانیم و همیشه دعا میکرد که فرزندانمان سرباز #امام_زمان (عجلالله) باشند.
✨من نیز سعی میکنم تا مونس و محمودرضا را طوری تربیت کنم که وی آرزو داشت.
✍راوی : همسر گرامی شهید
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
📘 در این کتاب صوت هایی از شهید بزرگوار، همسر و همرزمانش خواهید شنید. شاید بهتر باشد همه ی مدیران و مسئولان نیز گاهی بشنوند؛ از آنان که بر مسند وظیفه و خدمت نامدار شدند.
💎 وزیری چون جواد #تندگویان اینگونه بود.
لطفا بشنوید و تأمل کنید.
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
جواد تندگویان.mp3
15.17M
#کتاب_صوتی 🎧
📘 نیمه_پنهان_ماه
#شهیدمحمدجوادتندگویان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
مادر شهید مجید غلامی:
«هیچوقت از شهادت فرزندم پشیمان نیستم. راه شهدا را باید ادامه بدهیم. همیشه به شوهرم میگفتم: ای کاش 10 تا پسر داشتیم و همه را برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) میفرستادیم.»
@parastohae_ashegh313
💠امام صادق (علیه السلام):
کسی که زمان خوابیدن صد مرتبه استغفار کند گناهانش همچون برگ درختان فرو میریزد و صبح که بلند شود گناهی برایش نماند.
📚 مکارم الاخلاق ۶۱۰
#شبتون_امام_زمانی_عج🌙
@parastohae_ashegh313
زیارتنامهشهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
#زیارتنامه_شهــــــداء"🎧
✧بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم✧
✿ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✿
#شهیدحاجقاسمسلیمانی🎙
🌹هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#امامزمانعلیهالسّلام
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبری
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
#استوری
❣داداش ابراهیم من تو رو دوست دارم ❣
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#روایت_شهیدخرازی
🎙#شهید_آوینی
💔 او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه می گویم؟ چهره ی ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه ی بهتری است.
❗️مواظب باش!
آن همه #متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی.
اگر کسی او را نمی شناخت هرگز باور نمیکرد که با فرمانده ی لشگر مقدس #امام_حسین (علیهالسلام) روبه روست.
#پنجشنبههایشهدایی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#فصل19
بهنام دوســت نداشــت فالگوش بايســتد. اما کنجــكاوي نوجواني اش باعث وسوسه اش شد. گوش تیز کرد. در اتاق ديگر، محمد جهان آرا ـ فرمانده ي سپاه خرمشهر ـ با سرگرد شريف نسب و سرگرد اقارب پرست، جلسه داشتند. آن روز صبــح، بهنــام به مقر ســپاه در اين طرف کارون آمــد. صالی، بعد از واقعه ي کشته شــدن جاسوس به دست بهنام، عصباني به سراغ بهنام آمد. کم مانده بود بهنام را کتك بزند که بهروز مرادي جلويش را گرفت. «چكار مي کني مرد؟ اين بهنام اســت، يك شیربچه. او نامردي را کشت که دستش به خون خیلي ها آغشته بود. اگر نمي کشت، خودش کشته مي شد.» «آخــه بهروز جان، صد بار بهش گفتم از مســجد جامع جنب نخورد. گفتم فوقش اگر خواستي جايي بروي، يا با تو باشد يا با محمد نورانی. ديوانه ام کرده اين بچه!»با وســاطت بهروز مرادي و محمد نوراني، صالی کوتاه آمد اما شرط کرد که بهنام براي مدت کوتاهي هم که شــده، در مقر سپاه که جاي امني بود باشد و آنجا کمك کند. بهنام با اشاره ي بهروز قبول کرد. حــالا به طــور اتفاقي جايي قرارگرفتــه بود که مي توانســت حرف هاي يك جلسه ي مهم را بشنود. سرگرد اقَارب پرست گفت: «ببین برادر جهان آرا، ما هیچ گونه دســتوري از ارتش نداريم. هر دويمان به طور افتخاري اينجا آمده ايم.» سرگرد شريف نسب گفت: «روزهاي اول، فقط و فقط فكر نیروهاي خودم بودم. اما مهر و محبت بچه هاي خرمشــهر و آنهايي که داوطلبانه آمده بودند، به دلمان نشست. بي تعارف، حالا بــا هم هماهنگ شــده ايم و دوش بــه دوش مي جنگیم. الان به من و ســرگرد اقَارب پرســت فشار مي آورند که شهر را ترك کنیم. سرهنگ صمدي و سرهنگ ضرغام با يك عده تكاور آمده اند. اولش خوشحال شديم. اما وقتي فهمیديم که آنها دســتور آورده اند که ما دو نفر و نیروهاي تحت امرمان خرمشــهر را ترك کنیم، مانده ايم دو دل و معطل. من نمي دانم مسئولین جنگ چه مي کنند. اصلا ً از دستورات رئیس جمهور که فرمانده ي کل قوا هم هست، سرگیجه گرفته ايم. «ســخنراني ديروزش را از راديو شــنیديد؟ با کمال وقاحت مي گويد که من رفتم خوزســتان، مردم شــعار مي دادند کــه بني صدر فانتوم بــده. بعد با لحن مســخره اي مي گفت مگر فانتوم نقل و نبات اســت که بدهم. نه سرگرد، بگذار حرفم را بزنم، ديگر به گلويم رسیده...» جهان آرا گفت: «حق با شماســت. انگار که ما غريبه ايم.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
#قسمت238
رضاي خدا
عباس هادي
تازه وارد هم دستي از دور براي ورزشکاران نشان مي داد و با لبخندي بر لب، درگوشه اي مي نشست. ابراهيم با دقت به حركات مردم نگاه مي كرد، بعد هم برگشت و آرام به من گفت: اين ها را ببين که چطور از صداي زنگ خوشحال مي شوند. بعد ادامه داد: بعضي از آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند.
اين ها اگر اينقدر که عاشق اين زنگ بودند عاشق خدا مي شدند، ديگر روي زمين نبودند. بلكه در آسمان ها راه مي رفتند! بعد گفت: دنيا همين است، تا آدم عاشق دنياست و به اين دنيا چسبيده، حال و روزش همين است.
اما اگر انســان سرش را به ســمت آســمان بالا بياورد و کارهايش را براي رضاي خــدا انجام دهد، مطمئن باش زندگيش عوض مي شــود و تازه معني زندگي كردن را مي فهمد.
🌻🌻🌻
بعد ادامــه داد: توي زورخانه خيلي ها مي خواهند ببينند چه کسي از بقيه زورش بيشتر است و چه کسي هم زودتر خسته مي شود.
اگر روزي مياندار ورزش شدي تا ديدي کسي خسته شده، براي رضاي خدا سريع ورزش را عوض کن. من زماني مياندار ورزش بودم و اين کار را نکردم، البته منظوري نداشتم اما بي دليل بين بچه ها مطرح شدم ولي تو اين کار را نکن! ابراهيم مي گفت: انسان بايد هر کاري حتي مسائل شخصي خودش را براي رضاي خدا انجام دهد. آگاه باش عالم هستي ز بهر توست
غيراز خدا هرآنچه بخواهي شکست توست
@parastohae_ashegh313