eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند 🌹 و اگر بال خونیـن داشته باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد ❤️ دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به "" مے رویم... بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم. شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷@parastohae_ashegh313🌷
صبح که می‌شود باز کبوترِ دلمان  پَر  می‌کشد به بامِ یاد شما... شهداء به یادمان باشید گرداب دنیا دارد غرقمان می‌کند...🥀 # روزتون متبرکـ بنگاه شهدا ❤️ 🌷@parastohae_ashegh313🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🔖 ♥️حضرت‌آقاپدرِامّت‌هستند ، وای‌برکسی‌که‌نسبت‌به‌پدرخود‌ غیرت‌نداشته‌باشد.. @parastohae_ashegh313
📜فرازےاز ♥️معبودا ! به بزرگی چیزهایی ڪه داده ای آگاه و راضیم ڪن تا ڪوچکی چیزهایی ڪه ندارم آرامشم را برهم نزند. @parastohae_ashegh313
ســارا به دفاع از خودش گفت: «الآن هم می گیم هوای برگشــتن به ایران نداریم. ولی اینجا هم جای موندن نیست، به بابا بگو که...» نگذاشــتم ادامــه بدهــد و گفتــم: «مجبوریــم کــه بمونیم. ابوحاتم هم که برگشــت دمشق. دیگه کسی نیست تا ما رو برگردونه اونجا، پس باید تحمّل کنید.» روز اول تا غروب مثل بچه یتیم ها نشستیم توی خانه. مقداری پول داشتیم که از بیــرون غــذا تهیــه کنیــم. دخترها گفتند: «حداقل بزنیم بیرون. هوای بیرون بهتر از هوای دم کردۀ این حمامه!» چادر هایمان را که سر کردیم، در زدند. زهرا در را باز کرد، چند نفر که کت وشلوار رسمی به تن داشتند و یقۀ پیراهن های سفیدشان مثل دیپلمات ها بود، پشت در ایستاده بودند. یک نفرشان که از همه لاغرتر و قدبلندتر بود و اگر لباسی را که به تن داشت نادیده می گرفتم بیشتر شبیه بسیجی های بی ریای خودمان بــود، جلوتــر آمــد. طوری کــه اول جــا خــوردم. گفــت: «از کارکنان ســفارت ایران هستم، خیلی خوش آمدید.» و تا دید که شُرشُر، عرق می ریزیم، سرایدار را صدا کرد و از او خواست با موتور برق کولر را روشن کند. باد کولر هرچند فقط باد گرم می داد، به تنمان که خورد، کمی حال آمدیم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313