eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
41 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @khomool3
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۹۴ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @parastohae_ashegh313
تصویری از عاشورای شصت سال پیش. ۱۳۴۲ این علامت معروف طیب حاج رضایی است. 🔘به طیب گفتند اگر واقعا عاشق امام حسین علیه السلام هستی، امام خمینی هم اولاد امام حسین است، می خواهند او را دستگیر کنند و... تصاویر حضرت امام را به علامت دسته اش نصب کرد. دسته ای که ده ها هزار نفر سینه زن داشت. طیب هر عاشورا هفتاد هزار نفر را غذا می داد. میگفت زندگی ام را دو قسمت کرده ام‌. نصف برای امام حسین و نصف برای من و اطرافیان. 🌹طیب به جرم عشق به امام خود به شهادت رسید. 📓طیب. اثر گروه شهید هادی @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده حفظ پاکدامنی 🦋 شهیده معصومه آرامش که ساکن شهرستان بروجن بود، سال ۶۹ در سن ۱۷ سالگی جانش را فدای حفظ حجاب و عفاف و پاکدامنی نمود تا پرچم عزتش برافراشته بماند. 🌹دختری که شهید عفاف خویش شد و مشهد او کتابخانه!!! 💠 دختری که به قرآن عشق می‌­ورزید، شیفته نهج‌‌البلاغه بود و فرصت‌های خویش را پس از کلاس و مدرسه در کتابخانه می‌­گذارند و با تأمل‌های ژرف به جست­‌وجوی ناشناخته­‌ها می‌پرداخت و شور یافتن و تکاپوی فهمیدن قانون زندگیش بود. 💎 چندین­‌بار در شهرستان و استان در مسابقات نهج‌­ البلاغه مقام آورده بود. ═✧❁🌹یازهرا🌹❁✧┄ @parastohae_ashegh313
نگارش کتاب با راهنمایی قسمت اول... 🔹حجت الاسلام و المسلمین مسئول کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز در حسینیه سیدالشهداء این شهر حکایتی شگفت انگیز را در خصوص زنده بودن شهدا به شرح ذیل روایت می کنند. 📔در کرمان که بودم بچه های کرمان کتابی با عنوان به من دادند. این کتاب را کنگره هشت هزار شهید استانهای کرمان و سیستان بلوچستان در سال هزار و سیصد و هفتاد و شش در سه هزار نسخه به چاپ رسانده است. ✍🏻نویسنده ی این کتاب آقای صفایی می گوید من نویسنده ای حرفه ای هستم از نظر وضعیت مالی مشکلاتی داشتم به همین دلیل به آقای کرمانی ناشر کنگره سرداران که چاپ خاطرات شهدا را به عهده دارد گفتم یه کاری بهم بدین که بتونه درآمدی برای حل مشکلات زندگیم باشه... 📦آقای کرمانی گفت اون کارتنی که اونجاست مجموعه‌ای از خاطرات یه شهیده... این خاطرات را اعضای خانواده شهید و دوستان شهید نقل کرده اند. 📖اگه بتونی اینها را به صورت یک کتاب در بیاوری دستمزد می گیری. ⚠️هر چند از مبلغ پیشنهادی راضی نبودم اما با خودم گفتم بالاخره یک چاله ای از چاله های زندگیم را پر می کنه کارتون را برداشتم و اومدم خونه... 💢ادامه دارد... @parastohae_ashegh313
پس از 7 سال دوباره فرمانده سپاه استان و فرمانده لشــکر انصارالحســین شــد و برخلاف گذشــته که خودش بود و خودش، ما را هــم در بســیاری از کارهــا مشــارکت داد؛ بــه منــزل شــهدا سرکشــی می کردیم. به هیئــت رزمنــدگان ثــارالله ســپاه می رفتیــم. به گلزار شــهدا ســر می زدیم. به پارک هم می رفتیم. امام جمعه از حســین خواســته بود که خانواده ات را به پارک و مراکز عمومی هم ببر که بقیه هم یاد بگیرند. البته می رفتیم امّا در وقت خلوت. یــک روز حســین بــا هیجــان و شــادی بــه خانــه آمــد و گفــت: «اُســرا دارن آزاد می شن، می خوام برم مرز قصرشیرین به استقبالشون.» و لباس سپاه را که همیشه تنش بود، کند و یک پیرهن و شلوار کهنه را که وقت باغبانی یا کار در خانه می پوشید، به تن کرد. باتعجب پرسیدم: «با این لباس های کهنه می خواهی بری سر کار؟!»گفت: «آره، لب مرز فقط رانندۀ اتوبوس ها می تونن به داخل عراق برن. و قراره مــن و آقــای قالیبــاف1 بشــیم راننــده و کمک راننــده. بریــم اولین گروه دوســتان اسیرمون رو تحویل بگیریم.» گفتم: «با یه دست لباس ساده هم می شه رفت.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313