فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهــاددانلود📽
[ اعتماد، توسل، باور ]
کمی مثــل شهــدا باشیم...
#شهیدحسیــنبادپا🥀
#شهیدمصطفیصدرزاده🥀
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از وصیت نامه شهید علیرضا بریری 🕊
🔸فقط از خدا بترسید نه از خلق خدا به خاطر جایگاه شغلی و مادیات دنیا.
🔸یاور مظلومین باشید و به کسی ظلم نکنید.
شادی روح شهدا صلوات🌹
✨ #شبتون_شهدایی
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..🍃🌹🍃..
عشق از روز اول آینه دار زینب است
صبر ما از صبر و عزم استوار زینب است
در جهان آفرینش بین زن ها روزگار
تشنه شهد ولایت از وقار زینب است
#لبیڪیازینب🤲🍃
[°°🌹میلاد با سعادت حضرت زینب و روز پرستار مبارڪ🌹••]
─┅═☁️☀️☁️═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═☁️☀️☁️═┅─
#طنز_جبهه『°•.≼😂≽.•°』
آشپز وكمك آشپز، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا.
آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها.
رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت:
(( بچه ها ! يادتون نره ! ))
آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر ورفت.
بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.
كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد. تعجب كرد.
تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت و رفت.
بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود.😆
آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها. زل زدند به سفره.
بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگی:
(( ما گشنمونه ياالله ! ))🙈
كه حاجي داخل سنگر شد و گفت:
چه خبره؟
آشپز دويد روبروي حاجي و گفت:
حاجي! اينها ديگه كيند! كجا بودند! ديوونه اند يا موجي؟!!
فرمانده با خنده پرسيد
چي شده؟😅
آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند!!😱
آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره. 😝
حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!
آشپز نگاه سفره كرد.
كمي چشماشو باز وبسته كرد. 😳
با تعجب سرش رو تكوني داد و گفت:
جل الخالق !؟ 😯
اينها ديونه اند يا اجنه؟!
و بعد رفت تو آشپزخونه ..
هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...😂😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿
═══✼🍃🌹🍃✼══
╭┅───────────┅╮
❣️@parastohae_ashegh313❣
╰┅───────────┅╯
۴#طنز_جبهه
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
+ رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
+ شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
+ اخوی مگه برگه کد نداری؟
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟😅🙈😂
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم😄😄😂
+ رشید جان! از همانها که چرخ دارند!
– چه میگویی؟ درست حرف بزن ببینم چی میخواهی ؟😅😅
+ بابا از همانها که سفیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.
+ بیمزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره🚨👉
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!🚒😂🙈😅
کارد میزدند خونم در نمیآمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم.😂😂
شاد باشید😁🌺😁╭┅───────────┅╮
❣️@parastohae_ashegh313❣
╰┅───────────┅╯
شهید محمد علی رجایی :🍀🍀
آمده بود مهمانی سر سفره هم نشسته بود اما دست به غذا نمیزدن 😔
زن دایی پرسید : محمد علی مگر گرسنه نیستی
همان طور که سرش پایین بود جواب داد ❤️
میتوانم خواهش از شما بکنم !؟
میشود چادرتان را سرتان کنید ؟؟ 🌹🌹
آن روز ۱۱و ۱۲سال بیشتر نداشت 😭😭
@parastohae_ashegh313
🌿🌻
#فــــرازےازوصیتنـــــامہ
#شهیدفرخیزدانپناه🥀
«عزیزان!
زینب وار آنگونه که شب عاشورا
زینب، یتیمان حسین (ع) را جمع آوری کرد،
یتیمان را جمع آوری کنید.
و نگذارید گرد یتیمی آنان را احاطه کند.»
#یادشهــداباصلـــوات🤲🍃
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
#شهیـــدانہ🌹
#شهیدمحسنحـجـجـے🥀
امام زمان ارواحنافداه منتظر شماستــ،
قلب خود را پاڪ ڪنید
و همچنان محڪم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید
و زمان را براے ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید.
مگر نمیبینی ڪہ ظلم سراسر گیتے را فرا گرفتہ
و مهدے فاطمہ ارواحنافداه سرباز مےطلـــبد...
#اللهـمعجــللولیڪالفرج🤲🍃
─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
🌿💍
#عاشقانہشهـــدا♥️
#شهیدحمیدسیاهکالی🥀
دست من رو می گرفت مینشاند روی صندلی
میگفت : یا با هم ظرف ها را بشوییم یا شما بنشین من میشورم .
شما دست من امانتی دوست ندارم به خاطر شستن ظرف، دستهای تو خراب بشه.
📚 کتابیادتباشد
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝