آسمان، وسعت چشمان تو را کم دارد
دلم اندازه زیبایی تو غم دارد
همچو رودی که صدای عطشش می آید...
دل دیوانه من از تو خوشش می آید...🥀
#برادرشهیدم
#داداشرسول
@parastohae_ashegh313
#فصل9
به زحمت دسته هاي فرغون را بلند کرد و به جلو راند. هرچند لحظه، خمپاره و توپ بي هدفي در دور و نزديكي شــان منفجر مي شــد. صداي شلیك گلوله و انفجار براي لحظه اي قطع نمي شــد؛ گرچه از گلوله باران روز اول کاســته شده بود. مصیب که ســرش رو به چرخ فرغون بود، سر، بلند کرد، به زحمت لبخند زد و پرسید: «بهنام... اين... آمبولانس... را... از... کجا... آوردي؟» بهنام که از زور و تقلا خیس عرق شده بود، خنده خنده جواب داد: «مگر يادت رفته؟ وقتي تو مسابقات کشتي اول شدم، اين را جايزه دادند!» مصیب خنديد. از گوشه ي لبش باريكه ي خون جاري شد. «پس... پس چرا... فقط يك... يك چرخ... دارد؟» «عراقي ها گشنه بودند، سه تا چرخ ديگرش را کوفت کردند!» چرخ فلزي فرغون با صداي بلند غیژ غیژ مي کرد. مصیب با درد خنديد. «حتما ًاين هم آژيرش است!» نزديك مسجد جامع رسیدند. بهنام در همان حال گفت: «فقط قول بده وقتي خوب شدي، کرايه ام را بدهي!» به مســجد جامع رســیدند، بهنام به مصیب نگاه کرد. مصیب لبخند بر لب، چشمانش باز مانده بود. فرغون از دست بهنام افتاد. با ناباوري جلو رفت. مصیب با چشــمان رو به آســمان شهید شده بود. بغض بهنــام ترکید. چند نفر آمدند و جنازه ي مصیب را داخل حیاط مســجد جامع بردند. بهنام به گوشــه ي حیاط رفت. به ديوار تكیه داد و شانه هايش لرزيد. در هر گوشــه ي حیاط، عده اي مشــغول کاري بودند. در زاويه ي راست، يك چادر بهداري بود. چند دکتر و پرســتار به مجروحین مي رســیدند. در زاويه ي چپ، خانم ها در حال پختن غذا بودند. ده ها نوجوان و جوان در حال درســت کردن کوکتل مولوتف بودند.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
#قسمت206
فتح المبين
جمعي از دوستان شهيد
او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام زمان(عج) فقط آقا را صدا مي زديم و از او كمك مي خواســتيم. اصاً نمي دانستيم چه كاركنيم. تنها چيزي كه به ذهن ما مي رسيد توسل به ايشان بود.
🌹🌹🌹🌹
هيچكس نفهميد آن شب چه اتفاقي افتاد! در آن سجده عجيب، چه چيزي بين آن ها و خداوند گفته شد؟ اما دقايقي بعد ابراهيم به سمت چپ نيروها كه در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت! پس از طي حدود يك كيلومتر به يك خاكريز بزرگ مي رسد. زماني هم كه به پشــت خاكريز نگاه مي کند. تعداد زيادي از انواع توپ و ســاح هاي سنگين را مشاهده مي کند. نيروهــاي عراقي در آرامش كامل اســتراحت مي كردنــد.
فقط تعداد كمي ديده بان و نگهبان در ميان محوطه ديده مي شــد. ابراهيم سريع به سمت گردان بازگشت. ماجرا را با علي موحد در ميان گذاشــت. آن ها بچه ها را به پشــت خاكريز آوردند. در طي مســير به بچه ها توصيه كردند: تا نگفته ايم شليك نكنيد. در حين درگيري هم تا مي توانيد اسير بگيريد.
🌹🌹🌹🌹
از سوي ديگر نيز گردان حبيب به فرماندهي محسن وزوايي به مقر توپخانه عراق حمله كردند. آن شــب بچه ها توانســتند با كمتريــن درگيري و با فريــاد الله اكبر و ندای يازهرا(س) توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادي از عراقي ها را اســير بگيرند. تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشكلي جدي روبرو كرد. بچه ها بافاصله لوله هاي توپ را به سمت عراق برگرداندند.
@parastohae_ashegh313
👈 امروز توی این تاریکیهای عالم مجازی بدونِ دو رکعت نماز نیای پشت کامپیوتر بشینی، بدون وضو نشینی؛
👈 یه موقعهایی برا خودت یه روضه بذار، یه ذره اشک بریز، بذار این کلیدهای کامپیوتر با اشکات به همدیگه سیماشون وصل بشه!
🍃 حاج حسین یکتا
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@parastohae_ashegh313
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_🥀﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
➕سلام بر پيكرهاى جامانده در خانطومان
#خانطومان_قطعه_ايى_از_بهشت🌷
#شفاعتمون_کنید... 🤲🕊
#حجاب
@parastohae_ashegh313
سلام علیکم
هل من ناصر ینصرنی
جلسه توجیهی برنامه های سفره خانه شهدا
یکشنبه ۲بهمن ماه ،ساعت ۱۶
مکان : حرممطهر صحن صاحب الزمان طبقه بالای صحن،
منتظر قدوم مشتاقان خادمی شهدا هستیم
گروه فرهنگی تبلیغی شهید گمنام
🌵صفات بارز اخلاقی: مهربان، شوخ طبع، صبور، خنده رو، ماخوذ به حیا، فداکار، مسولیت پذیر، مشتاق در انجام کار خیر، صادق و بی ریا
🌵علایق: فعالیت ورزشی، مسافرت، حضور در هییتهای مذهبی، علمداری حضرت ابولفضل العباس «علیه السلام»، دایر کردن چای خانه اباعبدالله الحسین «علیه السلام» در دههی اول محرم،•••
تکاور مدافع حرم #شهید_امیر_سیاووشی
@parastohae_ashegh313
کلاس دشمن شناسی و تحلیل مختصر شرایط فعلی روزهای فرد
حدیث خوانی روز های زوج
تفسیر قران جمعه ها
شروع : ساعت ۲۱
پایان : ۲۱:۲۵
لینک کلاس
https://gharar.ir/r/cc17dc1c
🦋✨
خستگي نداشت. مي گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدين، بعدي ادامه بده... اينقدر بدن آماده اي داشت که تو جبهه گذاشتنش بيسيم چي. بيسيم چي (شهيد) پور احمد...
- اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به اين اصل خيلي اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاري رو براي خود خدا بکني، خودش عزيزت مي کنه. آخرش هم همين خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اينطور معروف بشه.
#خاطره
#شهید_امیر_حاج_امینی
@parastohae_ashegh313
1_1432736798
6.32M
دلبستہۍ عشق،
بستہۍ دنیا نیست
زندگے خـتـم به
#شھــادت نشود
زیبا نیست...💔
ــــــــــــــ شبتون شهدایی ــــــــــــــــــــــــــــــ
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
#زندگی_به_سبک_شهدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه #امام_زمان
@parastohae_ashegh313