هرروز متوسل میشویم
به شهید ابراهیم هادی
نذر نگاهت گناه نمیکنم ...
#شهید_ابراهیم_هادی
@parastohae_ashegh313
#فصل11
«آخه بچه جان! راه خطر دارد. معلوم نیست عراقي ها تا کجا جلو آمده اند. مرا که مي بیني، از جانم سیر شده ام. دلم مانده پیش زن و بچه ام، تو چي؟» بهنام با سماجت به کابین وانت تكیه داد و گفت: «من بايد به خرمشهر برگردم، بايد!» راننــده که شــلوار کبريتي به پــا و زير پیراهن قهوه اي رنگ به تن داشــت، دســتي به موهاي مجعد و آشفته اش کشید. آبخور سبیل پت و پهنش را جويد و رو به سرباز جواني که کنار بهنام، پشت وانت نشسته بود، گفت: «ســرکار، تو يك چیز به اين لجباز بگو. من نمي توانم مسئولیت قبول کنم. حالا تو مي آيي، عیبي ندارد، کبیر هستي و اختیارت دست خودت است. اما اين تربچه چي؟ اگر چیزي اش بشود، جواب ننه و باباش را چي بدهم؟» بهنام به راننده براق شد:«من تربچه و بچه نیســتم و اختیارم دســت خودم اســت. من از اين پشت پايین نمي آيم تا به خرمشهر برسیم. ســرباز جوان که حوصله اش از جر و بحث آن دو سر رفته بود، گفت: «باشد مشَتي! مي بیني که کله شق است، ولش کن. تو راهت را برو. اگر هم چیزي شد، من شهادت مي دهم که به زور سوار ماشین شد.» راننده، غرولندکنان در وانت را باز کرد پشــت فرمان نشســت و در را محكم بست. سرباز خم شد و زيرگوش بهنام، لبخندزنان گفت: «خوشم آمد. بالاخره حرفت را به کرسي نشاندي.» بهنــام لبخند کمرنگي زد. وانت حرکت کرد. خاك پشــت وانت لولـه شــد. ســنگريزه از زيــر تايرهاي وانت به اطراف مي پاشــید. عصر بــود، اما هوا هنوز گرمي ظهر را داشــت. بهنام نگاهش به نخلستان دو طرف جاده بود که از برابر چشــمانش مي گريخت. ســرباز تو خودش بود. کلاهش را در مشــت گرفت و دل نگــران بود. تندتند به ســاعت مچي اش نگاه مي کرد. نگاه بهنام به ســاعت ســرباز افتاد. صفحه ي ساعت، زمردي رنگ بود و نگین هاي براق، روي شماره ها جاخوش کرده بود.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
#قسمت216
مداحي
اميرمنجر، جواد شيرازي
در عروسي ها و در عزاها هر جا مي ديد وظيفه اش خواندن است مي خواند. اما اگر مي فهميد به غير از او مداح ديگري هست، نمي خواند و بيشتر به دنبال استفاده بود.
❄️❄️❄️❄️❄️
ابراهيم مصداق حديث نورانــي امام رضا(ع)بود كه مي فرمايد: «هر كس براي مصائب ما گريه كند و ديگران را بگرياند، هر چند يك نفر باشد اجر او با خدا خواهد بود. .هر كه در مصيبت ما چشمانش اشك آلود شود و بگريد، خداوند او را با ما محشور خواهد كرد.» در عزاداري ها حال خوشــي داشت. خيلي ها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصي پيدا مي كردند. ابراهيم هر جايي که بــود آنجا را كربا مي كرد! گريه ها و ناله هاي ابراهيم شــور عجيبي ايجاد مي كرد
@parastohae_ashegh313
🌿یکی از دوستان روحانی برای معرفی هادی ذوالفقاری اینگونه می گفت:
°•وقتی انسانی کارهایش را برای خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همین دنیا آن را آشکار می کند..
هادی ذوالفقاری مصداق همین مطلب است. او گمنام فعالیت کرد و مظلومانه شهید شد.
به همین دلیل است که بعد از شهادت شما از هادی ذوالفقاری زیاد شنیده اید و بعد از این بیشتر خواهی شنید.
#شهید_هادی_ذولفقاری🌹
روحش شاد با صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
@parastohae_ashegh313
شهیدسیدحسن شاهچراغی..اهل دامغان..
بااعتقاد راسخ به وحدانيت خداوند و حقانيت معاد و بهشت و جهنم و كليه اصول و فروع دين شريف اسلام خداوند را سپاس ميگويم كه توفيق داد تا سربازي حقير براي اسلام و جمهوري اسلامي باشم و پيروي كوچك براي رهبر بزرگ انقلاب اسلامي امام خميني. لحظهاي از عمرم در دوران تكليف نگذشته مگر اين كه در انديشه تعالي اسلام و گسترش مكتب جعفري بودم گرچه در عمل ضعف و نقص فراوان داشتهام و از آنچه را كه در پيشگاه خداوند انجام دادهام جز شرمساري و خجلت چيزي نميبينم . مطمئنم اگر فضل و رحمت الهي شاملم نشود و شايسته بدترين عذابها و عقابها ميباشم.
خداوندا از تو ميخواهم شهادت نصيبم كن تا شايد در خيل پر بركت شهيدان و صفاي روح آنان عفو بهرهام گردد و يا از بدرقه خالصانه هزاران مسلماني كه در تشييع شهيدان مشاركت ميكنند و آثار پر بركتي كه اين خونها دارد ذرهاي هم هديه من باشد و موجب نجات اين روح آلوده و اين جان وابسته گردد. پروردگارا مرا و خاندانم و دوستانم را با شهادت من سرافراز فرما ..امروز كه اين سطور را مينويسم در دل خويش نسبت به هيچكس و هيچ گروهي جز ملحدان و منافقان آدمكش و دشمنان اسلام احساس رقابت و حسادت و ناراحتي نميكنم
@parastohae_ashegh313
#کلام_شهدا
#شهیدمجتبیعلمدار:
🏼 باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر!
یعنی نسل جدید را با #شهدا آشنا کنیم
در نتیجه جامعه بیمه میشود و یار
برایِ امام زمان (عجلالله) تربیت میشود.
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
خرابــــ شود دنیــــایم
اگر قـرار باشد
دمے بـے یـاد ِشمـا باشم ...
یـاد تـو حس اوج گرفتـن
در شایستـه ترین حـالات بنـدگے سـت
.@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوابِ خالهی شهید آرمانعلیوردی
من خواب دیدم که امام حسین(ع) گفتن: برید به مامانِ آرمان بگید
که..✨
@parastohae_ashegh313
📙 کتاب صوتی " لوطی و آتش" اثر رحیم مخدومی
( مجموعه ۵ داستان از زندگی سردار شهید #حسن_باقری)
تهیه شده در ایران صدا
با صدای #رامین_پور_ایمان
✅ لینک دانلود کتاب صوتی " لوطی و آتش" از گوگل درایو 👇👇
https://drive.google.com/folderview?id=1BubpCEevGlzTxgpbcM03JDnapt3uHpqT
#لوطی_و_آتش
#رحیم_مخدومی
#دفاع_مقدس
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
📗#معرفی_کتاب
کتاب "#لوطی_و_آتش" به قلم رحیم مخدومی روایتی داستانی از پنج فراز از زندگی استراتژیست دفاع مقدس؛ شهید «#غلامحسین_افشردی» یا همان «#حسن_باقری» است. کتاب شکل داستانی دارد و در پنج بخش تنظیم شده که با نثری روان و زیبا مخاطب را به خود جذب می کند.
لوطی و آتش بخشی از ماجرای جنگ را در خلال زندگی یک سردار بازگو می کند که می تواند برای نسل آینده بسیار مفید و تاثیرگذار باشد. نکته مهمی که در مورد این کتاب به نظر می رسد این است که لوطی و آتش از معدود کتابهایی است که در قالب و شیوه ای داستانی به زندگی یک شخصیت پرداخته است و در این گونه کاملا موفق بوده و در واقع این ابتکار نویسنده داستان است. نویسنده کتاب رحیم مخدومی از سابقه خاطره نویسی که داشته است کمک گرفته و به گونه ای خاطره را با داستان آمیخته است که خواننده مرز میان واقعیت و تخیل را درهم می آمیزد.
پنج داستان این کتاب به ترتیب عبارتند از :
لوطی و آتش
تنهاترین سرباز
لباس گشاد رئیس جمهور
بیسکوییت انفجاری
صدای ژنرال
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🌸يا جوادالائمه ادركني
تا کاظمین تو #پرمیزنم امشب
باب المرادی تو #درمیزنم امشب...
مارو بایک اشاره تاخدامیبری
دلها رو زیارت #کربلا میبری...
میلاد نور مبارک
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مولودی حضرت جواد الائمه علیهالسلام
🔰 #حسین_طاهری
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#درمحضرشهدا
✨وَلا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلاَّ حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَلا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلاَّ أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا.
🍃خدایا، هر گاه مرا در نظر مردم درجه ای عطا کردی، در نفس خود خوارم گردان،
و هر گاه مرا به عزتی آشکار نمایان کردی، به همان قدر در نقس ذلیلم گردان.
#شبتون_شهدایی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🕊 #زیارتنامه_ی_شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#زندگی_به_سبک_شهدا🥀
#شهدای_گمنام🍃
@parastohae_ashegh313
شک ندارم که زنده ای!🌱
وقتی از تو معجزه ای میبینم،
یا وقتی به تو متوسل میشوم،
و تو کمکم میکنی؛
یعنی #زنده_ای.
آری!شهدا زنده اند..💛
#رفیق_شهیدم
@parastohae_ashegh313
🌷یاد یاران
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌹#شهـــید_محمدحسین_محمدخانۍ
ناراحتبود،
بهش گفتم محمدحسین چرا ناراحتۍ؟
گفت: خیلۍ جامعہ خراب شدھ،
آدم بہ گناه مۍافته.
رفیقش گفت: خداتوبہ رو
براۍ همین گذاشته...
و گفتہ ڪہ من گناهاتون رو میبخشم.
محمدحسین قانع نشد و گفت:
وقتۍ یہ قطرھ جوهر مۍافتہ
رو آینہ، شاید دستمال بردارۍ و قطرھ رو پاڪ کنۍ، ولۍ آینہ کدر میشه..
#شهیدانه
#یاد_یاران
@parastohae_ashegh313
⏰#بوقتعاشقیباخدا
✨#نمازاولوقت #سیرهشهدا
🌹 شما را دعوت میکنم به واجبات و ترک محرمات ، تاکید زیاد من به خواندن #نماز و خصوصا #اول_وقت خواندن آن است که آدم را از زشتی و پلیدی دور میکند
#مدافعحرم
#شهیدجوادجهانی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت216
مداحي
اميرمنجر، جواد شيرازي
در عروسي ها و در عزاها هر جا مي ديد وظيفه اش خواندن است مي خواند. اما اگر مي فهميد به غير از او مداح ديگري هست، نمي خواند و بيشتر به دنبال استفاده بود.
❄️❄️❄️❄️❄️
ابراهيم مصداق حديث نورانــي امام رضا(ع)بود كه مي فرمايد: «هر كس براي مصائب ما گريه كند و ديگران را بگرياند، هر چند يك نفر باشد اجر او با خدا خواهد بود. .هر كه در مصيبت ما چشمانش اشك آلود شود و بگريد، خداوند او را با ما محشور خواهد كرد.» در عزاداري ها حال خوشــي داشت. خيلي ها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصي پيدا مي كردند. ابراهيم هر جايي که بــود آنجا را كربا مي كرد! گريه ها و ناله هاي ابراهيم شــور عجيبي ايجاد مي كرد
@parastohae_ashegh313
#فصل11
«ساعت چنده برادر؟» سرباز به ساعتش نگاه کرد. «پنج و نیم.» «تو خرمشهر خدمت مي کني؟» «نه کاکا، از کردستان مي آيم.» «کردستان؟ مگر بچه ي خرمشهر نیستي؟» «چرا؟ اما محل خدمتم آنجاست.»«راستي، آنجا هم جنگ شده؟ يعني عراقي ها به آنجا هم حمله کرده اند؟» «جنگ تو کردستان خیلي وقته شروع شده؛ از روزي که پا به آنجا گذاشتم با ضد انقلاب جنگیدم و بعد هم عراقي ها حمله کردند. راســتي کاکا، عراقي ها شهرمان را که نگرفته اند؟» «غلط مي کنند. بچه ها مثل شیر جلوشان ايستادند.» «دلم پیش ننــه و بابام مانده. با هزار خواهش و التماس، چهار روز مرخصي گرفتــم کــه بیايم و ننــه و بابام را بــه يك جاي امن برســانم و برگردم ســر خدمت.» «تنها پسر خانواده اي؟» «ها... کاکا. چشــم امید ننه و بابام، من هســتم. اي خدا... چیزي شان نشده باشد، خودت حافظ شان باش!» بهنام به جلو، به خط هاي ممتد که به ســرعت از زير وانت مي گذشــت، نگاه کــرد. ده ها گاومیش بي صاحب را ديد که به حال خود رها شــده بودند و براي خودشان مي چريدند. گله اي سگ وحشي را ديد که يك گاومیش تنها را زمین زده، داشتند آن را مي دراندند. بهنام عق زد. يك موتور ســوار از بیراهــه تو جاده پیچید. موتورســوار، چفیه ي عربي ـ با خال هاي سرخ ـ که سر و صورت بسته بود. گاز موتور را گرفت و به وانت رسید🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313