eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
. او گفت: «در مســیر اومدن به فرودگاه از حاج آقا پرســیدم چرا زن و بچّه تون رو توی این اوضاع بحرانی به دمشــق می آرید؟! حاج آقا جواب جالبی بهم دادن، گفتن اتفاقاً همین موضوع رو آقای بشــار اســد دیروز ازشــون پرســیده که در جوابشــون گفتن: «من پیرو مکتب حســین بن علی ام. سیدالشــهدا همۀ هستیشــون رو از زن و فرزند و برادر و خواهر تا دختر سه ســاله به کربلا بردن تا همه بدونن که ایشــون از هیچ چیزی برای نجات مردم دریغ ندارن!»وقتی صحبت های ابوحاتم تمام شد با خودم فکر کردم بعد از 63 سال زندگی مشــترک با حســین چقدر کم می شناســمش و او عجب روح بزرگی دارد. برایم تحســین برانگیز بود، آن قدر که احســاس کردم خیلی از هم ســفر 63 ســاله ام، جامانده ام. با خودم فکر کردم البته حسینی که من طی سال های سال زندگی می شناختم، مؤمن بود، معتقد بود، عمیق بود، پاک باز هم بود اما این خصوصیات در مسیر انقــلاب و دفــاع مقــدس خودمــان بــروز و ظهور پیدا می کرد. حالا چه عاملی یا چــه اتفاقــی او را بــه ایــن حــد از جانبــازی رســانده کــه حاضر اســت برای این مردم، هرچه دارد و ندارد را در طبق اخلاص بگذارد. احساس کردم این هم از اثرات همین چهار ماه مجاورت و مجاهدت در راه حضرت زینب اســت، با خودم گفتم که من هم باید از این فرصت نهایت استفاده را بکنم تا هم سفر واقعی حسین باشم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
و شهیدهادی شجاع🥀 وقتی خبر را شنیدم رفتم منزلشان و مادرش را دیدم و عکس شهید بیضایی🥀 بر دیوار اتاق نصب بود به مادر شهید شجاع گفتم هادی می گفت می‏‌خواهم انتقام شهید بیضایی🥀 را بگیرم. مادرش همینطور که اشک می ریخت😔 گفت وقتی آقای بیضایی🥀 به شهادت رسید عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد این عکس را برای همیشه نگه دار مادر، شهید بیضایی🥀 به گردن من خیلی حق داشته است. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای بچه های بسیج و قهوه خانه و داداش مجید قهوه خانه اش محل رفت و آمد همه  جماعتی بود و گاهی بچه های بسیج برای یافتن یک خلافکار می دانستند که قهوه خانه داداش مجید بهترین جا برای دستگیری یک نفر است. ‌ بچه های بسیج کم کم پایشان به قهوه‌خانه  داداش مجید باز شد و در آن جا برو بیایی پیدا کرده بودند و با او رفیق شده بودند. داداش مجید هم کم کم با آنها هم صحبت و دوست شد و با املت و چای رایگان از آنها پذیرایی می‌کرد. یک شب که یکی از بسیجی ها به نام مرتضی کریمی به سفره خانه داداش میره و اونشب از داداش مجید دعوت میکنه به هیئتشون میگه داداش یه شب هم بیا هیئت ما مهمونمون باش، داداش مجید قبول میکنه و میره هیئت و مداح هم خود آقا مرتضی بودن و شروع میکند به خواندن مداحی از سوریه از حرم عمه جان زینب  از تکفیکری ها و داداش  مجید همان جا بود که متوجه می‌شود در جنگی نابرابر برای هتک حرمت حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه  در جریان است و مدافعین حرم چه نقش مهم و اساسی در دفاع از حرم و مردم بی گناه سوریه داشته اند. چنان اشک میریزد و گریه میکند که ازهوش میرود دوستانش اب روی صورتش میپاشن ک کمی حالش بهتر شود و همچنان گریه میکند میگوید مگر من مرده ام که به حرم حضرت زینب حمله کنند و اونجا بود ک تصمیم گرفت مدافع شود ─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─ 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25311
یکی از تڪه ‌ڪلام‌هایش این بود ڪه نماز رو ول ڪن خدا رو بچسب...😉 جمله‌اش برایم خیلی عجیب بود🙄 وقتۍ از او پرسیدم ڪه چرا این را میگوید خندید و دستی به شانه‌ام زد و گفت↓ داداش یعنی اینڪه توی نمازت باید به دنبال خدا باشی و فقط خدا رو ببینی...!😊 💚 @parastohae_ashegh313
💌از آشنایی با تو دانستم در مسیر دلدادگی باید عبد باشی... ♥️ ✨|@parastohae_ashegh313|✨
رشته کوه‌های «زاگرس» آنگاه که درازای خود را به منطقه ی «اورامانات» می‌رساند، شکوهش را، بیش از پیش، به رخ آسمان می‌کشد و شانه‌های ستبر و سترگش را بر پیشانی آن می‌ساید. در دل این کوه‌های باصلابت، مردمانی زیسته‌اند که تاریخ‌نگار، یاد رشادت‌ها و دلیری‌های آنان را در اوراق ماندگار خود ثبت کرده است. یکی از آن دلیرمردان ایرانی، » است که در «» سرگذشتش را خواهید شنید. @parastohae_ashegh313
۱ ♥️ خدایا! یک تحولی در ما ایجاد کن و نامه اعمال ما را سفید کن ، خدایا گناهان را نزد ما زشت و اعمال نیک را نزد ما شیرین قرار بده ، خدایا گناهان را نزد ما دور کن و عبادت را نزد ما نزدیک کن، خدایا پدران ما همسایگان ، دوستان و نزدیکان ما رفتند ولی بیدار نشدیم. مدافع حرم سردار 🌷 📥 نویدشاهدفارس @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1- از دختر دار شدن ناراحت نشوید که سیره جاهلیت است. (نحل: 59) 2- هنگام تلاوت قرآن از شرّ شیطان به خدا پناه ببرید. (نحل: 98) 3- با قسم خوردن، همدیگر را فریب ندهید. مبادا با این دغل کاری، قدم استوار بنده ای بلغزد. (نحل: 94) 4- جامعه ای که کفران نعمت کند دچار ناامنی، فقر و رکود اقتصادی می شود. (نحل: 112) 5- ثروتمندان باید به زیر دستان خود و نیازمندان کمک کنند تا همه از نظر استقلال مالی با هم برابر شوند. (نحل: 71) 6- کسانی که مردم ساده لوح را گمراه می کنند هم بار سنگین گناه خود و هم گناهان آنها را به دوش می کشند. (نحل: 25) 7- مردم را با دلیل قانع کننده و نصیحت دلسوزانه، به راه خدا دعوت کرده و با آنها بحث و مناظره کنید. (نحل: 125) 8- کسانی که برای رهایی از ظلم، صبر، توکل و در نهایت مهاجرت می کنند زندگی سالم و راحتی در دنیا و آخرت روزی شان می شود. (نحل: 41و42) 9- اینگونه نباشید که به برخی آیات قرآن عمل کنید و به برخی عمل نکنید. (حجر: 91) @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 أللَّهُمَّ لاتُؤاخِذْنی فيهِ بالْعَثَرات وَ اَقِلْنی فيهِ مِنَ الْخَطايا وَ الْهَفَواتِ وَ لاتَجْعَلْنی فيهِ غَرَضاً لِلْبَلايا وَ الآفاتِ بِعزَّتِكَ يا عِزَّ المُسْلمينَ 🔸خدايا! در اين روز مرا به لغزش‌هايم مؤاخذه مفرما، عذر خطاها و سستی‌هایم را بپذير و مرا هدف بلاها و آفت‌ها قرار مده. به حق عزت و جلالت، ای عزت‌بخش مسلمانان! 🔰پیام‌های دعا 1- درخواست عدم مؤاخذه به‌خاطر لغزش‌ها 2- پذیرفتن عذر خطاها و سستی ها 3- قرارنگرفتن در مسیر بلاها و آفت‌های دنیا 4- عزت از خداست 🔰پیام منتخب ✍️ اميرالمومنين(علیه‌السلام) می‌فرمايند: «الدُّنيا دارٌ بِالبَلاءِ مَحفُوفَة؛ دنیا، خانه‌ای است که در بلا پيچيده شده (اطرافش را بلا فراگرفته) است.» 📗 نهج البلاغه، خ ۲۱۷ ⚠️ کيست که در زندگی خود بلا نداشته باشد؟ کيست که مصيبت نداشته باشد؟ آدمی که دعا می‌کند، شايسته نيست بگويد: «خدايا! هيچ بلايی بر سر من نياور.» این درخواست، خلاف طبيعت و سنت الهی است. اصلاً خدا ما را خلق کرده، برای اين‌که از طريق بلاها امتحان‌مان کند. هر بلایی نوعی امتحان است. اصلاً بلا به‌معنای اختيار و امتحان است. پس بلا به منزلۀ يک واقعيت، شريک زندگی دنيايی است؛ ولی اين دعا با ظرافتی لطیف می‌گويد: «خدايا! جوری نباشد که من نشانۀ بلاها و آفات قرار گيرم.» غرض، به‌معنای نشانه و هدف است. 📚 طریحی، محمد، مجمع البحرین، ج ۴، ص ۲۱۷ @parastohae_ashegh313
بســـم الـلـه الـــــرحمـن الـــرحیــم🩸 🕊زیارتنـامـه ی 🕊 🌹🌱اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَولِیـاءَ اللـهِ وَ اَحِبّـائَـهُ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَصفِیَـآءَ الـلهِ وَ اَوِدّآئَـهُ🌷 اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یا اَنصَـارَ دیـنِ اللهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ رَسُـولِ الـلهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَمـیرِالمُـومِنـینَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ فاطِـمَةَ سَیِّـدَةِ نِسـآءِ العـالَمیـنَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی مُحَمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـیٍّ الـوَلِیِّ النّـاصِـحِ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی عَبـدِ اللـهِ🌷 بِـاَبـی اَنـتُم وَ اُمّـی طِبـتُم🌷وَ طابَـتِ الـاَرضُ الَّتـی فیها دُفِنـتُم ، وَفُـزتُـم فَـوزًا عَظـیمًا🌷فَیا لَیـتَنی کُنـتُ مَعَکُـم فَـاَفُـوزَ مَعَـکُم🌹🌱 🩸ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸 🌷@parastohae_ashegh313🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیر حمله والفجر هشت ... دلت اسیر تجمل نگشت ... کمند منصب اسیرت نکرد ... غرور میز حقیرت نکرد ✋🏻✨ 🌹شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 🍃♥️ ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️ 🌷شهیــــــــــــــــــــدانہ🕊 🌷@parastohae_ashegh313🌷
🦋مروری بر 4⃣1⃣ 🌷🌷🌷 : " از همه این ها بالاتر ، با اخلاص بود . این ابزار شجاعت و تدبیر را برای خدا خرج می کرد ؛ اهل تظاهر و ریا و...نبود . اخلاص خیلی مهم است ....هرکاری را شما از روی اخلاص بکنید خدا به آن کار برکت خواهد داد . " من کان لله کان الله له "هرکس برای خدا باشد قدرت الهی در اختیار او قرار می گیرد ‌، به او کمک‌می کند ...نتیجه ی آن اخلاص ، همین عشق و وفاداری مردم ، همین اشک و آه مردم ، همین حضور مردم ، همین تازه شدن روحیه ی انقلابی مردم است . " @parastohae_ashegh313
حســین که خیالش از بابت اســکان ما راحت شــد، داشــت آمادۀ رفتن می شــد کــه دیــد زهــرا و ســارا پشــت پنجــره ایســتاده اند و از لابــه لای پرده کرکــره، کوچــه و خیابان هــای اطــراف را نــگاه می کننــد. خواســت چیــزی بگویــد کــه صدای رگباری، اجازۀ سخن گفتن به او نداد. همه مان حتی آن جوان سوری بلافاصله خوابیدیم روی زمین. گلوله ها وزوزکنان به دیوار مقابل ما اصابت کردند! زهرا زودتر از همه مان برخاست و بااشتیاق گفت: «بابا به ما هم اسلحه بدید!» حسین نیم نگاهی به من کرد و گفت: «می دونم که مادرتون دوتا شیر مثل خودش رو به ســوریه آورده ولی هنوز زوده که شــماها اســلحه دســت بگیرین. فقط اینجا خیلی باید مواظب خودتون باشــید چون که این اطراف پُر از تک تیراندازه که با اسلحۀ قناصه، منتظر فرصتی هستن برای هدف گرفتن شماها.» یــک آن انــگار کــه نکتــۀ مهمــی یادش افتاده باشــد رو کرد بــه من و درحالی که یک چیــزی از میــان محتویــات جیــب پیراهنــش درمــی آورد، ســیم کارت را که عربی بود، گذاشــت کف دســتم و گفت: «محض احتیاط پیشــت باشــه اما تا جایی که ممکنه! نباید از تلفن همراه استفاده کنین. مسلّحین، شبکۀ شنود قوی ای دارن. به همین علت مجبوریم، دائماً شماره تلفن ها و محل استقرار و حتّی پلاک ماشین هامون رو عوض کنیم.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
20 وقت رفتن، دور از چشم دخترها و طوری که ببینم، یک کلت و یک نارنجک گذاشت زیر مبل و با ابوحاتم که تازه فهمیده بودم راننده، محافظ، حسابدار و رفیقــش بــود، رفتنــد و مــا ماندیــم بــا خانه ای پر از غربت و البته دنیایی دلهره برای سالم برگشتن حسین! برای اینکه فکر و خیال بیش از این اذیتم نکند و از همه مهم تر دخترها کمتر نگران پدرشــان باشــند، تصمیم گرفتم تا با کمک آن ها خانه را دوباره و البته این بــار بــا ســلیقۀ زنانــه بچینیــم! در حین همین کارهــا، کلت و نارنجکی را که حســین زیر مبل گذاشــته بود مخفیانه و دور از چشــم بچه ها برداشــتم و بالای کمد پنهان کردم. تقریباً از سال 95 و بعد از آن آموزش نظامی ای که در سپاه دیدم، دست به اسلحه و این جور چیزها نزده بودم، آرزو کردم که باز هم این رویه ادامه پیدا کند و هیچ وقت به کار نیایند. کارها که تمام شد سارا و زهرا خیلی زود، حوصله شان سر رفت و گفتند: «مامان! اجازه بده بریم بیرون، ببینیم این دور و اطراف چه خبره.» با اندکی تحکّم و اوقات تلخی گفتم: «بابا و ابوحاتم که گفتن چه خبره! کجا می خوایــد بریــد تــوی ایــن مملکــت غریب؟! مگه پدرتــون نگفت که اینجا خیلی باید مواظب خودتان باشید؟!» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
❣حسین از کودکی به علاقه داشت و هرچه می‌آموخت به خواهرانش هم یاد می‌داد. ما هم تلاش می‌کردیم تا این علاقه را در درون او بیشتر کنیم. مثلاً حسین علاقه زیادی به دوچرخه داشت و هنگامی که جزء سی قرآن را حفظ کرد پدرش برایش دوچرخه خردید. حتی در ادامه وقتی اجزاء بیشتری را حفظ کرد برایش دوچرخه بهتری خریدیم. 🌱 پس از اخذ دیپلم راه پاسداری را انتخاب کرد و در دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام) مشغول تحصیل شد. به هیچ‌وجه علاقه نداشت کسی از حافظ قرآن بودنش باخبر شود. 🔰 هنگامی که در دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام) مشغول تحصیل بود به او گفتم آنجا اعلام که حافظ قرآن هستی شاید به تو کمتر سخت بگیرند و یا کار‌هایی در همین رابطه محول کنند، اما مخالفت کرد تا اینکه در دانشگاه مسابقات قرآن برگزار می‌شد و حسین در رشته حفظ شرکت کرد و اول شد و به او ۱۰ روز مرخصی تشویقی دادند. "" @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥.. به روایت عطیه خانم خواهر داداش مجید حتی با رفتنش. حتی با شهید شدنش. مجید تمام دنیا را به شوخی گرفته بود. عطیه خانم درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران می‌گوید: «وقتی می‌فهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه می‌آورند که چون رضایت‌نامه نداری، تک پسر هستی و خال‌کوبی داری تورانمی بریم و بیرونش می‌کنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود که ما بازهم پیگیری می‌کنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم مجید را بیرون می‌اندازند. تا اینکه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم (خنده) وقتی هم فهمید که ما مخالفیم. خالی می‌بست که می‌خواهد به آلمان برود. بهانه هم می‌آورد که کسب‌وکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم. مادرم به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد سوریه برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. ما روزهای آخر فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمی‌روی. حاضر نشد بگوید. به شوخی می‌گفت: «این مامان خانم فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم» وقتی واکنش‌هایمان را دید گفت که نمی‌رود اما... مابقی داستان در پست های بعد... ─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─ 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25335