ما که رفتیم
مادر پیری دارم و ۱ زن وسه بچه قد و نیم قد
از دار دنیا چیزی ندارم جز یک پیام : قیامت یقه تان را میگیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید.
🌷شهید مجید محمدی🌷
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
فرماندهان عراقی در پاسخ به سوال صدام که چرا نمی توانید وارد شهر خرمشهر شوید
گفته بودند جوان ۲۷ ساله ای به نام جهان آرا مانع از این کار می شود.
جوانی که با همرزمانش و با مقدار بسیار کمی سلاح توانستند جلوی ۴۰۰ تانک و چند لشکر رو بگیرند.
این هم عکسی از آن جوان و فرزندش .
با همین سادگی و با همین مردانگی.
🌹 درود بر روح پاک تمامی شهدای ایران زمین…
ولی جمله ای بعد سقوط شهر خرمشهر دارد که شرح حال امروز خیلی از ماهاست
🌺بچه ها ، اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد ؛ مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند🌺
┄┅┅✿❀🌷❀✿┅┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅┅✿❀🌷❀✿┅┅┄
▪️🕊🌼🕊🌼
🕊🌼🕊🌼
🌼🕊🌼
🕊🌼
🌼
🌺شــهیــد غــلــامــرضــا لــنــگــرے زاده
غلامرضا شهریور ماه ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شد و من فرزندم محمود رضا را باردار بودم و قاعدتا دوست داشتم هنگام تولد فرزندمان ، همسرم کنارم باشد.
هنگامی که این پیغام را به ایشان دادم ، گفت : " اینجا به من بیشتر نیاز است و باید بمانم " و من هم قبول کردم .
وقتی محمود رضا به دنیا آمد ، همسرم پیغام داد که عکس فرزندم را برای من نفرستید ، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و وابسته اش شوم .
مدتی از اعزام غلامرضا به سوریه گذشته بود و او هنوز فرزند دومش را ندیده بود ، تا اینکه تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمود رضا در سوریه باشد ، به او گفتم : به اتفاق بچه ها و مادرتان رهسپار سوریه هستیم ، بسیار خوش حال شد و کارهای سفر ما را از آن جا پیگیری کرد و گفت : "شما که به سوریه بیایید و برگردید ، خبر شهادت من را خواهید شنید و این آخرین دیدار ما خواهد بود ."
اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم .
روزی که به سوریه رسیدیم ، غلامرضا با یک دسته گل به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یاد ماندنی من و مادرش ، بعد از چهار ماه در سوریه ملاقات کردیم و او فرزندانش را در آغوش کشید و آن ها را غرق بوسه کرد .
محمودرضا تنها یک هفته حضور پدر را درک کرد ....
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
بســ🌷ــم الرب الشـــ🌷ـهدا
💕در يكي از عملياتها، چشمان محمد به شدت آسيب ديد و او به بيمارستان انتقال يافت. پس از معاينات دقيق و معالجات متعدد، پزشكان اظهار كردند كه چشمان او بينايياش را از دست داده و كاري از كسي ساخته نيست. اين سخن غمي سنگين بر دل محمد نشاند. نه از آن جهت كه ديگر چيزي نميبيند بلكه دوري از جبهه و بسيجيان غصه دارش كرده بود. چند روز بعد از تشخيص پزشكان دوباره به بيمارستان بازگشت و با اصرار آنان را راضي نمود تا چشمانش را عمل كنند. ميگفت: «شما با رمز يا فاطمه الزهرا «س» جراحي را شروع كنيد. بقيهاش با ...»
پس از عمل هنگاميکه پانسمان چشمانش را باز ميکردند او در ميان بسيجيها (دوستان) از مهرباني کسي سخن ميگفت که....💕
🌹شهید محمد اسلامی نسب 🌹
شہـــ🌹ـــداے گمنـــــ🌹ـــامـــ
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
🇮🇷 جنازه پسرشونو که آوردند
چیزی جز دو سه کیلو استخوان نبود
پدر شهید گفت :« حاج خانوم دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادش
🌺🍃 روزتون شهدایی 🍃🌺
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
قدردانی
داشتم برای ژنرال های نظامی کره شمالی در اصفهان از شهدایی که تصاویرشان در آن جلسه نصب شده بود صحبت میکردم و مترجم برایشان ترجمه میکرد.
وسط صحبتم بود که یکی از آن ژنرالها بلند شد ایستاد (به رسم احترام نظامی ایستاد) من از مترجم پرسیدم که خسته شدند باید سخنانم را تمام کنم ؟
گفت : نه میخواهند که ادامه دهی. وقتی صحبتم تمام شد آن ژنرال ارتش کره شمالی گفت :« اگر یکی از این بچههایی که داری از آنها تعریف میکنی در کشور ما بودند از خدایان کشور ما به حساب میآمدند.»
سردار احمدیان
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
🌷شهید محمود رضا بیضائي🌷
به نقل از برادر شهید :
همه جا را سپردم دنبال وصیت نامه اش گشتند . حتی توی وسایلش که در سوریه بود .
اما وصیت نامه ای در کار نیست .
انگار تنها چیز مکتوبی که از او موجود است ، همان نامه ای است که برای همسر معزز خود نوشته که منتشرش کردم .
اما دوباره محض اطمینان از همسر معززش در مورد وصیت نامه سوال کردم فرمودند : یکبار در خانه صحبت وصیت نامه شد ، به پوستر "حاج همت" روی کمدش اشاره کرد و گفت : وصیت من این است .
🌸روی این پوستر که هنوز هم آنجاست نوشته : با خدای خود پیمان بستم ام تا آخرین قطره خونم ، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم .
🌼کپی با ذکر ده صلوات جهت تعجیل در فرج امام زمان (عج)
─┅═°•°✾🌺✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌺✾°•°═┅─
🌹شهید میثم علیجانی🌹
بچه های گردان بعد از شهادت دوستانمان در خان طومان تصمیم گرفتند که در طی ماه از کسانی که راضی هستند ماهی بیست هزارتومان پول بگیرند .
و به یاد شهدای خودمان آن را به کسانی که نیازمند هستند بدهند .
روزی یکی از برادران همکار نظر دادند که اگر می شود ما به فروشگاه سپاه کربلا برویم یا با وامی که میگیریم جهزیه بخریم و در طی ماه قسطش را بدهیم .
فروشگاه هم یه نفر میخواست که به نام آن فرد وسیله بدهد .
و طبق ماه از فیشش کم کند ، کسی قبول نکرد جز میثم .
بعد به میثم گفتن امکان داره کسی در طی ماه این بیست هزار تومن را ندهد آنوقت باید چه کار کرد ؟
میثم با لبخند گفت : در طی ماه از فیشم داره کم میشه حالا اگر کسی نداده باشد من ثواب بیشتری میبرم و باید چند تا از این بیست تومنی ها پرداخت کنم و این خود سبب گشایش برای من میشود و خدا بیشتر بر من نظر میکند .
من قبول میکنم فیش حقوقی خودم را بدهم .
ولی بچه های حاضر قبول نکردند .
ولی شهید میثم با لبخند می گفت : من که حاضرم و حالا خودتان می دانید قبول نکنید .
🌷همرزم شهید
🍃کپی با ذکر ده صلوات جهت تعجیل در فرج امام زمان (عج)
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
💖همسر شهید مهدی نعمایی💖
داشتههای معشوق در نظرت زیبا است.
آقا مهدی همیشه میگفت من کارم را خیلی دوست دارم، مهدی عاشق کارش بود و همه سختی و دشواریهای کارش را با جان و دل میپذیرفت. من میدانستم که با یک نظامی زندگی کردن صبوری خاصی میخواهد اما چون عاشقش بودم به خواسته او احترام میگذاشتم و همراهیاش میکردم. به گفته آقا مهدی شما انتخاب شدی که همسر پاسدار باشید. نگرانیها و استرسم بسیار زیاد بود، اما میدانستم که این سختیها اجر خودش را دارد.
#همسرانه_شهدا
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
🌹فرازی از وصیت نامه شهید سید احمد حسین زاده حجازی
🌼شرمنده ام که نمی توانم بیش از این کوشش کنم و امانت دار آرمان شهیدان و رنجهای ملت ستم دیده و قهرمان و بازوی ولایت فقیه و مهم تر از همه مسئولیتی که به دوشم احساس می کنم باشم امیدوارم که خدای بزرگ و متعال مرا به درگاه خود قبول کند و از ناتوانیم درگذرد....
🌼پیامی از زبان شهیدان پیروزی را به عنوان حجت ذکر می کنم برادرانم و عزیزان ما سپر این انقلاب می باشیم.
🌼خود را باید برای حمله های سنگین تری آماده کنیم هرچه دشمن بیشتر توطئه کند بدانیم موضع ما ثابت تر و استوارتر می شود ...
🌼برادران بدانید که سپر انقلاب بودن یعنی خیلی باید تحمل ما زیاد باشد و از کوره در نرویم ما پاسدار انقلاب هستیم و هر خلافی از ما سر بزند باعث امیدواری دشمن و یأس مستضعفین خواهد بود.
🌼بیایید ، برادران سخن ها را تحمل کنیم واقعاً مهم نیست .
─┅═°•°✾🌺✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌺✾°•°═┅─
🌸🍃
دنیا نو میشود
من از تمام دنیا
هیچ نمیخواهم
جـز
قلبـےڪه همه غبارهایش راتکانده ،
و تنها صداے نفسهای تو ، درآن جریان دارد.
ای شهید
دلی که تو را دارد
هر روزش بهــاری تمام نشدنیست.
🌷شبتون شهدایی
🌼🍃 @parastohae_ashegh313
ما ،
اسیر گشتیم!!!
لابلای سیمخاردار نفس؛
اما شهــ🌷ــدا
پروازی ملکوتی دادند،
مرغک جان را از سیمخاردارها...
گل صلوات هدیه به روح پاک شهدا
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم
صبحتون شهدایی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌸هر روز سر ساعت مشخص مي رفتيم ديدگاه ، هر چه مي ديديم ثبت مي كرديم و آنها را با روزهاي قبل مقايسه مي كرديم
🌸يك روز همين طور كه شش دانگ حواسم به كار بود ، كسي پرده سنگر را كنار زد و آمد تو : سلام كرد ، برگشتم نگاهش كردم ، ديدم كاوه است
🌸او هر چند روز يك بار مي آمد مي نشست پشت دوربين و راه كارها را نگاه مي كرد . كنارش ايستادم شروع كرد به دوربين كشيدن روي مواضع دشمن.
🌸كمي كه گذشت يك دفعه ديدم دوربين را روي يك نقطه ثابت نگه داشت دقت كه كردم ، ديدم صورتش سرخ شده، چشمش به جنازه شهدايي افتاده بود كه بالاي ارتفاع ۲۵۱۹ جا مانده بودند، دشمن آن ها را كنار هم رديف كرده بود تا روحيه ما را ضعيف كند
🌸چند لحظه گذشت ، كاوه چشمش را از چشمي هاي دوربين برداشت ، خيس اشك بود، گفت : یكي پاشه بريم اين شهدا را بياريم
اينا رو مي بينم از زندگي بي زار مي شم.
🌸اين حرف ها همين طوري تو ذهنم بود تا شب دوم عمليات « كربلاي 2 » كه از قرارگاه حركت كرد و رفت خط ، هنوز يادم هست
🌸آخرين تماسی که با بي سيم داشت، گفت : از بين لاله ها صحبت مي كنم.
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
💝 همــســر شــهیــد حــســیــن هریــرے :
لحظه ای که سر سفره عقد نشسته بوم این باور قلبی را داشتم که حسین روزی به شهادت میرسد .
ولی به خودم میگفتم هر چه خدا بخواهد ، همان خواهد شد .
ما زندگیمان را ساده شروع کردیم .
و زمانی که خبر شهادت همسرم را برایم آوردند ، با آنکه همه بی تابی میکردند ، اولین کاری که من کردم ، دو رکعت نماز شکر خواندم .
خود حضرت زینب سلام الله علیها صبری دارد که قابل توصیف نیست .
همسرم متولد آبان ماه بود و آبان ماه هم به شهادت رسید .
╔═•♡🌸♡•════•♡❣♡•═╗
@parastohae_ashegh313
╚═•♡❣♡•════•♡🌸♡•═╝
طلبهی شهیدی که حضرت زهرا (س) به عروسیاش آمد
#متن_خاطره
آقا مصطفی وقتی میخواست برای عروسیاش کارت دعوت بنویسه، برای اهل بیت(ع) هم کارت عروسی فرستاد. یک کارتِ دعوت نوشت برای امام رضا (ع) و فرستاد مشهد. یک کارت برای امام زمان(عج) نوشت و فرستاد جمکران. یک کارت هم به نیت دعوت کردنِ حضرت زهرا(س) نوشت و انداخت توی ضریح حضرت معصومه(س) ...
قبل از عروسی، حضرت زهرا (س) به خواب مصطفی آمدند و فرمودند: چرا دعوتِ شما رو رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما؟ ببین هم اومدیم. شما عزیز ما هستی...
🌷خاطره ای از زندگی طلبهی شهید مصطفی ردانیپور
📚منبع: یادگاران۸ «کتاب ردانیپور» صفحه ۸۴
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
مملکتی را که
شهـدا پاک کرده اند
آلوده نکنیــم...
«آیه الله جوادی آملی»
قبل از عملیات آزاد سازی خرّمشهر ایستگاه حسینیّه منطقه عملیاتی لشکر ۹۲ تیپ ۳ شهدا...
بیشتر #شهدا از ناحیه نیم تنه بر اثر گلوله مستقیم ضد هوایی به شهادت رسیده اند....
انتهای عکس رزمندگان در حال حمل شهدا
╔═•♡🌸♡•══•♡🌼♡•═╗
@parastohae_ashegh313
╚═•♡🌼♡•══•♡🌸♡•═╝
🌷شهید آوينى براى او نوشته بود:
آن آستين خالى كه با باد اين سوى و آن سوى میشود نشان مردانگیست .
گاهى باد فقط بايد به افتخار حسين خرازى بوزد تا نامردهاى روزگار رسوا شوند.
╔═•♡🌸♡•══•♡🌼♡•═╗
@parastohae_ashegh313
╚═•♡🌼♡•══•♡🌸♡•═╝
بعضـــے ها وقتــــے مـے رونــــد آن قَدر سبکبارنــــد ڪه آدم بهشان غبطه مـے خورَد ...
دَر وصیــــت نامـــه اش نوشته بـــود :
" فقط هَفـــت تا نماز غفیله ام قضا شده ؛ لطفـــــاً برایم بخوانیــــد! "
❣شهید مسعود گنجی آبادی❣
@parastohae_ashegh313
شب رفتن به حج ، توی خانه كوچكمان ، آدم های زیادی برای خداحافظی و بدرقه جمع شده بودند.
عباس صدایم كرد كه برویم آن طرف ، خانه سابقمان .
از این خانه جدیدمان ، كه قبل از این كه خانه ما بشود موتورخانه پایگاه بود، تا آن یكی راه زیادی نبود .
رفتیم آن جا كه حرف های آخر را بزنیم .
چیزهایی می خواست كه در سفر انجام بدهم .
اشك همه پهنای صورتش را گرفته بود.
نمی خواستم لحظه رفتنم ، لحظه جدا شدنمان تلخ شود.
گفت : مواظب سلامتی خودت باش ، اگر هم برگشتی دیدی من نیستم ....
این را قبلا هم شنیده بودم .
طاقت نیاوردم .
گفتم : "عباس چه طوری می توانم دوریت را تحمل كنم ؟ تو چه طور می توانی؟ "
هنوز اشك های درشتش پای صورتش بودند.
گفت: "تو عشق دوم منی ، من می خواهمت ، بعد از خدا.
نمی خواهم آن قدر بخواهمت كه برایم مثل بت شوی. "
ساكت شدم . چه می توانستم بگویم ؟ من در تكاپوی رفتن به سفر و او....؟
گفت : صدیقه ، كسی كه عشق خدایی خودش را پیدا كرده باشد باید از همه این ها دل بكند.
به روایت همسر خلبان شهید عباس بابایی
❤️همسرانه شهدا❤️
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
سلام شهیدم
پیداشده ، ای شهیدگمنام
نـام آورے ات زبانـزد عـام
از نام و نشـان فراتری تـو
گمنـام منم : اسیـر یڪ نام
🌹صبحتون شهدایی
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌹دست نوشته شهید محمد بلباسی:
💖دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش
💜و عیوب دیگران را ساتر باش
💙با همه مهربان باش و از همه گریزان باش...
💚یعنی با همه باش و بی همه باش
#شهدای_کربلای_خان_طومان
@parastohae_ashegh313
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌸شهید مدافع حرم سید خداداد جعفری به جمع شهدای مدافع حرم پیوست.
🌼اولین شهید سال ۹۸
از جمعی لشکر فاطمیون
🌹شهادت
۱۳۹۸/۰۱/۰۷
محل شهادت صبوره
@parastohae_ashegh313
🌷شهید مدافع حرم
#عبدالرحیم_فیروزآبادی
🍃ولادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۰
🍂شهادت: ۱۳۹۴/۹/۱۶
☘محل شهادت:حلب
🍁نحوه شهادت:اصابت تیر به گردن
─┅═°•°✾🌺✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌺✾°•°═┅─
🌺 راوی:همسر محترمه شهید فیروز آبادی
💕 عبدالرحیم یک انسان مهربان و دلسوز بود و در جمع شوخ طبع بود و شیطنت هایی هم می کرد.
❤️پیرو خط ولایت فقیه
یک همسر دلسوز
وپدری مهربان برای دوتا دخترانش بود.
انگشتر عقیقی داشت که همیشه در قنوت نگین اش را برمی گرداند و دعای ❣اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک❣می خواند.
💓عبدالرحیم همیشه در فکرش خوشحال کردن اطرافیانش بود.
💕برای رفتن به سوریه راضی کردن من زیاد سخت نبود.
به این نبودن ها عادت داشتم
عبدالرحیم ۲۷ روز در منطقه بود که دعاهای در قنوتش به اجابت رسید.
💓شهید بزرگوار:ای مردم مسلمان ! ما برای خاک نمی جنگیم برای اسلام عزیز می جنگیم.
─┅═°•°✾❣✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾❣✾°•°═┅─