eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 راوی:همسر محترمه شهید فیروز آبادی 💕 عبدالرحیم یک انسان مهربان و دلسوز بود و در جمع شوخ طبع بود و شیطنت هایی هم می کرد. ❤️پیرو خط ولایت فقیه یک همسر دلسوز وپدری مهربان برای دوتا دخترانش بود. انگشتر عقیقی داشت که همیشه در قنوت نگین اش را برمی گرداند و دعای ❣اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک❣می خواند. 💓عبدالرحیم همیشه در فکرش خوشحال کردن اطرافیانش بود. 💕برای رفتن به سوریه راضی کردن من زیاد سخت نبود. به این نبودن ها عادت داشتم عبدالرحیم ۲۷ روز در منطقه بود که دعاهای در قنوتش به اجابت رسید. 💓شهید بزرگوار:ای مردم مسلمان ! ما برای خاک نمی جنگیم برای اسلام عزیز می جنگیم. ─┅═°•°✾❣✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾❣✾°•°═┅─
همیشه به همه می گفت که یک روزی می رسد من می روم و شهید خواهم شد و شما اسم کوچه را به نام من تغییر خواهید داد! ولی همه می خندیدند و حرفش را باور نمیکردند !! ولی همه‌ دیدند که آن روز فرا رسید و همانطور شد که میگفت... ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
دوست داشتم برای بار آخر دست‌هایش را لمس کنم اما دست‌هایش سوخته بود...💔 💖 راوی : همسر شهید ─┅═°•°✾🌸✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌸✾°•°═┅─
ماهها قبل ازشهادت ، ده روز پشت سرهم هنگام وضو گرفتن من سر میرسید و قطرات آب وضو ی مرا می نوشید. و می گفت : مادر ! این آب ! شربت شهادت من است. ❤️به نقل از مادر شهید مدافع حرم عبدالرحیم فیروز آبادی ─┅═°•°✾🌸✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌸✾°•°═┅─
پست اینستا گرام همسر بزرگوار شهید بلباسی : 💞 به دنیای شما فکر میکنم اصلا به دنیای ما نگاه میکنی ؟ نکند آنقدر مشغول وجه خدا شوی که بچه هایت را فراموش کنی... #بابا_محمد #تویی_که_آن_بالا_نشسته_ای #پدرم_رفت_پی_عطر_حرم 🌸 @parastohae_ashegh313
هوا باروتے بود ... وقتے شانہ ات را در شانہ ام قفل کردی و هم پاے بچہ ها از معبـر گذشتے ... وتنہـا ازتو یڪ پوتیـــن ماند جاے آن شانہ ها... 🌷شبتون شهدایی🌷 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
❤️ چہ کنم چہ چارہ سازم کہ شوم فدای مهدی چہ کنم کہ من ببینم رُخ دلربای مهدی چہ خوش است آن زمانی برسد کہ زندہ باشم منِ بینوای مسکین شنوم صدای مهدی... 🌷اللهم عجل لولیک الفرج ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
اتفاقی که سبب عصبانیت شهید شد #متن_خاطره هرگز تندخویی ازش ندیدم. اما یه روز دیدم با عصبانیت اومد خونه. با تعجب دست از لباس شستن‌ کشیدم و به اتاق رفتم. دیدم مشغولِ خوندنِ قرآن شده. پرسیدم: طوری شده مادر؟ بدون اینکه نگاهش رو از قرآن برداره ، گفت: چیزی نیست! اجازه بدین کمی قرآن بخونم ، می ترسم الان حرفی بزنم و به گناه ختم بشه. من هم از کنجکاوی دست کشیدم.بعد از مدتی خودش اومد و‌گفت: امروز چند تا معلمِ زن‌‌که بی‌حجاب بودند ، اومدند مدرسه ؛ به محض ورود با مردها دست دادند ، من هم از اینکه حریم خدا شکسته شد خیلی ناراحت شدم... 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید رجبعلی آهنی 📚منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه 319 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌷مادران شهدا به کمک سیل‌زدگان رفتند عقیله ملازاده مادر شهید مدافع حرم محمود رادمهر در حال کمک ‌رسانی و نظافت خانه سیل ‌زده مادر شهید ربیعی در روستای رکنکلای سیمرغ 🌸 @parastohae_ashegh313
🌼بسم رب الشهدا و الصدیقین🌼 🌷خاطرات شهدا🌷 💠 عملیات شروع شده بود گردان ما خط شکن بود همه چیز داشت خوب پیش می رفت یه دفعه خوردیم به یه کانال پر از سیم خاردارهای حلقوی باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم عراقی ها داشتن با تانک بهمون نزدیک میشدن سیدعلی اکبر به بچه هایی که عقب بودن دستور عقب نشینی داد و با این که زخمی بود و دستش قطع شده کاری عجیب کرد توی فکر بودیم که یه دفعه سید خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم گفت از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند خودتونو به کانال برسونید هیچ که حاضر نبود رد بشه تا اینکه ما رو به جان امام قسم داد با گریه از روش رد شدیم آخرین نفر من بودم دستمو گرفت غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد پهلوش شکسته بود و... اشاره کرد به پاکتی که توی جیبش بود و بهم فهموند که بردارم فکر کردم وصیت نامه اش رو نوشته برداشتم عراقی ها نزدیک شده بودند باید میرفتم تا من رو نبینند وقتی داشتم میرفتم گریه ام گرفته بود برگشتم و به فرمانده ام نگاه کردم دیدم آروم داره اشک می ریزه و به سختی دستاش رو به سمتم تکون میده فکر کردم داره باهام خدافظی می کنه.... خودم رو انداختم پشت یه خاکریز پاکت نامه فرمانده رو باز کردم خشکم زد به جای وصیت نامه یه عکس دیدم عکس دخترش بود دختری که تازه دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش تازه فهمیدم تکون دادن دستاش برا خدافظی نبوده میخواسته بگه برگرد یه بار هم که شده عکس دخترم رو ببینم و شهید بشم 🌺خاطره از علی فتحی (شهید سید علی اکبرسید هاشم) بسیار زیبا👍 حتما بخونید😔 ❤️@parastohae_ashegh313
🌷بخشی از وصیت نامه شهید ابوالفضل فراهانی 🌼 خواهرانم ! شما نیز این را از من به یادگار داشته باشید ، نه من ، بلکه از تمامی شهدا ، که حجاب شما کوبنده تر از سرخی خون من و سایر شهدا است . #جای_شهدا_خالی ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
❤️دلنوشته‌ے همسر شهید 🌸رحیم عزیزم اولین حرف و خواسته‌ات در اولین روز آشنایی ما به هنگام خواستگاری یادت هست که گفته بودی من آروزی شهادت دارم باید به آرزویم برسم اما من این حرف‌ها را به حساب آرزوهای یک بچه مسلمان متدین گذاشتم و هیچگاه فکر نمی‌کردم این آرزویت به این زودی رنگ واقعیت بگیرد و هدف نهایی زندگیت باشد . دراین ایام نبودنت ، هرگاه خاطرات با تو بودن را در ذهن خسته‌ام مرور می‌کنم ، در می‌یابم که روح بلندت نمی‌توانست در این دنیای فانی آرام‌ و قرار گیرد و مشتاقانه در انتظار اوج گرفتن و پرکشیدن بود و تنها نوشیدن شهد شهادت در راه خدا و لقای پروردگار می‌توانست روح تشنه تو را سیراب سازد. 🌹 🌷 ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝