ســلام برشــــهدا
آن مهـــدے بـاوران و یـاوران
ڪہ "لبیکـــ" گفتنـد بہ نائبـــ المهــدے
و مهــدے نیـز "ادرڪنـے" شـان را خریـدار شـد...
سلام بر اصحاب آخر الزمانے سیدالشهداء
وسلام بر نور چشمی هایی که کـامروا شدند
❣°•|صبحتــون شهدایی|•°❣
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
همسر شهید :
🌺روزی که آقاحجت به شهادت رسید از صبح استرس عجیبی داشتم و فکرم خیلی درگیر بود، انگار روحم از کالبد جسمم بیرون رفته بود.
🌺برای رفع استرسم و درست شدن کار آقا حجت در سوریه در یکی از گروههای تلگرام ختم 5000 ذکر یا قاضی الحاجات گذاشتم و خودم نزدیک به 2000 ذکر گفتم، با هر ذکری که میگفتم بند دلم پاره میشد.
🌺بعد شهادت آقاحجت دوستشون تعریف میکرد که در تماس تلفنی که به شهید گفته بودم برایش ذکر گفتهام لبخند ملیحی زده و ابراز خوشحالی کرده بود.
🌺روز شهادتشان تا اذان ظهر جواب پیامهای من را میداد اما بعدش هر چه پیام دادم جوابی نداد، در پیام آخر برایش نوشتم که دیگه از من دل کندید که جواب پیامم را نمیدهید، وقتی جوابی نداد خودم نیز سعی کردم از شهید دل بکنم.
🌺در همان روز بود که خواهر شوهرم تماس گرفت تا از آقا حجت خبری بگیرد با دلهره عجیبی گفتم آقا حجت دیگر برنمیگردد!
🌺طبق گفته دوستش در سوریه آقاحجت ساعت چهار و نیم به شهادت رسیده بود و سوریه تا ایران دو ساعت فاصله زمانی تفاوت دارد، زمان نماز مغرب رسیده بود که نمازم را خواندم و وسط نماز عشا پاهام سست شد و نشستم، زنگ تلفن به صدا درآمد و خبر شهادتش را دادند، آقاحجت دوم اسفندماه به شهادت رسید.
🌺دوست شهید که در سوریه باهم بودند تعریف میکرد؛ اتاقشان به حرم خیلی نزدیک بود و آقا حجت رو به حرم حضرت زینب(س) ایستاده بود و رو به خانم گفته بود من 15 سال برای شما نوکری کردم یکی را قبول کنید تا خداوند شهادت را نصیب من کند.
🌺آقا حجت در عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود از ناحیه پهلو و بازوی چپش صدمه دید، حدود 40 ساچمه در شکمش مانده و صورتش هم کبود شده بود.
🌺هنوز شهادت آقاحجت را باور نمیکنم، هنوز هم هر شب بهش پیام میدهم و منتظرم پیامهایم تیک بخورد، عکس شهادتش را هر روز نگاه میکنم تا شهادتش باورم شود اما...
🌺خبر شهادت آقا حجت را خیلی مستقیم به من گفتند، تلفن خانه زنگ زد خواهر بزرگم بود، از من سوال کرد آقا حجت کجاست؟ چون همسرم از من خواسته بود کسی متوجه رفتن وی به سوریه نشود در جواب خواهرم گفتم رفته کربلا، اما خواهرم خیلی رک برگشت به من گفت، شنیده آقا حجت در سوریه شهید شده
#همسرانه_شهدا
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌷به مناسبت سالروز شهادت🌷
زندگینامه #شهید_محسن_وزوایی
در پنجم مردادماه ۱۳۳۹ در خانواده ای متدین در تهران دیده به جهان گشود . او با احساسات پاک و بی آلایش مذهبی رشد یافت . شش ساله بود که قدم در راه تحصیل علم گذاشت ، دوره ابتدایی را با نمره های عالی به پایان رسانید و دوره دبیرستان را در مدرسه « دکتر هشترودی » به تحصیل ادامه داد . محسن پیش از رسیدن به سن بلوغ به فرایض دینی عمل می کند .
محسن پس از دریافت مدرک دیپلم با معدل بالا در سال ۱۳۵۵ در کنکور شرکت کرده و #شاگرد_اول_کنکور می شود و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل می پردازد . پدرش از همرزمان آیت الله کاشانی بود ، از این رو پسر را با الفبای مبارزات سیاسی آشنا می کند .
شرکت در جلسات آموزش معارف اسلامی و هیاتهای مذهبی تهران از جمله فعالیتهای عمده محسن در پیش از ورود به دانشگاه به شمار می رود .
محسن در دانشگاه با شناخت صحیحی که از مکتب #اسلام داشت ، از طیف گوناگون و منحرف سیاسی پرهیز می کند و به انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه می پیوندد . وی همزمان با شرکت در فعالیتهای سیاسی و عقیدتی ، از سال ۱۳۵۶ مسوولیت هدایت مبارزات دانشجوی را در دانشگاه شریف علیه رژیم به عهده می گیرد .
محسن در تابستان ۱۳۵۹ به عضویت #سپاه_پاسداران در می آید ومدتی به عنوان « فرمانده گردان مخابرات سپاه پاسداران » انجام وظیفه می کند . سپس « سرپرستی #اطلاعات_عملیات » به او محول می گردد .
وی در عملیات سرنوشت ساز « پارتیزانی » به عنوان فرمانده گردان نهم مسوولیت محور « #تنگ_کورک » تا حد فاصل « #تنگ_حاجیان » را به عهده می گیرد . در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ طرح آزادسازی ارتفاعات #بازی_دراز در دستور کار قرار می گیرد . محسن در تمامی مراحل شناسایی این حمله حضور می یابد و در طراحی این عملیات نقش فعالی ایفا می کند .در همین مقطع رابطه صمیمانه میان محسن و خلبان شهید « #علی_اکبر_شیرودی » به وجود می آید .
در این عملیات فرماندهی محور چپ به وزوایی واگذار می شود و فرماندهی محور سمت راست نیز توسط « محسن حاجی بابا » صورت می پذیرد . محسن در این عملیات ایثاری جاودانه خلق می کند و موفق می شود با تعداد اندک نیرو ۳۵۰نفر از نیروهای گردان کماندویی دشمن را به اسارت در آورد .
محسن در پایان عملیات از ناحیه فک و دست مجروح می شود و به بیمارستان منتقل می گردد . موقع عمل جراحی اجازه نمی دهد که او را بی هوش کنند و به دکتر می گوید : « من هرچه بیشتر درد می کشم ، بیشتر لذت می برم حس می کنم از این طریق به خدا نزدیک می شوم . »
او تاب نمی آورد که درمانش کامل شود . دلتنگی دوری از جبهه به سراغش می آید و او هنوز بهبودی کامل نیافته به جبهه « گیلانغرب » باز می گردد و فرماندهی عملیات سپاه «سرپل ذهاب » را بر عهده می گیرد .
#وزوایی در ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ در عملیات « #مطلع_الفجر » به عنوان عملیات شرکت می کند و در آن جا نیز همچون #بازی_دراز حماسه می آفریند . بار دیگر در این عملیات زخمی شده به تهران منتقل می گردد .
وقتی از جبهه به مرخصی می آمد به خانواده های شهدا و بچه های گردان سرکشی می کرد و مشکلات آنان را مرتفع می نمود .او با همه به احترام و ادب برخورد می کرد ، بویژه به پدر و مادرش احترام قائل بود . به قرائت #قرآن مداومت داشت . به حضرت #امام_خمینی(ره) عشق می ورزید و اطاعت از معظم له را واجب می دانست .
#شهید_وزوایی این عاشق وارسته و مجاهد آگاه پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینهای فراوان سرانجام در روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ در عملیات « #بیت_المقدس » هنگام هدایت نیروهای تحت امر : بر اثر اصابت گلوله و ترکش به فیض عظمای #شهادت نایل آمد ، سر و جان در گرو محبوب و معشوق نهاد و به خیل عشاق ره یافت .
#دست_نوشته_محسن_وزوایی
اگر توانستید جنازه ام را به دست بیاورید ، آن را به روی مینهای دشمن بیندازید تا جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد . ان شاءالله .
#مناجاتنامه_محسن_وزوایی
خدایا : الان تمام مردم ایران چشم انتظارند . مادران و پدران شهداء در التهابند . قلب امام نگران این حمله است . در این حمله آبروی اسلام در میان است . خدایا اگر می دانی که نیتهای ما خالص و فقط برای تو است ، یاریمان کن . راه را نشانمان بده . خدایا تو برای موسی(ع) دریا را شکافتی و راهش دادی . تو برای محمد(ص) غاری را قرار دادی و به امر تو عنکبوت بر در آن تار تنید .
خدایا ما کوچکتر از آنیم که درخواست کنیم برای ما کاری انجام بدهی .
خداوندا تو را به حق امام زمان(عج) ، تو را به حق نایبش #خمینی ، ترا به حق #حسین(ع) که ما به خونخواهی او قیام کرده ایم ، قسم ات می دهم ما بندگان حقیر و ضعیف را از این درماندگی نجات ببخش .
" شادی روح شهید وزوایی صلوات " 🌹
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌺بسمربالشهداءالصدیقین🌺
زندهنگهداشتنیادشهداکمترازشهادتنیست...
📝هرشبچندسطری ازرفیق شهیدمان
❣شهیدحسین معزغلامی❣
📚متن هابرگرفته ازکتاب سروقمحانه
زندگینامه شهیدمعزغلامی
@parastohae_ashegh313
°°°دبه ی آب°°°
✅حسین تادوسالگی به دورازاعضای فامیل ودرهوای گرم بزرگ شد.🌤
بعدهابه تهران منتقل شدیم وتاهفت سالگی حسین درمنازل سازمانی نیروی هوایی 🏠درافسریه تهران زندگی می کردیم.
✅ازهمون اوایل کودکی حسین مسئولبیت پذیربود.✨
ماآب آشامیدنی موردنیازمون روازشیرمخصوصی دربیرون ازخونه می آوردیم.💦
حسین سعی میکرد خودش بره وبادبه آب بیاره تامادروخواهراش بیرون نرن.😍
به همین خاطردرمنازل سازمانی معروف بودومردم می گفتند"دبه ی حسین هم اندازه ی خودشه"😍
🌷حتی برای خریدنان هم خودش می رفت.🍞
حسین بچه ی پرانرژی وفعالیتش خیلی زیادبود.💫
علیرغم سن کمش خیلی حرف های بزرگی میزد.!!!✨
|پدرشهید|🗣
ادامه دارد...💫
@parastohae_ashegh313
✨🌹دل من تنگ همین
یڪ لبخنـــد
و تـــو در
خنده مستانہ خود
مےگـذرے
نوش جانتـــ
امّـا ...
گاه گاهـے
بہ دل خستہ ما هم
نظــرے ...🌹✨
🌷°•|صبحتون شهدایی|•°🌷
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
📢 شما دعوتید به
سالگرد شهدای مدافع حرم استان البرز
🔹 فصل بهار
#شهید_محسن_کمالی_دهقان
#شهید_سعید_قارلقی
#شهید_هادی_شریفی
#شهید_مجید_سلمانیان
#شهید_قدرت_عبدیان
#شهید_مرتضی_مسیب_زاده
#شهید_مهدی_عسگری
#شهید_علیرضا_قبادی
#شهید_شعبان_نصیری
#شهید_حیدر_جلیلوند
#شهید_حمید_قنادپور
💠 با روایتگری همرزمان شهدای مدافع حرم
شعرخوانی آقای وحید عظیم پور
و نوای گرم حاج رحمان نوازنی
#اطلاع_رسانی_مراسمات_شهدا
لطفا رسانه باشید
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
به محفل نائب الشهید دعوتید
باحضور خانواده معظم ونائبان شهدا
سخنران : حجه الاسلام قاسمیان
مداح : حاج امیرعباسی
راوی : حجه الاسلام جلالیان
پنجشنبه (۲/۱۲) ، ساعت ۲۰
میدان شهدا ، حسینیه شهید همت
کانون همبستگی فرزندان شاهد
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝