دعای روز دوم :
🌹اللَّهُمَّ قَرِّبْنِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ، وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ سَخَطِكَ وَ نَقِمَاتِكَ، وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِقِرَاءَةِ آيَاتِكَ، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
🌹خدایا مرا در این ماه به خشنودی ات😃😃 نزدیک کن، و از خشم😡 و انتقامت برکنار دار، و به قرائت آیاتت📖 موفق کن، ای مهربان ترین مهربانان
╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗
@parastohae_ashegh313
╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
🌹کلاس درس شهدا در ماه رمضان🌹
💡 وقتی به مادرش گفتند که یک ویژگی از فرزندتون بدید تا بشود پیکر مطهر ایشان را شناسایی کرد .
💫 مادرش مکثی نکرد و بلافاصله گفت (عاشق از عشقش جدا نمیشه ، محمد حسین من عاشق قران بود )
💫 رفتند سراغ ابدان مطهر و وقتی فانوسقه یکی از شهدا رو تمیز کردن زیر فانوسقه قران جیبی سید حسین علم الهدی پیدا شد
💫 یادمان نره (عاشق از عشقش جدا نمیشه)
💫 و چه زیباست عاشق قران شدن و قیمت پیدا کردن همچون شهدا
در ماه دلتنگی خداوند ، ان شاالله با قران مأنوس بشیم 📖🌹
صلوات یادت نره سالار 📿
╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗
@parastohae_ashegh313
╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
🌹کلاس درس شهدا در ماه رمضان🌹
🌺انس با قرآن🌺
رفته بودم قوچان بهش سر بزنم🚶🚶
گفتم یک وقت پولی ، چیزی لازم داشته باشد.💰
👮♀دم در پادگان یک سرباز به من گفت : حسین تو مسجده 😳
رفتم مسجد 🕌
❣دیدم سرباز ها را دور خودش جمع کرده ، قرآن می خوانند نشستم تا تمام شود 📖📿
👨✈️یک سرهنگی آمد تو ، داد و فریاد که : این چه وضعشه ؟ 😡 جلسه راه انداخته ین ؟😡
حسین بلند شد ؛ قرص و محکم . گفت : نه آقا ! جلسه نیس ، داریم قرآن می خونیم 📖😍
حظ کردم😳😳
سرهنگ یک سیلی محکم گذاشت توی گوشش😡
گفت : فردا خودتو معرفی کن ستاد😒
همان شد ....
فرستادندش ظفار ، عمان 🚶🚶
تا شش ماه ازش خبر نداشتیم 🤷♂
بعدا فهمیدیم 🙊
📚 یادگاران ، جلد هفت ، کتاب شهید خرازی ، ص 2
╔══ ❅ೋ❅🌺❅ೋ❅ ══╗
@parastohae_ashegh313
╚══❅ ೋ❅🌺❅ೋ❅ ══╝
🌹کلاس درس شهدا در ماه رمضان🌹
🌺انس با قرآن🌺
👨⚖دادستان جدید می خواست میخ را محکم بکوبد
بروجردی کار داشت باهاش😁😁
پشت در دادستانی معطلش کرده بود🤦♂
گفتم : یه روایتی هست می گه اِذَا لْتَبَسَت عَلَیْکُم الْفِتَن فَعَلَیْکُم بِالْقُرْآن😍🌹
گفت : عجب چیز خوبی گفتی😊
بارک الله 👌🙏
قرآن را باز کرد و خواند.📖
من راه رفتم ، او خواند🚶🚶
بد و بی راه گفتم ، او خواند 😡😒
گفتم : بلند شو بریم 👣
او خواند 📖
گفتم : سه ساعته فرماندهی عملیات کردستان رو پشت در معطل کرده🤷♂
گفت : جوش نخور یه روایتی هست.😉
شروع کرد همان روایت را برای خودم گفتن 🌺
گفت: بشین قرآن بخون 📖
گفتم: فکر می کنه کیه ؟🙍♂
گفت: قرآن بخون 📖
عصبانی شده بودم 😡😡
گفتم: این یارو خیلی عوضیه 😏😡
باید کتکش زد 👊👊
بایدیه بلایی سرش آورد
گفت: باب جون ، بیا بشین ، قرآن بخون📖📿
دوباره دیدمش
گفت: آق جون دستت درد نکنه 🙏🌹 هر وقت ناراحت بودم 😔 می رفتم سراغ سیگار 🚬
با اون روایت ترکش کردم 😍😄
📚 یادگاران ، جلد 12 کتاب شهید بروجردی ، ص 49
╔══ ❅ೋ❅🌼❅ೋ❅ ══╗
@parastohae_ashegh313
╚══❅ ೋ❅🌼❅ೋ❅ ══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من ۲۰ سالم شد هنوزم توے قابے؟!
خب یڪ تکانے لااقل مـرد حسـابے..
برگرد تنـها یڪ بغل باباے مـن باش!😔💔
اے دست هایت آرزوے دستهایم!
نازُ ادایم مانده روے دستهایـم...
امشب #عروسے میکنم جاے تو
خالے😔
پاے قواله جاے #امضاے تو خالے..
#پیشنهادے☝️
@parastohae_ashegh313
1_63803524.mp3
3.97M
#استاد_معتز_آقایی
#تحدیر_قرآن
#جزء_دوم
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌷🌾🌷🌾🌷🌾
✅هر دو عکس شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم)مجروحه و اونی بغلش کرده برادر شهید هستن....
عکس بالا از زبان محمدحسین برادر شهید: سال 76 بابام جیره سپاه و گرفته بود پوتیناش کوچیک بود ساقشون رو کوتاه کرد و دادشون به مصطفی... مصطفی شروع کرد غر زدن که من کفش اینجوری نمیخوام که بابام به حرفش گوش نداد فردا صبحش مصطفی با همون پوتینا میره مدرسه توی راه میخوره زمین و نیسان حمل شیر از رو ی پاشنه پای چپش رد میشه پاش میشکنه دکتر گفت خدا رو شکر کنید پوتین پاش بود وگرنه استخوان پاش خرد می شد
عکس پایین به نقل از همرزم شهید (ابوعلی): عکس پایینی هم مربوط به پارساله که تو عملیات دیرالعدس تیر تیربار دشمن به پاش (سید مصطفی) خورد و برای بار ششم جانباز شد...
ابوعلی در ادامه میگه: شهدا هم شوخ بودند و هم شاد❤️
هم جدی و غمگین بودند...✅
پر از اخلاق های متضاد درست...💟
خوف و رجایی که مومن باید داشته باشه...🌷
کاش درک کنم و عمل کنم اخلاقشون رو ...👌
@parastohae_ashegh313
🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷
💟دیروز در دانشگاه محل تحصیل آقا مصطفی صدرزاده،📚اتفاق عجیبی افتاد،سرکلاس به مناسبتی صحبت آقا مصطفی شد، یکی از دانشجویان دختر گفت حرف محرمانه ای دارم🍂،
سپس ماجرای زندگی خودش رابرای من ودر تنها یی و خلوت با حال گریه میگفت 💦که من سابقاً بسیار بد حجاب بودم ♨️و
شهادت❣ آقا مصطفی چه انقلابی در من ایجاد نمود حتی میگفت من عکس ایشان را روی کاشی سفارش داده و ساخته ام،هر گاه به این تصویر بسیار زیبای برجسته ایشان روی کاشی نگاه میکنم، خیلی در مورد کارهای روزم و خطا ها و اشتباهاتم الهامات خوبی به من میشود،🌷کاملا احساس میکنم ایشان با نگاهش با من صحبت میکند و خطایم را به من تذکر میدهد، 😍حاجات و مشکلات سختی را در زندگی ام رفع کرده تا اینکه با او عقد اخوت بستم... ❤️اینک این دانشجوی عزیز ترم دو رشته فقه است📚
💟اخیرا می گفت مامان دعا کن آنچه که صلاح پیش بیاد اگه رفتنم مؤثرتر بشه می گفتم بمونی که بیشتر می تونی خدمت کنی ولی با رفتنت... ✅بعد جواب داد اونجا دستم بازتر 😍💟
بااین پیامها تازه متوجه شدم دستم بازتر یعنی چی؟ ❤️حتی شهادت را برای خودش نخواست برای این بود که بتونه دستگیری کنه🌺 از خدا خواست آنچه که مؤثرتر اتفاق بیفتد این یعنی نهایت انسان دوستی وعشق ورزیدن به کارفرهنگی است. 😍❤️
#شهیدمصطفی_صدرزاده
#شادی_روحش_صلوات
@parastohae_ashegh313
شهیدی که از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یا اباعبدالله»
امام جماعت واحد تعاون لشگر ۲۷ رسول (ص) بود بهش میگفتند
#حاج_آقاآقاخانی
روحیه عجیبی داشت زیر آتیش سنگین عراق در #شلمچه شهدارو منتقل میکرد عقب توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش را جدا کرد من چند قدمیش بودم هنوز تنم میلرزه وقتی یادم میاد از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یااباعبدالله»
بخشی از وصیت نامه شهید
"خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) سرش را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده، من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمیدانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشد...
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝