مربعهای قرمز
خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا منتشر شد.
کاری از انتشارات شهید کاظمی
۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴
www.manvaketab.ir
لینک خرید کتاب:
manvaketab.ir/523639-مربع-های-قرمز/bz=fs
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از آشنای آسمان...گمنام زمین...
خاطرات حسین یکتامنتشرشد.
کتاب"مربع های قرمز"روایت خاطرات راوی روزهای جنگ،حسین یکتا.
نوشته زینب عرفانیان توسط نشرشهیدکاظمی منتشرشد.
@parastohae_ashegh313
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا )
🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷
🍃وقتي سرزمين پاك و مقدس ميهن اسلامي ،در تف آتش ستيز متجاوزان كافر گداخت،او هم چون هزاران هزار از متعهدان به انقلاب و اسلام در بسيج به فراگيري فنون رزم پرداخت،سپس بهمراه جمعي از جان بر كفان به مناطق نبرد اعزام شد.
🍃مردانه جنگيد، و در انهدام تانك و آلات و ادوات،غاصبان از خدا بيخبر كه مستانه آواز مرگ سر ميدادند،بي وقفه تلاش كردوچندين بار به جبهه ها عزيمت كرد.
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا )
🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷
مستند و موشن گرافی حماسه نادر
((شهید نادر مهدوی ))
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از زینب موسی
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدای گمنام(گذر عمر به سبک شهدا )
🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷
یک درجه امر به معروف و نهی از منکر این است که مردم! بر فرزندانتان اسم های اسلامی بگذارید. این امر به معروف است. 🍀
مبارزه کنید با اسم های غیر اسلامی. این نهی از منکر است. 🍀
برای مؤسساتتان نام اسلامی بگذارید.🍀
نام های اسلامی را زنده نگه دارید. 🍀
زبان اسلام را زنده نگه دارید. زبان عربی زبان یک قوم نیست، زبان اسلام است.
شهید مطهری
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از آشنای آسمان...گمنام زمین...
🍁ازبالامیدیدمش؛رفت دم خانه آنجاکه نبودم آمدطرف ساختمان مهدیه.گفت:خیلی عجله دارم بایدبروم منطقه امروزسرسال مالی من است.سفارش کرده بودهرسال همان روزبرای حساب سال خمسی اش بیایند.🌷
@Parastohae_ashegh313
🌺بسم رب الشهداءوالصدیقین🌺
🍂هرکارکردنتوانست سوارموتورش شود🏍.موتورروشن می شد،ولی راه که می افتاد،تعادلش به هم می خورد.دورزدم رفتم طرفش.پریدترک موتور،راه افتادیم.
🍁شهرک-محل استقرارلشکر-رابمباران کرده بودند💣.همه جابه هم ریخته بود.همه این طرف آن طرف می دویدند.یک جابدجوری می سوخت.🔥
گفت:"برواون جا"
آن جاانبارمهمات بود✨.نمی خواستم بروم.
داشتم دورمی زدم دادزد:"نگه دارببینم."
پریدپایین.🍂
گفت:"تواگه می ترسی نیا."
دویدسمت آتش.🔥
فشنگ هامی ترکیدند،ازکنارگوشش ردمی شدند.انگارنه انگار.
تخته هاراباهمان یک دست گرفته بود،می کشید.
گفتم:"وایستاخودم می آم."
گفت:"بیاببین زیرایناکسی نیست؟فکرکنم یه صدایی شنیدم."🍁
❣مجروح هارایکی یکی تکیه میدادم به دیوار.
چپ چپ نگاه می کردند.🍃
یکیشان گفت:"کی گفته حاج حسین روبیاری اینجا؟"
گفتم:"حالابیاودرستش کن."
📚یادگاران،جلدهفت،کتاب شهیدخرازی،ص۵۰🍂
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@parastohae_ashegh313