eitaa logo
پارچه سرای متری ونوس
13.6هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
9 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم فروش انواع پارچه های #متری 💥ارسال به سراسر کشور💥 برای سفارش به ایدی زیر پیام بدید👇👇 ثبت شفارس به ایدی زیر @sefaresh_venos ادمین تبادل ایدی زیر @Mhmd490 رضایت مندی و کد پیگیری ارسالی ها👇 @rezayat_mushtari
مشاهده در ایتا
دانلود
به قول فاميل دور كه ميگفت؛ آقاي مجري بهت يه نصيحت برادرانه ميكنم اگه زندگيت ته كشيد بشين با ته ديگش حال كن هي نگو رسيدم به آخرش 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
🌹🍃 فوق العاده قشنگه👏👏👏 پیامبر خدا صلّے الله علیه و آله و سلّم مے فرماید: چه خوب فرزندانے هستند دختران هر ڪس یڪے از آنها را داشته باشد، خداوند آن را براے وے پوششے از آتش دوزخ قرار مے دهد و هر ڪس دو تا داشته باشد، خداوند به خاطر آنان، او را وارد بهشت مے سازد؛ و هرڪس سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد، جهاد و صدقه اے استحبابے از او بر مے دارد. هر خانه‌اي كه در آن دختر باشد، هر روز دوازده بركت و رحمت از آسمان ارزاني‌اش مي شود؛ و زيارت فرشتگان از آن خانه قطع نمي‌گردد، در حالي كه در هر شبانه روز براي پدر آن دختران عبادت يكسال نوشته ميشود دخترداران شاڪر باشید و قدرخودتان را بدانید . / ارزش يک دختر را خدايي ميداند ڪه او را در سنين ڪودڪي براي عبادت برميگزيند. پيامبري ميداند ڪه فرمود: دختر باقيات الصالحات است. امام صادق ع ميداند ڪه فرمود:پسران، نعمت‏ اند و دختران خوبى. خداوند، از نعمت ‏ها سؤال مى ‏ڪند و به خوبى‏ ها پاداش مى‏ دهد . ارزش دختر را خدايي ميداند ڪه هرڪسي را لايق ديدن نڪرد. ارزش دختر را خدايي ميداند ڪه به بهترين مخلوقش حضرت محمد ص دختري عطا ڪرد ڪه هدايت يک جهان به عهده ي فرزندان اوست. " انا اعطيناک الڪوثر " و اين هديه ي الهي، يک دختر بود تقدیم به همه دختران عزیز سرزمینم 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ملانصرالدين را گفتند: چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی؟ او در پاسخ جماعت گفت: ما با هم در شب اول زندگی عهدی بستیم و آن اینکه اگر من آتش خشمم زبانه کشید او به جای جدل به مطبخ رود تا کِشتی طوفان‌زده‌ی من به ساحل آرامش و سکون برسد، و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیفتد. و اینک من - شکر خدا - چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می‌کنم!👌🏻 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
📚 و در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود. پسر به اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد، تا مادر را گرگ بخورد. مادر پیر خود را بالای کوه رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت.به موسی ندا آمد برو در فلان کوه مهر مادر را نگاه کن. مادر با چشمانی اشک‌بار و دستانی لرزان، دست به دعا برداشت. و می‌گفت: خدایا! ای خالق هستی! من عمر خود را کرده‌ام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازه‌داماد، تو را به بزرگی‌ات قسم می‌دهم، پسرم را در مسیر برگشت به خانه‌اش، از شر گرگ در امان دار. که او تنهاست.ندا آمد: ای موسی! مهر مادر را می‌بینی؟ با این‌که جفا دیده ولی وفا می‌کند. بدان من نسبت به بندگانم از این پیر‌زن نسبت به پسرش مهربان‌ترم. 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ . ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ . ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ، که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد ! ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود. ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ . ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید . ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ! ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست... 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ 🌻بسم اللّه الرحمن الرحيم🌻 🌼الهی به امیدتو🌼 ✳ اعجاز بسم اللّه ✳ 🌼پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: هر كس مى خواهد خداوند او را از زبانيه (فرشتگان عذاب) نوزده گانه برهاند، بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند زيرا آن نوزده حرف است. تا خداوند هر حرف آن را سپرى در مقابل يكى از آن فرشتگان قرار دهد. 📗 بحارالأنوار، ج 89 ، ص 258 . 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
پارچه سرای متری ونوس
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ #رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی #قسمت_سی و هفتم✍ بخش پنجم 🌺اون موقع آد
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم ✍ بخش ششم 🌺ولی وقتی چشمم به تورج و ایرج افتاد و اینکه بزرگ شدن و مثل مردا رفتار می کنن از اونا هم بدم اومد فکر این که یک روز اونا هم با یک دختر این کارو بکنن نفرت عجیبی تو دلم می کاشت ….. تا که عاشق رفعت شدم ….. اون خوب آقا و با شخصیت بود یک دفعه دنیام عوض شد …. تو آسمون سیر می کردم و یادم رفت که چه بلایی سرم اومده …خیلی لحظات خوبی بود …. رفعت کاری می کرد که آدم بهش اعتماد داشته باشه… مثل تو …….. ازم سوءاستفاده نمی کرد و خیلی با ملاحظه بود ، می دونی چی میگم ؟ منو به شکل سکس نگاه نمی کرد به خودم احترام می گذاشت و این برای من خیلی خوب بود ……. 🌺هر چی می خواستم برام تهیه می کرد ….چه عروسی برام گرفت یعنی بهت بگم شاید از اون بهتر نمی شد…. خوشحال و خندون بودم رفعت با یازده تا ماشین گل زده اومد دنبالم ..ما جلو می رفتیم و اونا دنبالمون همه با هم بوق می زدن ….. بعد از سالها خنده اومده روی لبم ….. وقتی وارد سالن شدم زیر پام پر بود از گل و دلار ……. همون لحظه چشمم افتاد به اون عموی بی شرفم داشت مشروب می خورد و می خندید بی خیال از بلایی که سر من آورده بود بابای پست فطرت و بی غیرت من اونو دعوت کرده بود و اصلا فکر نکرد که داره با زندگی من چیکار می کنه…. من نمی دونم چرا میگن مردای ایرانی غیرت دارن ناموس پرستن به خاط ناموس هر کاری می کنن … چرا بابای من اینطوری نبود ؟ یک آن تمام اون صحنه ها جلوی چشمم اومد حالم بد شد و دلم می خواست فریاد بزنم …. و یا برم و اونو بکشمش…. 🌺حداقل یکی بود اونو جلوی چشم من اونقدر می زد تا کمی از آتیش دل من کم بشه … ولی اون با پر رویی اومد جلو و به منو و رفعت تبریک گفت چشمم سیاه شد هر حرکت من باعث می شد آبروی رفعت که بیشتر از پنجاه نفر مهمون از فرانسه داشت بره ….اون شب بدترین شب زندگیم من شد…. مثل عروسک کوکی شده بودم نه چیزی می دیدم نه احساسی جز تنفر داشتم به خودم پیچیدم و حرص خوردم و منظره ی اون شب هی از جلوی چشمم عبور می کرد هیچی نمی تونستم بگم ، جز اینکه همه چیز رو از چشم پدر و مادر خودم می دیدم که به خاطر مردم و کلمه ی مسخره ای مثل آبرو منو فروختن و اونا رو دعوت کردن و هیچ وقت به خاطر من صداشون در نیومد و حساب اون مرد کثیف رو نرسیدن ………. 🌺همون شب که با رفعت رفتم توی اتاق …مثل بمبی بودم که در حال منفجر شدن بود ….لباس خواب پوشیدم ولی دیگه داشتم می لرزیدم رفعت می فهمید و با من مدارا می کرد ….. بیچاره فکر می کرد یک ترس ساده ی دخترونه اس … من جلوی آینه وایساده بودم اومد جلو و دستشو انداخت دور کمر من چنان چندشم شد که دستشو با غیض پس زدم باز اون اومد جلو و گفت : نترس عزیزم بیا تو بغلم آروم بگیری کاری باهات ندارم …… من عقب عقب رفتم و خوردم به میز و افتادم زمین و به جای رفعت اون مرتیکه رو دیدم که داره میاد جلو….. شروع کردم به جیغ زدن و تمام دق و دلی اون زمان که ساکت مونده بودم سر اون خالی کردم رویا واقعا دست خودم نبود…. ترسیدم و فرار کردم. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
پارچه سرای متری ونوس
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ #رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی #قسمت_سی و هفتم ✍ بخش ششم 🌺ولی وقتی چشمم
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هشتم ✍ بخش اول 🌷خیلی اتفاق بدی بود ، من می دویدم و رفعت دنبالم می کرد که منو بگیره …… نمی دونم چطوری بود که تو اون حالت فقط اون کثافت رو می دیدم و وحشت زده فریاد می زدم نه تو رو خدا نه ….. تا تو حیاط دنبالم اومد و منو گرفت و با التماس گفت بر گرد این طوری نکن … 🌷حمیرا آروم باش صدای اونو که شنیدم فهمیدم دارم اشتباه می کنم در واقع خیلی بد شد… همون شب اول خاطره ی بدی از خودم گذاشتم… اون بازم التماس کرد و ازم خواست که آروم باشم رفعت هم ترسیده بود و دست و پاش می لرزید….. انتظار چنین چیزی رو نداشت…. دستپاچه شده بود و هی می گفت : من بهت قول میدم دست بهت نمی زنم قول میدم بیا تو…. بیا بریم تو عزیزم نترس…. یک کم واستادم وقتی مطمئن شدم خطری برام نیست برگشتم ولی خیلی آشفته و بی قرار بودم اونشب تا هوا روشن شد نشستیم و با هم حرف زدیم … و جالب اینجا بود که از هر دری حرف زد جز کار بدی که من کرده بودم.. یا این که بخواد منو راضی برای کاری بکنه ……و بعد منو خوابوند و خودش رفت روی کاناپه خوابید …… 🌷اون فردا شب هم حرفی از این موضوع نزد و خیلی با احتیاط با من رفتار می کرد …….دو روز بعد رفتیم فرانسه … اونجام به خاطر دوستان و فامیلی که اونجا داشتن دوباره برای من عروسی گرفتن ….ولی من بازم نتونستم بهش نزدیک بشم روزا مثل عاشق و معشوق بودیم می رفتیم گردش و رستوان من خوب بودم و حتی گاهی با خودم تصمیم می گرفتم که سعی خودمو بکنم ولی هر بار همون طور میشدم …… و اونم ترجیح می داد حرفشو نزنه ….. 🌷اون دیگه اون رفعت سابق نبود … کم کم خسته شد و شروع کردیم به دعوا کردن به هر دلیلی بهانه می گرفت .. و ابراز نارضایتی می کرد….. ولی اون به من قول داده بود در هر شرایطی منو ترک نکنه و خودش اینو یادش بود و می خواست پای حرفش بمونه یک شب اون به من شراب داد و گفت که آرومت می کنه …..خیلی ناراحت بودم خوردم… زیاد هم خوردم و دیگه از خودم بی خود شدم و همون شب به رضایت خودم با هم بودیم ولی فردا که هوشیار شدم … و فهمیدم ازش بدم اومد و از خودم بیزار شدم…… نمی دونی چه احساس بدی بود ….. 🌷گریه می کردم و چندشم می شد بهش حمله کردم ….. می خواستم به جای اون کثافت رفعت رو بکشم …. خیلی زدمش با مشت و چنگ خودمم زدم تمام سر و صورتم زخمی بود ….. وقتی به خودم اومدم …اون یک گوشه نشسته بود و گریه می کرد ……با گریه و زاری ازش معذرت خواهی کردم ولی نمی تونستم، دلشو به دست بیارم و جرات نکردم بهش بگم دارم از چی رنج می کشم دلم براش سوخت اون نباید به پای من می سوخت ولی احساس کرده بودم که دیگه صبرش تموم شده پس اومدم خونه ی خودمون و تقاضای طلاق دادم ….. اون موافق نبود و می گفت منو دوست داره …. 🌷و همین باعث شد یک مدتی طول بکشه و اونموقع بود که فهمیدم حامله ام و رفعت هم به امید اینکه من یک روز خوب بشم …. ازم خواست دوباره با هم زندگی کنیم و برای اینکه از این محیط دور بشم برگشتیم فرانسه …. تا موقعی که باردار بودم حالم خوب بود و رفعت به همون عشق روزانه راضی بود …تا نگار به دنیا اومد… عشق مادری و اینکه رفعت رو دوست داشتم باعث شد تصمیم بگیرم خوب بشم و برای اون و رفعت زندگی خوبی درست کنم و تن به کاری که اون ازم می خواد بدم …..و باز یکشب خودم بهش نزدیک شدم ولی اون کابوس نمی خواست دست از سرم برداره و من فهمیدم هرگز نمی تونم با هیچ مردی رابطه داشته باشم و تلاشم بی فایده بود ….. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا ✨امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ ✨رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ ✨وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ ✨وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۱۱﴾ ✨و براى كسانى كه ايمان آورده‏ اند ✨خدا همسر فرعون را مثل آورده ✨آنگاه كه گفت پروردگارا پيش خود ✨در بهشت‏ خانه‏ اى برايم بساز و ✨مرا از فرعون و كردارش نجات ده ✨و مرا از دست مردم ستمگر برهان (۱۱) 📚سوره مبارکه التحريم ✍آیه ۱۱ 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
. ❓ گران قيمت ترين تختخواب جهان کدام است؟ 🤒 بستر بيماری … شما می توانيد کسی را استخدام کنيد که به جای شما اتومبيلتان را براند، يا برای شما پول در بياورد. اما نمی توانيد کسی را استخدام کنيد تا رنج بيماری را به جای شما تحمل کند. ماديات را می توان به دست آورد. اما يک چيز هست که اگر از دست برود ديگر نمی توان آن را بدست آورد و آن سلامتی است. حداقل یک لحظه برای بزرگترین نعمت که همیشه نادیده اش میگیریم شکر گوییم... 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔺تازه فهمیدم که بازی های کودکی حکمت داشت: 🔺زوووو:تمرین روزهای نفس گیر زندگی  🔺آلاکلنگ:دیدن بالا و پایین دنیا  🔺سرسره:تمرین سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن  🔺هفت سنگ:تمرین نشانه گرفتن به هدف  🔺وسطی:تمرین همیشه در وسط میدان بودن  🔺گل یا پوچ:دقت در انتخاب 🔺خاله بازی: آیین مهمانداری  🔺آسیا بچرخ : حمایت از همدیگر و متحد شدن 🔺یه قول دو قل : مشکلات اگر مانند سنگ سخت باشد یکی یکی از پس آن برمی آییم،  🔺یادش بخیر، اون روزا..... یاد گرفتن زندگی چه ساده بود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
✨﷽✨ ✅تاثیر آخرین عمل انسان در لحظه مرگ ✍بدبختی این است که آخرین عمل انسان گناه باشد و در این حال بمیرد. وسعادت این است که انسان در حال عبادت بمیرد. مثلا در حال خواندن نماز شب سکته کند ، در راه مشهد و کربلا بمیرد. "حاج جواد اطمینان " به در خانه کسی رفت تا قباله بگیرد تا برای جهاز دختر آن خانواده قالی و یخچال تهیه کند، در همانجا سکته کرد ومرد. عمل آخری او کمک به بندگان خدا بود . این را در نامه عمل اومی نویسند. پس همیشه بعد از نمازهایتان از خدا بخواهید که : خدایا، عمل آخری ما را عمل خیر قرار بده بعضی ها هستند که وقتی به آنها نامه ای میدهید فقط اول وآخر نامه را می خوانند، لذا می گویند : این دعا را زیاد بخوانید :" اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا " 🌟اگر عربیِ این دعا را بلد نیستید ، بعد از هر نماز بگویید : " خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن ." یعنی آخرین عمل مرا عبادت قرار بده... 📚 از سخنان مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها "غرور" است🍃 که "انسانیت" را به باد میدهد ما از "مشتی خاکیم" و به آن برمیگردیم.... تا میتوانی "دستی بگیر" که وقتی خاک شدی "خاکی پاک باشی" و دستی تو را مشت کند و پای درختی بریزد..🍃 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
معروف است که چنگیز خان مغول پس از فجایع در نیشابور به همدان رفت و به مردم آنجا گفت: یک سوال از شما می پرسم اگر جواب درست و خوبی بدهید، در امان هستید. او پرسید: من از جانب خدا آمده ام یا خودم؟ در میان جمع چوپانی دلیر و نترس رو به چنگیز کرد و گفت: تو نه از جانب خدا آمده ای و نه از جانب خود. بلکه اعمال ما است که تو را به اینجا آورده است. وقتی ما برای اندیشمندان و عاقلان خود احترام قائل نشدیم و به عده ای فرومایه و نادان مقام و منزلت دادیم و احترامش نمودیم، نتیجه اش لشکرکشی یک وحشی مثل تو به اینجاست... 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
زخمهاےدلت رافـقط بہ خـدابسپار خـودش بهترین مرهم ها رادارد باور ڪن آرام آرام همہ چیز خوب مےشود فقط الان نگاهےبه بالا بینداز و لبخند بزن 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺪﺍﺭﺱ، ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ بازيگوشى ﺑﻪ ﻧﺎﻡ غلام درس ميخواند. ﺭﻭﺯﯼ خانم معلمش كه از شيطنت هاي او به تنگ آمده بود با او دعواي سختي كرد و به او گفت كه در آينده هيچ چيز نميشود . غلام آنقدر در مقابل هم كلاسي هايش خجالت زده شد كه مدرسه خود را عوض كرد و تا سالها كسى از او خبر نداشت. بيست ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺣﻤﺪﯼ ﺑﻌﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻗﻠﺒﯽ ﺩﺭﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺤﺖ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ، ﻋﻤﻞ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪﻥ ، ﺩﮐﺘﺮﺟﻮﺍﻥ ﺭﻋﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻭﯼ ﺗﺸﮑﺮﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻠﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎﯼ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺣﺮﻑﺯﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻟﺒﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺭﻧﮓ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺩﺭ ﺣﺎﻝﮐﺒﻮﺩ ﺷﺪﻥ ﺑﻮﺩ ﺗﺎﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﮐﺘﺮﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺖ ، ﺩﮐﺘﺮ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، پس از بررسی متوجه شد ﻧﻈﺎﻓﺘﭽﯽ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻭﺷﺎخه ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ اون نظافتچی کسی نبود جز غلام ! ! ! ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﻦ غلام دکتر شده ؟ 😅😂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
📚کلک کسی را کندن ! کلک آتشدان کلی و سفالین است که آهنگران از آن برای سرخ کردن فلزات استفاده می کردند تا بتوانند آهن و فلز گداخته را در روی سندان و زیر چکش به هر شکلی که بخواهند در بیاورند . کلک مزبوربه شکل تقریبی گلدانهای معمولی ساخته می شد و در زیر آن سوراخی داشت که لوله دمیدن را از زیر زمین به آن متصل می کردند . آن گاه در داخل مقداری آتش و بر روی آن زغال سنگ یا زغال چوب می ریختند و با تلمبه مخصوصی از زیر کلک به آن می دمیدند تا زغالها کاملاً سرخ شود .  سپس آهن مورد نظر را در درون آتش می گذاشتند و باز هم به شدت می دمیدند تا آهن نیز گداخته شده به شکل آتش درآید و از آن تیشه و داس و تبر و بیل و کلنگ و انبر و... بسازند . شبها که هوا تاریک می شود وسکنه دهات و روستاها در خانه های خویش خوابیده اند در دل شب به همان روستاها و روستاهای مجاور می روند و دستبرد می زنند . مردان جوگی هم برخی اسب و گاو می دزدند و شبانه به وسیله ایادی خویش حیوانات مسروقه را به نقاط دور دست می فرستند و به قیمت نازل می فروشند .  همین مسائل موجب می شود که بعضی مواقع بین روستاییان و جوگی ها اختلاف بروز می کند و گهگاه به منازعه و زد و خورد منتهی می شود . در این موقع کشاورزان قبل از هر کاری جلوی چادر جوگی می روند و کلکش را میکنند و به دور می اندازند . وقتی کلک کنده شد جوگی مجبور می شود اثاث و زندگی را جمع وبه جای دیگر کوچ کند .  "کلک را کندن"  یعنی دفع و رفع مزاحمت کردن است که در ادوار گذشته به علت بی نظمی و نابسامانی کشور و عدم وجود امنیت بیشتر مورد استعمال داشت و به همین جهت در اصطلاحات عامیانه به صورت ضرب المثل درآمده است . 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی میکرد. هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می‌برد، علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمیداشت، مردم ده با اینکه دزدی آشکار وی را میدیدند، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره‌ای نداشتند و فقط نفرینش میکردند. پس از چند سال آسیابان پیر، مُرد و آسیاب به پسرانش رسید. شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم... پسران هریک راهکار ارائه نمود. پسر کوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده و تنها دستمزد میگیریم ؛ پسر بزرگتر گفت: اگر ما چنین کنیم، مردم چون انصاف ما را ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود. "بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با این کار مردم به پدر درود میفرستند و میگویند، خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف‌تر از پسرانش بود." چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود. مردم پدر ایشان را دعا کرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل ما رسید! 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💫✨﷽✨ ✨ بزرگی می گوید موفقیت نتیجه 3 عبارت است: ۱- تجربه دیروز ۲-استفاده امروز ۳-امید به فردا ولی اغلب ما با 3 عبارت زندگی میکنیم: ۱- حسرت دیروز ۲- اتلاف امروز ۳-ترس از فردا 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
💕چهار اصطلاح غلطی که نیاز به اصلاح دارد: ۱- خدا بد نده: این کلام بی معرفتی به پروردگار است. زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده: هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خود شما (که بخاطر اعمال خودتان است) ۲- عیسی به دین خود، موسی به دین خود: این جمله معنای صحیحی ندارد. زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه آنها مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند و عقیدۂ یکسانی داشتند. ۳- ولش کردی به اَمان خدا: این حرف کفر آمیز است. زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست. بهتر است بجای این کلام گفته شود: "ولش کردی به حال خودش" ۴- انسان جایز الخطاست: این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست. بهتر است بگوییم انسان "ممکن الخطا" است. یعنی ممکن است خطا کند و بهترین خطا کنندگان، توبه کنندگان هستند. 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
صبورانه در انتظار زمان بمان هر چیز در زمان خودش رخ می‌دهد باغبان حتے اگر باغش را غرق آب ڪند، درختان خارج از فصل خود میوه نمی‌دهند ... 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✅تلنگر ✍ﺧﻴﻠﯽ ﻭﻗﺖ‌ﻫﺎ ﺣﻖ ﺁﺩﻣﻮ ﻧﺎﺣﻖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﺍﺫﻳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﺍﻟﮑﯽ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯽ‌ﺯﻧﻦ، ﺑﺮﺍﺕ ﭘﺎﭘﻮﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ، ﻣﺪﺭﮎ ﺳﺎﺯﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺣﻘﺖ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯽ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ﺣﻘﺖ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪﻩ. ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺖ‌ﻫﺎ ﻳﻪ ﺁﻳﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﺳﺮﺍﻏﺖ، ﺍﺯﺕ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻮﻧﻴﺶ، ﻧﺠﺎﺗﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻩ، ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺳﻮﺯ ﻧﺪﺍﺭﻩ. ✨ ﻟﺎ ﺗَﺤْﺰَﻥْ ﺇِﻥ ﺍﻟﻠﻪَ ﻣَﻌَﻨﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ، ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ( ﺁﻳﻪ ۴۰ سوره ﺗﻮﺑﻪ) 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
یک دانشجوی افغانی میگفت زمان تحصیلم در سوئیس با یکی از اساتید دانشگاهمون رفتیم کافه نزدیک دانشگاه تا قهوه بخوریم... حرف از حکومت و اوضاع بد افغانستان شد که استادم حرف جالبی زد که همواره توی ذهنم نقش بست. استادم گفت: فکر نکن برای کشورها قرعه کشی کرده اند و مردم سوئیس به خاطر شانس خوب این حکومت گیرشون اومده و مردم افغانستان بد شانس بودن و به این روز افتادند، بلکه هر ملتی حکومتی که سزاوارش هست رو میسازه و اتفاقا مردم سوئیس حقشون داشتن حکومتی اینچنین هست و افغان ها هم لیاقتشون بیشتر از اینی که دارند، نیست. دوستم میگفت: کمی احساس تحقیر کردم، به همین خاطر پرسیدم: افغان ها چه کاری باید انجام دهند تا تغییر کنند؟ استاد فنجون قهوه رو از کنار دهانش پائین آورد و لبخندی زد و گفت: هر سوئیسی در سال ۱۰ کتاب میخواند، تو اگر یک افغانی را دیدی از طرف من بهش بگو چنانچه مردم کشورت سالی یک کتاب بخوانند کشورت تغییر خواهد کرد. 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
💎از مرحوم حاج آقا دولابی پرسیدند وضعیت مردم در آخرالزمان چگونه خواهد بود؟  مثال زیبایی زدند که خواندنش خالی از لطف نیست. ایشان فرمودند: مثل مردم در آخر الزمان مانند پدری است که 4 پسر دارد اما آنهارا در اتاقی حبس میکند و میگوید شما در این اتاق باشید من میرم و برمیگردم.  اما خود میرود پشت پرده و به رفتار بچه هایش نگاه میکند. پسر اول از نبود پدر سوءاستفاده میکند وشروع میکند به بهم ریختن اتاق و شرارت. پسر دوم که میبیند پسر اول همه جارا به هم میریزد وشرارت میکند مینشیند وشروع میکند به گریه کردن که بابا بیا بابا بیا! پسر سوم که اصلا پدر را فراموش میکند وبه کار خود سرگرم می شود. پسر چهارم که دیده پدر پشت پرده آنهارا نگاه میکند شروع میکند به مرتب کردن اتاق و نگران نیامدن پدرنیست اومیداند که پدر او را میبیند پس با خود میگوید هرچه هم پدر دیرتر بیاید من کار بیشتری میکنم و پدرهم مرا میبیند در عین حال منتظر آمدن پدر نیز هست)) آری این مثال دقیقا مثل ماست ! مردم آخرالزمان!  عده ای جامعه را بهم میریزیم عده ای اصلا آقا را فراموش کرده و به دنیای خودمان مشغولیم عده ای هم فقط در مسجد و محراب بست مینشینیم که آقا بیا بدون هیچ حرکتی. ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
محترمانه فحش بده😅😂👌 نمیخوام بگم زبون بریزی😑 اما اینجا یادت میدم چجوری حرف بزنی👌 سی ثانیه نیم خطی های منو بخوووون بدت نمیاد😉 http://eitaa.com/joinchat/1947664416C255e4f67bd ⅈ ꪶꪮꪜꫀ ꪗꪮꪊ ᠻꪮ𝕣ꫀꪜꫀ𝕣