شهید احمد کاظمی
در تاریخِ ۲ مردادِ ۱۳۳۸ در شهر نجف آباد، استان اصفهان زاده شد.
پدرش عشقعلی کاظمی نام داشت. با وقوع انقلاب در دیماه ۱۳۵۸ همراه با گروهی با مسئولیت محمد منتظری، به همراه غلامرضا صالحی و غلامرضا یزدانی جهت اعزام به جنوب لبنان، ابتدا وارد سوریه شد. او در پادگان حموریه در اطراف دمشق، یک دوره آموزشی جنگهای نامنظم را به مدت ۴۵ روز، زیر نظر سازمان الفتح طی کرد و بعد از آن به جنوب لبنان اعزام شد و در کتیبههای نظامی اطراف بیروت، که مربوط به سازمان الفتح بود، مستقر گردید.
در سال ۱۳۵۹ به ایران بازگشت و بلافاصله به کردستان رفت. در پی آغاز جنگ ایران و عراق، با همراهی گروهی ۵۰ نفره در جبهههای آبادان حضور یافت. در پایان جنگ، این گروه به لشکر ارتقاء پیدا کرده بود و فرماندهی لشکر ۸ نجف را احمد کاظمی برعهده داشت. تجهیزات زرهی لشکر ۸ نجف از سلاحهای به غنیمت گرفته شده از نیروهای ارتش عراق تجهیز شده بود، که بخش اعظم آن حاصل تجهیزات بجا مانده از نیروهای عراقی بود، که با آزادسازی خرمشهر عاید نیروهای ایرانی شده بود و صدها تانک، نفربر، توپخانه و ماشینآلات رزمی را در بر میگرفت.
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
شهیداحمدکاظمی در دوران فعالیت در سپاه پاسداران، ۳ نشان فتح دریافت نمود و آخرین درجه نظامی وی نیز تا سال ۱۳۸۴ سرتیپی بود.
او دانشآموخته کارشناسی جغرافیا از دانشگاه امام حسین، کارشناسی ارشد مدیریت دفاعی از دانشگاه فرماندهی و ستاد و دانشجوی دکتری دفاع ملی از دانشگاه عالی دفاع ملی بود.
احمد کاظمی در ۱۹ دی سال ۱۳۸۴ در سانحه هوایی سقوط هواپیمای داسو فالکون ۲۰ در نزدیکی ارومیه شهید شد.
به گفته رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه پاسداران، در نشست خبری ۱۹ دی ۱۳۸۴ علت سقوط هواپیما، از کار افتادن دو موتور آن اعلام گردید. وی بنا به وصیتش در جوار حسین خرازی و رضا حبیباللهی، در گلستان شهدای اصفهان دفن گردید.
سنگ بنای یادبودی از احمد کاظمی در قطعه ۲۹ بهشت زهرای تهران وجود دارد.
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
روز ۱۹ دیماه سال ۱۳۸۴ یادآور حادثه تلخ سانحهي سقوط هواپيماي فالكن سپاه است که در حدود ۱۰ كيلومتري فرودگاه اروميه به خاطر نقص فني در هر دو موتور آن با زمين اصابت كرد.
اين هواپيما حامل سردار كاظمي فرماندهي نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و سردار سعيد مهتدي فرمانده لشكر پياده مكانيزه ۲۷ محمد رسول الله(ص) و ۹نفر ديگر از همراهان بود كه عازم ماموريت عملياتي بودند. نام و خاطر شهدای این حادثه علی الخصوص شهید احمد کاظمی یار و همرزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار سرتیپ صفدر رشادی دانش آموخته کارشناسی ارشد رشته مدیریت دولتی دانشگاه شهید بهشتی را گرامی میداریم
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
أجلسُهناوأفكّربلحن
ضحكتك؛
مینشینماینجاوبهلحنِ
خندههایتفکرمیکنم!🌱
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
🤍 میرزا تقیخان فراهانی (متولد ۱۱۸۶ – درگذشتهٔ ۲۰ دی ۱۲۳۰) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظمهای ایران در دوره ناصرالدینشاه قاجار بود. پدرش، کربلایی محمدقربان بود که در خانه قائممقام فراهانی آشپزی میکرد. محمدتقی با فرزندان قائممقام بزرگ شد. زیردست قائممقام، منشیگری آموخت و در علم و ادب پرورش یافت.
در ۴۲ سالگی به صدارت دربار ناصرالدین شاه رسید.
🤍 اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (سهسال و سهماه) بود.
✌️🏻 وی مؤسس مدرسه دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوری جدید به فرمان او در تهران تأسیس شد.
همچنین انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از جمله اقدامات وی بهشمار میآید.
💚 کسیکه همواره می کوشید و از این همه تلاش، چشم داشتی جز نیکبختی ملت خویش نداشت. او آموخته بود هرجا کمبودی میبیند، برای رفع آن بکوشد و آنچه را با رنج بسیار به دست آورده است ـ و در صرف آن برای آرامش و رفاه خود حق دارد ـ بهخاطر آسایش و آرامش ملت خود مصرف کند. مردی که هربار دست به اقدامی زد، میلیونها ایرانی، مغرورتر نفس کشیدند. ✌️🏻🇮🇷
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
⚜•° عزل:⇩
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدین شاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهدعلیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنان که تلاشهای این عده سرانجام منجربه صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد. تحریکهای مادر شاه و دیگر درباریان باعث ترس شاه شد، از این رو، حکم عزل امیرکبیر صادر کرد.
❌ امیرکبیر، دو روز پس از عزل به کاشان تبعید شد. اما با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار احتمال میدادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد. بنابراین با کوشش فراوان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدینشاه بگیرند. سرانجام امیرکبیر در روز ۲۰ دی ۱۲۳۰ (برابر با ۱۰ ژانویه ۱۸۵۲ میلادی) در حمام فین کاشان با بریدن رگ دستهایش به قتل رسید. کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند. به روایت میرزا محمدجعفرخان حقایقنگار خورموجی در کتاب مشهور حقایقالخبار ناصری روز بعد از قتل جسدش را در گورستان «پشت مشهد» کاشان به خاک سپردند. چند ماه بعد، به پایمردى همسرش عزتالدوله کالبد امیرکبیر را به کربلا حمل کردند و در اتاقى که درب آن به سوى صحن امام حسین باز مىشود به خاک سپردند.. 💔💚
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
👥 امیرکبیر از نگاه بیگانگان:
👈🏻 منشی سفارت انگلیس در تهران، شخصیت امیر و کردارش را چنین توصیف میکند: «امیر نظام به کسی قول نمیدهد، اما وقتی انجام کاری را وعده میدهد، باید به سخنش اعتماد کرد و انجام آنکار را محقق شمرد.. ✌️🏻
🦋 امیر نظام بهکلی فراتر از آن بود که کسی بتواند او را به رشوه بفریبد. روزها و هفتهها میگذشت که از بام تا شام کار میکرد و نصیب خود را همان وظیفه مقدس میدانست. دشواریها و نیرنگها نیز او را از کار، سست و دلسرد نمیساخت. اگر امیر نظام در همه نقشههایش کامیاب نگردید، کاستی از دانایی و نیروی کارش نبود؛ تقصیر از آنان بود که در یاری او کوتاهی کردند».
🦋 بیستم دی ماه
سالروز #شهادت_امیرکبیر
🕊 پرپرواز
@pareparvvaz🪶
💔💚 هدیه امام حسین علیهالسلام به امیرکبیر
آیتالله اراکی: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه
▪️با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فینکاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزاتقیخان! ۲تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سرتابهپایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.💔💚
📚 منبع: کتاب آخرین گفتارها
🕊پرپرواز
🪶 @pareparvavaz
شهیــدمجیـد قربانخانــی♡
محل تولد:یافت آبادتهران♡
تاریخ ولادت: ۱۳۶۹/۵/۳۰♡
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱♡
شهادت: خانطومان حلب♡
مدت عمر: ۲۵ سال♡
گلزار شهــــدای یافت آباد♡
تیکه کلامش این بود:
خدا بزرگه میرسونه...🌹
یه نیسان داشت که با اون روزیشو در می آورد پشتِ دخلِ نان بربری هم می رفت تا اگه مستمندی رو میشناسه نان مجانی بهش بده...
🌹 عجیب دست و دلباز بود و اگه مستمندی رو می دید هر چی داشت بهش می بخشید، فکر نمی کرد شاید یه ساعت بعد خودش بهش نیاز پیدا کنه
گاهی یه روز کلی با نیسانش کار می کرد اما روز بعد پول بنزینشو از من میگرفت!!
ته و توی کارشو درمی آوردم می فهمیدم کل پولو بخشیده...
🌹کتاب مجید بربری
روایتی جذاب و خواندنی از حر زمانه ما، جوان دهه هفتادی، شهید مدافع حرم مجید قربانخانی هست،
🥀بخش اول اون بخش تاریک و خاکستری است. او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده، و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند.
🌹بخش دوم عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مُهر حُـر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد.
قصه مجید بربری، قصه ای از جنس شاهرخ ضرغام حُر انقلاب است.😇😊