۷۸۶
نمـي دانم شــب ها
من شاعــر مي شــوم
و تــو را غــزل بــاران مي کنــم
يا تــو بهانـــه مي شوي
و من
غزل غزل مي بـــارم
👈منبع پست در پارسی یار
#م_سعیدی
#در_انتظار_آفتاب
#پارسی_بلاگ
#پارسی_یار
هُوَ الصبور...
من انتظار کشيدن را بلد نيستم
اما اين را خوب ميدانم...
وقتش که برسد
تو خوداَت ميآيي،
«نا گَـ ـهان»...
در من شِـ ـعر ميشَوي...
و از لَبـ ـهايم سَرازيـ ـر
👈منبع پست در پارسی یار
#م_سعیدی
#در_انتظار_آفتاب
#پارسی_بلاگ
#پارسی_یار
بسم رب الشهدا و الصدیقین
عجب محرمي شد امسال ...
سلام عزيز پرپرم...
سلام عزيز برادرم!
بعد از دو سال و نيم چشم انتظاري براي مفقود الاثر خانطوماني شهرمون بلاخره ايام عيد غدير امسال معلوم الاثر شد و اول محرم رسيد. آخه خودشم سيد بود ديشب مصلي وداع بود.. غوغا بود..عاشورا شده بود انگار ..داغ جوون سخته.
ما رسممونه براي عروسي ،مجمع(سيني)درست ميکنيم براي داماد ..ديشب براي سيد سجادمون کلي مجمع درست کرده بودن وسط مراسم آورده بودن ...
🌷زندگینامه و وصیت نامه
شهید سید سجاد خلیلی
👈منبع پست در پارسی یار
#شمیم_دوست
#پارسی_بلاگ
#پارسی_یار
۷۸۶
آزاده باش...
قيمتي خواهي شد
آنقدر قيمتي که خداوند خريدارت شود
آن هم به بالاترين قيمت؛ يعني «ولايت»
سلمانش را با «مِنّا اهلَ البِيت» خريد
حُرَّش را با «حَلَّت بفِنائِک»
و يقين بدان تو را با «انتظار» خواهد خريد
و چه مقاميست اين انتظار!
👈منبع پست در پارسی یار
#شمیم_دوست
#پارسی_بلاگ
#پارسی_یار
۷۸۶
وقتے منتظر کسے باشے و دير کند سر قرار
شروع ميکنے به راه رفتن و وجب کردن خيابان
تا بلکه انتظارت به سر بيايد.
اما خودمانيم
ما کدام خيابان را زير باران براے آمدنت قدم زده ايم ؟
اصلا نکند تو رسيده اي به قرار و ما بدقولے کرده ايم ؟
هرچه هست شما به بزرگوارے ات ببخش .
👈منبع پست در پارسی یار
#شمیم_دوست
#پارسی_بلاگ
#پارسی_یار
۷۸۶
#معرفي_کتاب
راض ِبابا
«راضِ بابا» روايت شخصيت دختري نوجوان است. دختري که تمام تلاشش را به کار
ميبندد تا در زندگي اول باشد. در شانزدهمين بهار عمرش حادثهاي رخ ميدهد و
او را در رسيدن به خواستهاش کمک ميکند؛ انفجاري که در سال 1387 در حسينيه
سيدالشهداي شيراز رخ داده و نقطه اوج زندگي او را رقم ميزند
👈منبع پست در پارسی یار
#غزل_صداقت
#پارسی_بلاگ
#پارسی_یار
+ به نام صاحب سلام
عطر حضورت هنوز در کوچه هاي
دلتنگي ام مانده است
اولين حس خوب من :
کجايي ک دلم برايت قند آب کند؟
دردي سينه ام را از دوريت سخت مي فشارد
خال لبت عالمي را ديوانه مي کند!
روزهاي باراني در درياي زلفانت غرق مي شوم
و لب ساحل چشمانت به انتظار آمدنت مي نشينم
اين روزها عشقم را ب نسيم دادم؛
تا هر کجا ک باشي
دوست داشتنم را ب شما برساند.
👈منبع پست در پارسی یار
#يک_فنجان_آرامش
#پارسی_بلاگ
#پارسی_یار