4_5940766521507709981.mp3
2.63M
96.6K
🎧 #بشنوید | پیام زائران اباعبدالله الحسین از مرز شلمچه در مورد ارز
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⛔ توهین و بددهنی ممنوع!
💕 دعوا و مشاجره بین زن و شوهر طبیعی است. اما حواستون باشه قراره دوباره باهم زندگی کنید.
💔 لذا همه پُلها رو پشت سرمون خراب نکنیم. از استعمال جملات زشت، اهانت آمیز و تحقیر کننده، جداً پرهیز کنید چراکه اینگونه حرف زدن زخمهای عمیقی در دل همسرتان ایجاد میکند.
⏳یک لحظه مدیریت درون و از خود بیخود نشدن، زندگیتان را بیمه میکند.
🌐 @partoweshraq
🔺لغو ویزای عراق
▪از دیروز بین کشور لبنان و عراق لغو ویزای دو جانبه برقرار شد.
▪از این پس عراقی ها بدون ویزا به لبنان وارد میشوند و لبنانی ها هم بدون ویزا به عراق میروند.
😐 عجیب است که #دستگاه_دیپلماسی ما توانایی یا اراده برقراری این رابطه را ندارد. باید بدانید نفوذ و روابط ایران در عراق خیلی بیشتر از دولت لبنان است.
🌐 @partoweshraq
🔺این #سلبریتی های میلیونر خارجی رو می بینید که چقدر جلوی دوربین خوشحالن؟
😐 همشون از شدت افسردگی خودکشی کردن...!!!
🌐 @partoweshraq
#باطن_زندگی_غرب
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد 🔗
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و هشتادم
👁 مجید محو چشمان عاشقم شده و بیآنکه پلکی بزند، تنها نگاهم میکرد که پا به پای من، همه این روزها را به چشم دیده و میفهمید چه میگویم و من حوریه را در این فصل از رساله رنجهایم از دست داده بودم که بغض کهنهام شکست و ناله زدم:
🏻ولی وقتی به من خبر دادن، خیلی ترسیدم، هول کردم، بچهام از بین رفت، دخترم از دستم رفت...
🔥و شعله مصیبت از دست دادن حوریه چنان آتشی به دلم زد که چشمانم را از داغ دوریاش در هم کشیدم و بعد از مدتها بار دیگر از اعماق قلبم ضجه زدم.
🏻مجید مثل اینکه دوباره جراحت جانش سر باز کرده باشد، چشمانش از خونابه اشک پُر شده و نمیتوانست برای دل بیقرارم کاری کند که تنها عاشقانه نگاهم میکرد.
💞مامان خدیجه با هر دو دست در آغوشم کشیده و هر چه ناز و نوازشم میکرد، آرام نمیشدم و هنوز میخواستم لکه ننگ وهابیت را از دامنم پاک کنم که میان هق هق گریه، صادقانه گواهی میدادم:
🏻من وهابی نیستم، من سُنیام! من خودم به خاطر حمایت از شوهر شیعهام اینهمه عذاب کشیدم! من به خاطر اینکه پشت مجید وایسادم، بچهام رو از دست دادم! به خدا من وهابی نیستم...
💞مامان خدیجه به سر و صورتم دست میکشید و چقدر بوی مادرم را میداد که در میان دستان مهربانش، همه مصیبتهای این مدت را زار میزدم و او مدام زیر گوشم نجوا میکرد:
- آروم باش دخترم! آروم باش عزیز دلم! آروم باش مادر جون!
👳🏻 تا سرانجام پرنده دل بیقرارم دست از پر و بال زدن کشید و در آرامش آغوش مادرانهاش اندکی آرام شدم که آسید احمد صدایم کرد:
✋🏻 دخترم! اگه تا امروز رو تخم چشم من و حاج خانم جا داشتی، از امشب جات رو سرِ ماست!
🏻با گوشه چادرم، صورتم را از جای پای اشکهایم خشک کردم و دیدم همانطور که نگاهش به زمین است، صورتش غرق عطوفت شد و حرفی زد که دلم لرزید:
👳🏻مگه نشنیدی آیت الله سیستانی، مرجع بزرگوار شیعیان عراق چی گفته؟ ایشون خطاب به شیعیان فرمودن:
💚 «نگید برادران ما، اهل سنت! بلکه بگید جان ما اهل سنت!»
- چون یه وقت برادر با برادرش یه اختلافی پیدا میکنه، ولی آدم با جون خودش که مشکلی نداره! اهل سنت نفس ما هستن که با هم هیچ مشکلی نداریم!
☝🏻حتی ایشون سفارش کردن که شیعیان باید از حقوق سیاسی و اجتماعی اهل سنت، قبل از حقوق خودشون دفاع کنن.
🇮🇷 مقام معظم رهبری هم همیشه تأکید میکنن شیعه و سُنی با هم مهربونند و مشکلی هم ندارن.
👳🏻سپس لبخندی زد و نه تنها از سرِ محبت که از روی عقیده، به دفاع از من قد کشید:
- پس از امشب من باید از شما قبل از دختر خودم حمایت کنم، چون شما به عنوان یه عزیزِ اهل سنت، جان من هستی!
💞و مامان خدیجه همانطور که دستانم را میان دستان با محبتش گرفته بود، پیام عاشقیاش را به گوشم رساند:
- عزیز بودی، عزیزتر شدی!
👁 سپس به چشمانم دقیق شد و با لحنی عارفانه مقاومت عاشقانهام را ستایش کرد:
☝🏻تو به خاطر خدا و به حمایت از همسر و زندگیات، اینهمه سختی کشیدی! خوش به سعادتت!
📖 و باز آسید احمد سرِ سخن را به دست گرفت و صفحات قرآن را نشانم داد تا دلم به کلام زیبای الهی آرامش بگیرد:
- تو قرآن دهها آیه فقط درمورد مهاجرت در راه خدا اومده! بلاخره شما هم به یه شکلی برای خدا مهاجرت کردید و این مدت اینهمه سختی رو به خاطر خدا تحمل کردید! شک نکنید اجرتون با خداست!
💓 و دلش از قیام غیرتمندانه مجید، حال آمده بود که نگاهش کرد و گفت:
👳🏻شما میتونستی اون شب هیچی نگی تا زندگیات حفظ شه! ولی به خاطر خدا و اهل بیت(علیه السلام) سکوت نکردی و اینهمه مصیبت رو به جون خریدی! حتماً شنیدی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودن بالاترين جهاد، کلمه حقي است که در برابر يک سلطان ستمگر گفته بشه. پس شما زن و شوهر هم مجاهدت کردید، هم مهاجرت!
👳🏻و دوباره رو به من کرد:
- شما هم به حمایت از این جهاد، زحمت این مهاجرت سخت رو تحمل کردی! بچهات هم در راه خدا دادی!
👌و حقیقتاً به این جانبازی من و مجید غبطه میخورد که چشمان پیر و پُر چین و چروکش از اشک پُر شد و به پای دلدادگیمان حسرت کشید:
👳🏻شاید کاری که شما دو نفر تو این مدت انجام دادید، من تو این عمر شصت سالهام نتونستم انجام بدم! خوش به حالتون!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜
✍ کمیل خط زیبایی داشت!
💌 به هرمناسبتی بود شعر عاشقانه ای پیدا می کرد و برام می نوشت.
🌹بعد هم تزئینش می کرد و بهم هدیه می داد.
🚪یه روز که به اتاقش رفتم دست نوشته هایی از کمیل دیدم، همه ی اون ابیات و شعرهارو به امام زمان (روحی لک الفداه) تقدیم کرده بود...!
💚 به این همه عشق کمیل نسبت به امام زمان غبطه میخوردم.
🎙راوی همسر شهید.
🌷 شهید مدافع حرم کمیل قربانی.
🌐 @partoweshraq