eitaa logo
پرتو اشراق
796 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
14.6هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
حجت الاسلام : 🎙تا می‌توانید عکس «آقا» را در فضای مجازی منتشرکنید تا به دست همه عالم برسد. 🔅انسانهای پاک طینت گاهی با دیدن چهره اولیاءالله منقلب می شوند... 🌐 @partoweshraq
🔺شورای نگهبان لایحه الحاق ایران به را رد کرد! 🌐 @partoweshraq
♦روایتی دردناک از دختر بچه‌ای که داعش در جلوی چشمانش سرِ برادر و پدرش را بریده بود ... 😢 🆔 @didebann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔺روایتی دردناک از دختر بچه‌ای که در جلوی چشمانش سرِ برادر و پدرش را بریده بود!!! 🌐 @partoweshraq
🇺🇸 تـرامپ، نماینده‌ی حکومت آمریکـا برای دشمنـی با ایــــران است. 🔺دکتر جی‌ لئون؛ استاد دانشگاه هاروارد و مدرس رشته علوم سیاسی در آمریکا: ریشه اصلی دشمنی ترامپ با ایران بیش از آنکه... 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و نود و نهم 👌لبخندی لبریز متانت نشانم داد و احساسم را تأیید کرد: 🏻خُب مراسم دعا معمولاً حال خوبی داره! 👨🏻ولی هنوز هم باورش نمی‌شد با آنهمه شور و شوقی که به سُنی کردن مجیدم داشتم، حالا در آرامشی شیرین دل به شیدایی شیعیان سپرده باشم که با لحنی لبریز تعجب ادامه داد: ☝🏻من موندم! تو هر کاری می‌کردی که مجید سُنی شه، حتی تا همین چند ماه پیش تا پای طلاق و دادگاه پیش رفتی که مجید بترسه و دست از مذهبش برداره، حالا یه دفعه چی شده که انقدر بی‌خیال شدی؟ انگار اصلاً برات مهم نیس! 👨🏻و می‌خواست همچنان موضع منصفانه‌اش را حفظ کند که با لحنی قاطعانه اعلام کرد: - البته من از اول هم با اون همه تلاش تو برای سُنی کردن مجید مخالف بودم! می‌گفتم خُب هر کسی مذهب خودش رو داره! ولی می‌خوام بدونم تو یه دفعه چرا انقدر عوض شدی؟ ⏳و این تغییر چندان هم ناگهانی نبود که حاصل یک سال و سه ماه زندگی با یک مرد شیعه بود که می‌دیدم در مسلمانی‌اش هیچ نقصی وجود ندارد! 🌳🏣🌴 که ارمغان بیش از چهل روز حضور در خانه‌ای بود که مرکز تبلیغ تشیع بود و می‌دیدم که در همه شور و شعارهای مذهبی‌شان، تنها نام خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را از روی محبت و اخلاص زمزمه کرده و از ریسمان محکم محبت آل محمد (علیهم‌السلام) به عرش مغفرت الهی می‌رسند! که حالا می‌دانستم تفرقه بین مسلمانان، به دشمنان فرصت می‌دهد تا هر روز به بهانه اختلاف بین شیعه و سُنی، حیوان درنده‌ای را به جان کشورهای اسلامی بیندازند تا خون مسلمانان را کاسه کاسه سر کشیده و به رژیم صهیونیستی فرصت جولان در قلب عالم اسلام را بدهد! که حالا می‌فهمیدم همان پافشاری من بر کشاندن مجید به سمت مذهب اهل سنت و قدمی که به نیت تهدید همسرم برای طلاق برداشتم، به برادر بی‌حیای نوریه و پدر بی‌غیرتم مجال عرض اندام داد تا پس از لگدمال کردن شرافتم، کمر به قتل کودکم ببندند و در نهایت پیوند دل‌های عاشق ما بود که زندگی‌ام را از چنگ فتنه‌انگیزی‌های نوریه نجات داد! 🏻پس حالا من الهه یکسال پیش نبودم که از روی آرامشی مؤمنانه لبخندی زدم و با لحنی لبریز یقین پاسخ دادم: - عبدالله! من تو این مدت خیلی چیزها یاد گرفتم! 🕰 و ساعتی طول کشید تا همه این حقایق را برای برادرم شرح دهم و می‌دیدم نگاهش به پای استحکام اعتقاداتم زانو زده و دیگر کلامی نمی‌گوید که هر آنچه می‌گفتم عین حقیقت بود. 👌هر چند خودم هم در این راه هنوز کودک نوپایی بودم که به سختی قدم از قدم بر می‌داشتم و تنها به شعله عشقی که در سرسرای دلم روشن شده بود، سرِ شوق آمده و به روش شیعیان با خدا عشق بازی می‌کردم! کلامم که به آخر رسید، لبخندی زد و مثل اینکه از توصیف شب‌های قدرم به ورطه اشتیاق افتاده باشد، سؤال کرد: 👨🏻 حالا فردا شب هم میری؟ 💓 و شوق شرکت در مراسم احیاء شب ٢٣ آنچنان شوری در دل من به پا کرده بود که دیگر سر از پا نمی‌شناختم! 🏻می‌دانستم شب ٢٣ با عظمت‌ ترین شب قدر است و آسید احمد گفته بود در این شب تمام مقدرات عالم معین می‌شود که لبخندی زدم و با اطمینان پاسخ دادم: ✋🏻 «ان شاء الله!» و نمی‌دانم چه حکمتی در کار بود که از صبح ٢٢ ماه مبارک رمضان، در بستر بیماری افتادم. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصدم 🛌 ساعت از هفت بعدازظهر می‌گذشت و من به قدری تب و لرز کرده بودم که روی تختخواب افتاده و حتی نمی‌توانستم از کسی کمک بخواهم و باز همه خیالم پیش مراسم امشب بود و فقط دعا می‌کردم حالم کمی بهتر شود تا احیاء شب بیست‌وسوم از دستم نرود. 👌نمی‌دانستم در این گرمای سوزان اواخر تیرماه، این سرماخوردگی از کجا به جانم افتاده است، شاید دیروز که خیس آب و عرق مقابل فن‌کوئل نشسته بودم، سرما خورده و شاید هم از کسی گرفته بودم. 🛌 هر چه بود، تمام استخوان‌هایم از درد فریاد می‌کشید و بدنم در میان تب می‌سوخت. گاهی به قدری لرز می‌کردم که زیر پتو مچاله می‌شدم و پس از چند دقیقه در میان آتش تب، گُر می‌گرفتم. 🚪آبریزش بینی‌ام هم که دست بردار نبود و همه اتاق از صدای عطسه‌هایم پُر شده بود. 🌙 خوشحال بودم که امشب مامان خدیجه پیش از افطار برایم چیزی نیاورده که ضعف روزه‌داری این روزهای طولانی هم به ناخوشی‌ام اضافه شده و حتی نمی‌توانستم از جایم تکانی بخورم و همچنان زیر پتو به خودم می‌لرزیدم که صدای اذان مغرب بلند شد. 🛌 هر چه می‌کردم نمی‌توانستم مهیای نماز شوم و می‌دانستم که تا دقایقی دیگر مجید هم به خانه باز می‌گردد و ناراحت بودم که حتی برای افطار هم چیزی مهیا نکرده‌ام. 🏻 شاید از شدت ضعف و تب، در حالتی شبیه خواب و بی‌هوشی بودم که صدای دلواپس مجید، چشمان خمارم را کمی باز کرد. 🛌 پای تختم روی دو زانو نشسته و با نگاه نگرانش به تماشای حال خرابم نشسته بود. 🏻به رویش لبخندی زدم تا کمی از نگرانی در بیاید که با حالتی مضطرب سؤال کرد: 🏻 چی شده الهه؟ حالت خوب نیس؟ 🛌 با دستمالی که به دستم بود، آب بینی‌ام را گرفتم و با صدایی که از شدت گلو درد به سختی بالا می‌آمد، پاسخ دادم: - نمی دونم، انگار سرما خوردم... ✋🏻با کف دستش پیشانی‌ام را لمس کرد و فهمید چقدر تب دارم که زیر لب نجوا کرد: 🏻 داری از تب می‌سوزی! 🚪و دیگر منتظر پاسخ من نشد که توان حرف زدن هم نداشتم و با عجله از اتاق بیرون رفت. 🏻نمی‌دانستم می‌خواهد چه کند که دیدم با چادرم به اتاق بازگشت. 🛌 با هر دو دستش کمکم کرد تا از روی تخت بلند شوم و هر چه اصرار می‌کردم که نمی‌خواهم بروم، دست بردار نبود و همانطور که چادرم را به سرم می‌انداخت، با خشمی عاشقانه توبیخم می‌کرد: ⁉ چرا به من یه زنگ نزدی؟ خُب به مامان خدیجه خبر می‌دادی! لااقل روزه‌ات رو می‌خوردی! 🏻و نمی‌توانستم سرِ پا بایستم که با دست چپش دور کمرم را گرفته و یاری‌ام می‌کرد تا بدن سُست و سنگینم را به سمت در بکشانم. 🌳🏣🌴 از در خانه که خارج شدیم، از همان روی ایوان صدا بلند کرد: 🏻 حاج خانم! 👁 از لحن مضطرّ صدایش، مامان خدیجه با عجله در خانه‌شان را باز کرد و چشمش که به من افتاد، بیشتر هول کرد. 🏻 مجید دیگر فرصت نداد چیزی بپرسد و خودش با دستپاچگی توضیح داد: - حاج خانم! الهه حالش خوب نیس. ما میریم دکتر. 👣 مامان خدیجه به سمتم دوید و از رنگ سرخ صورت و حرارت بدنم متوجه حالم شد که بی‌آنکه پاسخی به مجید بدهد، به اتاق بازگشت. 🏻🏻 مجید کمکم کرد تا از پله‌های کوتاه ایوان پایین بروم که صدای مامان خدیجه آمد: 👤 بیا پسرم! این سوئیچ رو بگیر، با ماشین برید! 🚗 ظاهراً امشب آسید احمد ماشین را با خودش به مسجد نبرده بود که مامان خدیجه سوئیچ را برایمان آورد. 🏻🏻 مجید سوئیچ را گرفت و به هر زحمتی بود مرا از حیاط بیرون بُرد و سوار ماشین کرد. 🚗 با دست راستش فرمان را به سختی نگه داشته و بیشتر از دست چپش استفاده می‌کرد. 💉 نمی‌دانم چقدر طول کشید تا به درمانگاه رسیدیم. به تشخیص پزشک، آمپولی تزریق کردم و پاکتی از قرص و کپسول برایم تجویز کرد تا این سرماخوردگی بی‌ موقع کمی فروکش کند. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء 🇮🇷 در لشکر۲۷ محمد رسول الله برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد! 🌷وقتی شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند، برای جبران آن بوسه‌ها، پیشانی اش را بوسه باران کنند. ⚰ جنازه بی سرش قلب همه را آتش زد. 🌷 شهید محمد ابراهیم همت. 🌐 @partoweshraq
4_5801118241153614507.mp3
3.92M
🎧 | دلنشین 🎼 ای شه ملک طوس سلام علیک... 🎤 کربلایی 🏴 (علیه السلام) 🌐 @partoweshraq
🕖 💠📚💠 ❓چرا (ص) و (ع) با وجود بی‌نیازی از ، با دیگران ‌مشورت می‌کردند؟ 🌷 (ره): 🔅پیغمبر(ص) هم مشورت می‌کرد، علی(ع) هم مشورت می‌کرد. آنها نیازی به مشورت نداشتند ولی مشورت می‌کردند برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند. 🔅ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. آن رهبری که مشورت نکرده تصمیم ‌می‌گیرد ولو صد در صد هم یقین داشته باشد، اتباع او چه حس می‌کنند؟ می‌گویند پس معلوم می‌شود ما حکم ابزار را داریم، ابزاری بی‌روح و بی‌جان. ولی وقتی خود آنها را در جریان گذاشتید، روشن کردید و در تصمیم شریک نمودید، احساس شخصیت می‌کنند و در نتیجه بهتر پیروی می‌کنند. 🔅«وَ شاوِرْهُمْ فِی الْامْرِ فَاذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ». ای پیغمبر! ولی کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدم‌های دودل باشی؛ قبل از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی رهبر همین قدر که تصمیم گرفت تصمیمش باید قاطع باشد. بعد از تصمیم یکی می‌گوید: اگر این‌جور کنیم چطور است؟ دیگری می‌گوید: آن جور کنیم چطور است؟ باید گفت: نه، دیگر تصمیم گرفتیم و کار تمام شد. قبل از تصمیم مشورت، بعد از تصمیم قاطعیت. 📙 استاد مطهری، سیری در سیره نبوی، ص ۲۱۳. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌌 دانش ابن سیرین! 👘 مى گوید در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم. 👠 زنى زیبا براى خرید به مغازه ام آمد، در حالى که نمى دانستم به خاطر جوانى و زیبایی ام عاشق من است! 👕 مقدارى پارچه از من خرید و در میان بغچه پیچید. 👠 ناگهان گفت: اى مرد بزاز، فراموش کرده ام پول همراه خود بیاورم. این بغچه را به کمک من تا منزل من بیاور و آنجا پولش را دریافت کن! 👳🏻 من به ناچار تا کنار خانه او رفتم. مرا به دهلیز خانه خواست. 👣 چون قدم در آنجا گذاشتم، در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار کرد مدتى است شیفته جمال توام و راه رسیدن به وصالت را در این طریق دیدم!! 👠 اکنون در این خانه تویى و من. باید کام مرا برآورى، وگرنه کارت را به رسوایى مى کشم!! 👳🏻 به او گفتم از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مکن، زنا از گناهان کبیره و موجب ورود به آتش جهنم است. 👌نصیحتم فایده نکرد، موعظه ام اثر نبخشید. 👳🏻 از او خواستم از رفتن من به دستشویى مانع نشود. به خیال اینکه قضاى حاجت دارم، مرا آزاد گذاشت. 🚽 به دستشویى رفتم... براى حفظ ایمان و آخرت و کرامت انسانى ام، سراپاى خود را به نجاست آلوده کردم. 👌چون با آن وضع از آن محل بیرون آمدم، درب منزل را گشود و مرا بیرون کرد. ⛲ خود را به آب رساندم، بدن و لباسم را شستم. 🌹 در عوضِ اینکه به خاطر دینم خود را ساعتى به بوى بد آلودم، خداوند بویم را هم چون بوى عطر قرار داد و دانش تعبیر خواب را به من مرحمت فرمود. 📚 منبع: سفينة البحار، جلد ۴، صفحه ۳۵۲. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💔 غم می‌خورم برای دل‌ رهبــــــرم که‌ هست 💔 تنها طـــــــــلایه دار زیارت نرفته ها... 🌹 🌐 @partoweshraq
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 💔 اثر آزردن و اذیت کردن پدر 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_5807949262083851695.mp3
4.01M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 💔 اثر آزردن و اذیت کردن پدر 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜ امام باقر (عليه السّلام): 🔅كسى كه وضع ظاهرش بهتر از حال باطنش باشد ترازوى اعمالش سبك است. 📗تحف العقول، صفحه ٢٧۵. 🌐 @partoweshraq #حدیث
🌹 👠👡👞 یه شب مهمون داشتیم، کفش ها توی حیاط جفت شده بود، همشون مرتب بودن به جز یک کفش که پاشنه هاش خوابونده شده بود. 👟 هر کس می‌خواست بیاد تو حیاط اون کفش هارو می‌پوشید. ⁉ می‌دونی چرا؟! 👟 چون پاشنه هاش خوابونده شده بود. 👌یه کم که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدم ها مثل همین کفش های پاشنه خوابونده هستیم. ⚠ برامون مهم نیست کی سوارمون می‌شه... 🗣 یادت باشه که اگر سر خم کنی، اگر خودت به خودت احترام نذاری، اگر ضعیف باشی، همه می‌خوان ازت سواری بگیرن و کسی هم بهت احترام نمی‌ذاره. 💪 قدر خودتونو بدونید، عزت نفس داشته باشید و کفش پاشنه خوابونده نباشید... 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔺این زوج ایتالیایی مثل بعضی ایرانی‌ها عشقِ آمریکان و دوست دارن برن آمریکا زندگی کنن... 🎥 پاسخ « » مستند ساز و کارگردان مشهور آمریکایی بهشون جالبه!! 🌐 @partoweshraq
🐱 در هنگام طلوع خورشید روباهی از لانه‌اش بیرون آمد و با حالتی سراسیمه به سایه‌اش نگاه کرد و گفت: 🐪 امروز شتری خواهم خورد! 🐾 سپس به راه خود ادامه داد و تا ظهر به دنبال شتر گشت. 🐱 آنگاه دوباره به سایه‌اش نگریست و گفت: 🐀 آری! یک موش برای من کافی است! ✍ 🌐 @partoweshraq
💚 این قلب‌ها‌ که در به درِ شـــاه‌ِ کربلاست ☀ یک گوشه چشمِ مختصرِ شاه‌ کربلاست ☀ این شوقِ بی نهایتُ این صبح و این سلام 💚 اینها تمام زیر ســـرِ شاه کــــــــربلاست 🌹 ☀ سلام صبحتون حسینی 🌐 @partoweshraq
💠❓📚 ✍🏻💠 ❓یک سوال داشتم و اون اینکه چرا سادات عمامه مشکی می‌پوشند و چرا روحانیت لباس مخصوصی به تن دارند؟ ✅ پاسخ: لباس روحانیت متشکل از سه جزء به نام عمامه، قباء و عباء می باشد. ⚜ علمای دین قائم مقام پیامبر اسلام و امامان گرامی در تبلیغ و ترویج دین هستند چنان که پیامبر گرامی فرمود: 🔅«خدایا جانشینان مرا رحمت فرما. سوال شد خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که بعد از من می آیند و حدیث و سنت مرا برای مردم بازگو می کنند». 📚 الفقیه، ج ۴، ص ۴٢٠. 👌به خاطر این که روحانیت از پیامبر گرامی و امامان معصوم علیهم السلام، جانشینی می کنند، لذا برای شناخته شدن در جامعه به عنوان پاسخگوی سوالات دینی مردم، همان لباسی را بر تن می کنند که پیامبر گرامی و امامان معصوم معمولاً بر تن می کردند، با توجه به آن که افراد هر قشری از جامعه که وظیفه خاصی دارند، لباس اختصاصی برای خود انتخاب می کنند تا به آن لباس شناخته شوند، روحانیت هم ناگزیر از لباس خاصی است که به وسیله آن از دیگر اقشار شغلی جامعه شناخته شود و چه لباسی بهتر از همان لباسی که آورنندگان دین می‌پوشیدند چرا که روحانیون مبلغ آیین آنها هستند و با پوشیدن لباس آنها، هم یاد و خاطره آن بزرگواران در جامعه تداعی می شود و هم لباس اختصاصی برای روحانیت تعیین می شود. 📚 در روایات متعددی وارد شده است که پیامبر گرامی و اهل بیت (علیهم السلام) در پوشش از عمامه و قباء و عباء استفاده می کردند. 📚 عمامه: وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۵، باب ٣٠. 📚 قباء، سنن النبی، ص ١٧٣ - بحارالأنوار، ج ۴۲، ص ۵۰ - ج ۵۲، ص ۳۵۲. 📚 عباء، بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۷۶ - سنن النبی، ص ۱۷۳. 👌اما در مورد عمامه و چرایی پوشیدن عمامه سیاه و سفید توسط روحانیون گفتنی است که اهل بیت (علیهم السلام) هم عمامه سفید بر سر می گذاشتند و هم عمامه سیاه. ⚜ در نقلی آمده است: 🔅«امام رضا (علیه السلام) عمامه سفید بر سر گذاشت و خارج شد». 📚 الکافی، ج ۱، ص ۴۸۹. ⚜ امام صادق (عليه السلام) فرمود: 🔅«آن روز كه پيامبر مكه را فتح كرد و به مسجدالحرام داخل شد عمامه سياه بر سر داشت». 📗مکارم الاخلاق، ص ۱۱۹. ⚜ عبد الله بن سليمان از پدرش نقل مى كند: 🔅«امام زين العابدين (عليه السلام) در حاليكه عمامه سياه بر سر داشت وارد مسجد شد». 📚 وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۷. 👌البته در عرف کنونی رنگ عمامه به عنوان شناسه برای دو گروه از روحانیون که سادات و غیر سادات هستند استفاده می شود که سادات از عمامه سیاه و غیر سادات از عمامه سفید استفاده می کنند که این نحو از پوشش برای افکار عمومی و شناسایی سادات از غیر آنها در جهت رعایت حقوق آنها مفید می باشد. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4⃣3⃣1⃣ «دو قورت و نیمش هم باقیه!!» 🌍 چون حضرت سلیمان(ع) بعد از مرگ پدرش داوود(ع) به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد. ✋🏻چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند. ⚜ حق تعالی او را از این کار بازداشت و فرمود: 🔅«رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد. بهتر است زحمت خود زیاد نکند.» ✋🏻 ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوبش بروند. سلیمان هم بیدرنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. 🏝 وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند. چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی. 🌍 آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند. 🐋 ساعتی نگذشت که ماهی عظیم‌الجثه از دریا سر بر آورد و گفت: «خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند!!» ⚜ سلیمان گفت: «این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه می‌خواهی بخور». 🐋 ماهی با یک حمله تمام غذاها و خوراکی‌های آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان، سیر نشدم غذا می‌خواهم!!! ⚜ سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت: «مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟» 🐋 ماهی عظیم‌الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت: 🌎 «خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است. الان من نیم قورت خورده‌ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد!!» ⚜ سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت: ✋🏻 «پروردگارا، توبه کردم. به درستی که روزی دهنده خلق فقط تویی». 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
✊ سيلی محكم شورای نگهبان به آمريكا روز ١٣ آبان 🔺تیتر امروز 🌐 @partoweshraq