eitaa logo
پروانه های وصال
9هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
26.5هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم✋🌸 چه دلنشین است صبح را با نام شما آغاز کردن و با سلام بر شما جان گرفتن و با یاد شما پرواز کردن ... چه روح انگیز است با آفتاب محبت شما روییدن و با عطر آشنای حضورتان دل به دریا زدن و در سایه سار لبخند زیبایتان امید یافتن ... 🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
4.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 🌹‌شهـــید حاج حسن باقری: کار کردن قبل از عملیات خیلی سخت شده اما تلفات دادن در عملیات خیلی ساده شده است. 🔔 این فرمایشات شهید بزرگوار حکایت امروز تلفات فرهنگی جامعه ما و بی خیالی مسئولین ما است.!!!
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژگی ممتاز یاران ⁉️ چرا شهید حسن باقری در شب عملیات اینگونه گریه می‌کرد؟ ♨️ او با لشکری از شهدا خواهد آمد... _____________________ 🔰 برشی از سخنرانی
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢علاقه امام زمان سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف به شیعیان. 🔻حجةالاسلام و المسلمین سید حسین هاشمی نژاد حفظه الله تعالی
• . . برای بچه شیعه زشته کھ رختخوابش ولو باشه تا لنگ ظهر ، بابا ننه‌ش بیان رختخوابش رو جمع کنن ؛ .. مگه شما منتظر نیستید؟ زندگی یه انسان شیعه منتظر این شکلی نیس منتظر یه مسافر دوست یا رفیق باشید سریع اول صبح پا میشید آماده میشید گوش به زنگ تا سریع برید استقبالش بچه شیعه زندگیش مث بقیه مردم نیس مث بقیه زندگی نمیکنه مث بقیه گم نشده توی دنیا آهای بچه شیعه حواست هست (: . . ــــــــــــ ـ ـ ـ🌿🍁🍂🍁🌿
از هر دستی بدی از همون دست پس ميگيری 🍃 💛 💠ﻣﮕـﺮ میﺷﻮﺩ قلبی ﺭﺍ بشکنی ﻭ قلبت شکسته ﻧﺸـﻮد🌸🍃 💠ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ چشمی ﺭﺍ ﮔﺮﯾﺎﻥ کنی ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﮔﺮﯾـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ🌸🍃 💠ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ ﺫهنی ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ کنی ﻭ ﺫهنت ﭘﺮﯾﺸـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ🌸🍃 💠ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ اﺣﺴﺎسی ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍنی ﻭ ﺍﺣﺴﺎست ﺳﻮخته ﻧﺸﻮﺩ🌸🍃 💠ﻣﮕر ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ؟✨✨ بیشتر مواظب باش این دنیا بی‌قانون نیست! ✨🍃🌸🍃✨ ✍از خیر و شر، هرچه که به این دنیا داده باشی، روزی به طرف خودت باز ‌میگردد. 🌹این جهان کوه است و فعل ما ندا باز می گردد نداها را صدا 🌿🍁🍂🍁🌿
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 حجت‌الاسلام دانشمند 💢اگه تونستی انجام ندی،مَردی! 🔸کوتاه و شنیدنی👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 داستان کوتاه حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم. با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند! حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین! حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌🌸🌸🍁🌿
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی کمتر از پنج سال داشتم،در یزد خشکسالی بود،یادم می آید اسفند ماه بود،پدرم بیل و مقداری گندم برداشت و راهی زمین شد من هم به دنبالش.بیل که می‌زد از زمین خاک بلند می‌شد! در عالم خودم گفتم:پدر این بذرها سبز نمی‌شوند! باید زمین خیس باشد که گندم بکاری. هنوز چشمان اشک آلود مرحوم پدرم و جوابش را از یاد نمی برم! پسر کفر نگو،من دانه‌ها را زیر خاک می‌گذارم،هر چه روزی مور و حشرات باشد می خورند هر چه را هم خدا خواست سبز می‌شود!ه اسفند بدون بارش گذشت.فروردین و اردیبهشت آمدند و بدون باران رفتند. خرداد بود که به خودم گفتم؛دیگر باران نمی آید می روم به پدرم می گویم دیدی گفتم بی‌خود گندم نکار سبز نمی‌شود! یک روز لکه‌ای ابر در آسمان پیدا شد، بارید و...آن سال در روستای ما فقط پدرم بود که گندم برداشت کرد،به خاطر خشکسالی هیچ کس چیزی نکاشته بود. روزگار سختی بود.پدرم محصول را که برداشت قدری را برای آذوقه‌ی خودمان نگه داشت بقیه را به هر که نیاز داشت می‌داد.پیرمرد حرفش که به اینجا رسید در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و صدایش کمی می‌لرزید ادامه داد: امروز دعاهای فرج خودم و دیگران را در این خشکسالی غیبت،شبیه همان بذری می‌بینم که پدرم آن روزها به امید رحمت خدا کاشت و جواب گرفت!... الهم عجل لولیک الفرج 🌹🌹🌹 یاعلی 🌸🌸🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا