فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در حوادث عجیب و دلهرهآوری که پیش میآید چه کار کنیم؟!
🎥 پاسخ شهید جواد محمدی را بشنوید ! #پزشکیان #وعده_صادق #سوریه
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نخستوزیر سوریه: به اموال عمومی آسیب نزنید.
▪️آماده همکاری با منتخب مردم هستیم.
• نخستوزیر سوریه بعد از اعلام سقوط دولت این کشور از سوی مخالفان، گفت که ما در شورای وزیران دست خود را به سمت هر شهروند سوری که نگران آینده و تصمیمات این کشور است، دراز کرده و از شهروندان میخواهم به اموال عمومی و دولتی خسارت و آسیبی نزدند.
• او گفت که آماده همکاری با هر کسی است که مردم #سوریه آن را انتخاب کنند. #وعده_صادق #انقلابیون
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خروج نخست وزیر حکومت سابق سوریه از خانه خود و تحویل آن به تروریست های تکفیری پس از ارسال پیام تصویری #وعده_صادق #سوریه #ارسالی_مخاطب
@parvaanehaayevesaal
🔴رژیم صهیونیستی بار دیگر آتشبس با لبنان را نقض کرد
🔹در راستای تداوم نقض توافق آتشبس با حزبالله لبنان، رژیم صهیونیستی شامگاه شنبه سه مرتبه دیگر این توافق را نقض کرده و در پی حملات هوایی این رژیم به جنوب #لبنان، ۶ نفر شهید و ۵ نفر دیگر زخمی شدند.
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰فقط شک نکنید‼️
✍تحولات و اتفاقات اخیر ته دل برخی را خالی کرده است.
حاج قاسم را زدند
رئیسی عزیز را هم به احتمال زیاد
سید حسن نصرالله
و
یحیی سنوار را هم.
هنیه را در تهران!!
روزی سیدمحمداصفهانی که محرم اسرار میرزای بزرگ بود با خطابی تند به میرزا عرض کرد که مگر نمی بینید با قرارداد تنباکو ایران را دارند نابود میکنند؟ چرا کاری نمی کنید؟!
میرزا پاسخ داد: اتفاقا سحرگاه در سرداب مقدس به امام زمان عج توسل کردم و حضرت جملاتی را فرمود که امروز به عنوان فتوا اعلام خواهم نمود. ایشان فتوا دادند و کار جمع شد.
اصلا بدترین شرایط را در نظر بگیرید.
سوریه سقوط خواهد کرد
بشار ترور خواهد شد
روسیه و چین خیانت خواهند کرد
تازه علائم ظهور که خروج سفیانی باشد رخ می دهد
حالا ممکن است سفیانی همین «جولانی» باشد که الان فرمانده تروریست هاست.
پس فرج حاصل خواهد شد
و امام همه ظالمان را به درک واصل خواهد کرد.
اصلا فرض کنید فرماندهان ما جسارت کافی را نداشته باشند. اما نباید از این مطلب غافل شد که فرمان دست «سید قائد» است.
میرزا همان میرزاست و امام زمان، همان امام زمان!!
پس فقط باید به او «شک نکنید»
او نه می ترسد
نه دست بسته است
تمام؛ #وعده_صادق #کنفرانس_بصیرتی #سوریه
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️علیرغم صدور دستور عدم تعرض به اموال عمومی و دولتی از سوی احمد الشرع، یا همان ابومحمد الجولانی مبنی بر عدم تعرض به اموال عمومی و دولتی، تروریست های تکفیری با حمله به مراکز دولتی دست به چپاول زدند. #سوریه #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
همگی به چشم دیدیم که اگر خواست و حمایت ایران از سوریه نباشد حکومت آن طی یک هفته سقوط خواهد کرد
در طی این ۱۴ سال جنگ نیز خواست #ایران بود که حکومت #سوریه بماند و سرانجام پس از دست کشیدن ایران از حمایت از سوریه حکومت این کشور ظرف یک هفته سقوط کرد #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
01 فاطمیه، آیا میشود قبری ساخت از جنس پر؟.mp3
11.08M
📼 آیـــا مــیشـــود قــبـــری
ســاخــت از جــنــس پــر؟
🏴صلـی الله عـلـيـك يـا فاطمة الـزهـرا
📻 مجموعهریحانه_خدا قسمتاول
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
#محسن_عباسی_ولدی
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫اینجوری دیگه یخچالت بوی سیر نمیگیره🚫
علاوه بر اینکه یخچال بوی سیر نمیگیره ، رنگشم عوض نمیشه 😉
با خیال راحت میتونی مدت زمان طولانی نگهداری کنی 🤌
.gilak
.gilak
سیر بعد پوست کندن بشورید و بذارید رو پارچه تمیز تا آبش کامل گرفته بشه و به ازای هر نیم کیلو سیر پوست کنده شده یک استکان روغن زیتون و یک قاشق نمک استفاده کنید 🫒 🧄🧂
.⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رنگینک از جنوب🏝آوردیم شمال🌊😁
رنگینک یه دسر پرطرفدار جنوبی که کنار اکثر غذاهاشون میل میکنن (البته خودش به پا غذای کامله😁🤌) این دسر بمب انرژی و برای اونایی که افت فشار دارن معرکست😉 لازمه درست کردنش یه رطب عسلی باکیفیت که میتونید از این پیچ تهیه کنید😉👇
مواد لازم
۲۵۰ گرم رطب یا خرما
یک پیمانه آرد گندم یا آرد قنادی
روغن یا کره زیاد😁
پودر دارچین
گردو
پودر نارگیل برای تزئین
.⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترشی یک روزه🤤
این میشه بهترین ترشی که تا به امروز امتحان کردین😋
یعنی ترکیب بادمجون دودی و سبزی های شمالی دیگه حرفی برا گفتن نمیزاره😍
✅راز اصلی این ترشی به سبزی هاشه✅
(زُلنگ_پونه_نعنا)
⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫توضیحات سس گوجه ترشی مشهدی تو کپشن👇🚫
برای سس گوجه ترشی مشهدی برای هر یدونه گل کلم کوچیک دو کیلو گوجه در نظر میگیریم و گوجه هارو با غذاساز یا رنده کامل پوره میکنیم و میذاریم نیم ساعت با شعله کم بجوشه
مواد لازم 👇🌶🥦🥕🍅
گل کلم ، گوجه ، کرفس ، هویج ، سیر ، فلفل تند ، سبزیجات معطر(نعنا ، برگ کرفس ، گشنیز ، مرضه ، ترخون ) ، سرکه ، نمک ، زردچوبه، گلپر، سیاه دونه
➥@parvaanehaayevesaal
❤️
✅ امام علی علیه السلام:
❇️ آيا آزاد مردى نيست كه اين لقمه جويده حرام دنيا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهايى براى جان شما جز بهشت نيست، پس به كمتر از آن نفروشيد.
📜 أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا.
⬅️ حکمت ۴۵۶ نهج البلاغه
🏷 #امام_علی_علیه_السلام
#نهج_البلاغه #شهدا
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ شعرخوانی زیبای مهدی رسولی و یاد کردن از شهدا در روضهی حضرت زهرا سلام الله علیها در محضر رهبر انقلاب
🗓 ۱۴۰۳/۰۹/۱۶
حسینیه امام خمینی رحمة الله علیه
🏷 #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #شهید_سلیمانی #شهید_سید_حسن_نصر_الله
@parvaanehaayevesaal
🛡🕌 درگیریهای شدید همچنان بین مدافعان شیعه و نیروهای تحریرالشام در نزدیکی مسجد سیده زینب (س) در دمشق، یکی از زیارتگاههای مهم شیعیان گزارش میشود!
🩸 مدافعان شیعه علیرغم محاصره شدن در احاطه نیروهای تحریرالشام، سلاح های خود را زمین نگذاشته اند، و به نظر می رسد مصمم هستند تا برای دفاع از حرم خود تا آخر بجنگند!
🏷 #فتنه_شام #مدافعین_حرم #سوریه
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
🗾 #نکات_تربیتی_خانواده 113 باتری ماشین! 🔷 محبت ابتدایی زندگی که خدا به زن و شوهرا میده مثل برق ابت
#نکات_تربیتی_خانواده ۱۱۵
زندگی شیرین
💟 وقتی زندگی یه خانم شیرین بشه، تا یه ماشینِ عروس میبینه حسرت نمیخوره و بگه آخ حیف شد...اون روزا عزیز بودیم....😔
✔️ اتفاقاً بعد از ده سال زندگی با همسرش، میبینه که خیلی عزیزتر شده😍
🔵 میبینه قبلاً محبتش بچگانه بوده و الان واقعاً داره از زندگی لذّت میبره.
😌💖😊
✔️ آقا هم همینطور
🌷 بعد از چند سال زندگی میبینه که چقدر روحش بزرگ شده و احساسِ آرامش و بزرگی میکنه.💓
🔶 " وقتی زندگی آدم شیرین بشه دیگه نیاز نداره که گناه کنه! "
🔴👈 "گناه، مالِ کسی هست که از زندگیش لذت نمیبره"....
🌹🌷🌹
🔷
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_هفتم🎬: یکی دیگر از فرشته ها قدمی پیش نهاد و گفت: منظورت چ
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_نود_هشتم🎬:
ملائکه داخل آلاچیق نشسته بودند که دختر کوچک لوط در حالیکه کوزه شیر و بقچه ای از نان و خوراکی در دست داشت به طرف مزرعه آمد.
حضرت لوط که بیرون آلاچیق ایستاده بود به محض اینکه دخترش را مشاهده کرد با سرعت خود را به او رساند و فرمود: خدا خیرت دهد دخترم، مادرت که چیزی متوجه نشد؟!
دخترک سری تکان داد و گفت: سوالات زیادی از من پرسید اما از وجود میهمانان با خبر نشد و من این شیر و خوراکی ها را به دور از چشم او آوردم.
حضرت لوط لبخندی زد و گفت: تو به خانه برگرد و اگر مادرت از من سوال کرد بگو که امشب به خانه نمی آیم، البته برای مادرت چیز عجیبی نیست که من شبی بیرون از خانه و بر سر مزرعه باشم.
دخترک چشمی گفت و به سمت شهر حرکت کرد و حضرت لوط داخل آلاچیق شد و سفره را گستراند.
ملائکه به امر خداوند از غذای حضرت لوط تناول کردند، آفتاب غروب کرده بود که آماده خواب شدند،اما از آنجاییکه خداوند اراده کرده بود حضرت لوط و قومش را بار دیگر امتحان کند، می بایست پای این ملائکه زیبا به شهر سدوم باز شود.
در این هنگام طوفانی شدید وزیدن گرفت به طوریکه کل شاخ و برگی که سقف و دیواره های آلاچیق را پوشانده بود به اطراف پراکنده شدند و پشت سرش رعد و برقی در آسمان پدیدار شد و بارانی شدید باریدن گرفت.
دیگر زمین زراعی جای امنی برای میهمانان حضرت لوط نبود.
حالا لوط در مخمصه ای عجیب قرار گرفته بود، اگر میهمانان را در همین جا نگه می داشت به آنها آسیب می رسید و البته بی احترامی به مقام میهمانان میشد و اگر به خانه اش می برد، ترس از آن داشت که همسرش، مردم شهر سدوم را خبر کند و آنان که در گناه افسار گسیخته شده بودند، به هر کاری دست زنند تا به میهمانان زیبای لوط دست پیدا کنند.
حضرت لوط سخت در فکر بود که یکی از ملائکه فرمود: ای مرد سخاوتمند، ما را به خانه ات ببر، در این باران شدید و تاریکی شب، مردم شهر سدوم اصلا از خانه هایشان بیرون نمی آیند که از وجود ما با خبر شوند تا بتوانند تعرضی به ما کنند.
حضرت لوط که نمی خواست دست رد به سینه میهمانانش بزند، از جا بلند شد و فرمود: باشد، پس سریعتر حرکت کنید تا این باران شدید به وجودتان گزندی نرساند و با گفتن این حرف با حالت دویدن به راه افتادند و بعد از دقایقی به خانه حضرت لوط که در جوار خانه چند تن از مومنین درست ورودی شهر و کمی دورتر از خانه سدومیان بنا شده بود رسیدند.
لوط درب خانه را باز کرد و به ملائکه تعارف کرد که داخل شوند و سپس در یکی از اتاق ها را که مخصوص میهمانان بود باز نمود و ملائکه می خواستند داخل شوند که همسر لوط با فانوسی در دست از اتاق بغلی سرک کشید و تا چشمش به مردان سفید پوش افتاد، انگار برق شیطنتی در چشمانش درخشیدن گرفت.
لوط با عجله ملایک را داخل اتاق نمود و خودش به سمت همسرش برگشت و اتفاقا در همین لحظه باران اسمان همانطور که ناگهانی باریدن گرفته بود، به یکباره هم بند آمد و آسمان صاف صاف شد.
ادامه دارد...
📝به قلم: طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_هشتم🎬: ملائکه داخل آلاچیق نشسته بودند که دختر کوچک لوط در
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_نود_نهم🎬:
حضرت لوط هراسان به سمت همسرش آمد و او را داخل اتاق برد و بالحنی متضرعانه فرمود: ای زن! مدتهاست که متوجه شده ام هم دست همجنس بازان سدومی شده ای، من این امر را می دانستم و از تو جدا نشدم و صبر کردم و امید داشتم که روزی هدایت شوی و از راه خطایی که رفته ای باز گردی و توبه نمایی که خداوند بسیار توبه پذیر است و شاید امروز همان روزی باشد که من نتیجه صبرم را باید بگیرم، تو خود خوب می دانی که راهی رفته ای راه ابلیس است درست است که گناه همجنس بازی را انجام نداده ای اما با همدستی با سدومیان گناهانی مرتکب شده ای، درست است؟!
همسر لوط ابروهایش را بالا داد و گفت: برفرض که درست باشد و من خودم به راه اشتباهی که رفته ام وگناه همدستی با مردم سدوم را که انجام داده ام اعتراف کنم، اینک حرف تو چیست؟!
حضرت لوط سری تکان داد و فرمود: همین که می فهمی راه شیطان را رفته ای،جای شکرش باقی ست و من الان از تو استدعا دارم، به هیچ وجه مردم شهر سدوم را از وجود این میهمانان باخبر نکنی، که خودت خوب می دانی اگر مردم خبر شوند، چه بلای عظیمی بر سر این جوانان نگون بخت می آورند، ای زن! اینها میهمان ما هستند، حرمت میهمان واجب است و از طرفی به من پناه آورده اند، مپسند که من بابت تعرض به میهمان در پیشگاه خدا باز خواست شوم، خواهش می کنم خبر این میهمانان را به کسی نده و من در عوض قول می دهم که از درگاه خداوند برای تمام گناهان گذشته تو طلب بخشش کنم و بی شک خداوند دعای نبی اش را اجابت می کند و تمام گناهان تو را می بخشد و تو مانند کودکی پاک و معصوم، پرونده ات سفید سفید خواهد بود.
همسر لوط اندکی در فکر فرو رفت و سپس گفت: باشد اگر بخشش گناهان من در گرو نگهداری این راز است، من قول میدهم به کسی چیزی نگویم.
حضرت لوط با خوشحالی زیادی فرمود: خدا خیرت دهد، خدا تو را در دنیا و آخرت ببخشاید و از بهشتیان قرار دهد و با زدن این حرف خواست از اتاق خارج شود و به نزد میهمانان برود تا وسایل خواب و استراحت را برایشان فراهم کند.
همسر لوط که عمری خدمت ابلیس کرده بود و روحش تاریک و کبود شده بود در ظاهر به لوط قول داد و در حقیقت پی فرصتی بود تا ورود جوانانی خوش سیما و نظیف را به اطلاع دیگر سدومیان گنهکار برساند پس جلوی در اتاق ایستاد و وقتی مطمئن شد که حضرت لوط وارد اتاق میهمان شده است، پاره ای هیزم در دامن ریخت و خود را بر فراز پشت بام رساند و آتشی به پا کرد.
شعله های آتش بر هوا بلند شد و این یک نوع علامت هشدار در شب، به سدومیان بود که آگاه باشید که در خانه ما مسافر و رهگذر است.
همسر لوط بعد از اینکه مطمئن شد شعله های آتش را مردم دیده اند از پشت بام پایین آمد و به سرعت از خانه خارج شد تا خود را به مکانی نزدیکی خانه برساند و تمام اطلاعات را به مردم بدهد.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره_سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_نهم🎬: حضرت لوط هراسان به سمت همسرش آمد و او را داخل اتاق
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست🎬:
همسر لوط، این زن بدکاره، خود را به تعدادی از مردم که به سمت خانه آنها در حرکت بودند رساند و با ذوقی در کلامش، گفت: وای که لوط عجب باهوش است، دم عصر متوجه آمدن دخترم شدم و احساس کردم که چیزی را از من پنهان می کند، اما دخترم چیزی بروز نداد تا اینکه همزمان با بارش باران متوجه لوط شدم که در حیاط خانه را باز کرد و همراهش چهار جوان بسیار زیبا بود، همسر لوط به اینجای حرفش که رسید با آب و تابی بیشتر تعریف کرد: عجب جوانان خوش سیما و رشیدی، به واقع من در عمرم چنین مردان زیبایی ندیده ام، مردانی با صورتی درخشان که لباس سفید و تمیزی بر تن داشتند که بر زیباییشان می افزود، آنها اینک در خانه ما هستند، البته من به لوط قول دادم این خبر را به شما نرسانم اما مگر میشد چنین طعمه لذیذی را از شما پنهان دارم!
پس سریعتر حرکت کنید و خود را به خانه ما برسانید چون امکان دارد لوط از غیبت من باخبر شود و بفهمد چه در سرم می گذشته و میهمانان را به نحوی فراری دهد.
در این هنگام آرسن که جلوتر از همه بود خنده بلندی کرد و گفت: آنقدر از زیبایی میهمانانت تعریف کردی که آب از لب و لوچه تمام سدومیان به راه افتاده و بعد صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد: نکند سیمای زیبای میهمانان باعث شده لوط هم بخواهد چون ما تمتعی از این میهمانان ببرد و با زدن این حرف قهقه اش بلند شد و سپس رو به پشت سرش کرد فریاد زد: یکی برود و به تمام مردان شهر بگوید به سمت خانه لوط بیایند که لقمه چربی در آنجا پنهان است و بعد اشاره به جلو کرد که حرکت کنند.
جمعیت کم کم اضافه شدند و در گروهی انبوه و متراکم به سمت خانه لوط حرکت کردند و از آن طرف، یکی از دختران لوط به پدرش خبر داد که مادرشان غیب شده و لوط دانست آنچه را که می باید بداند و اندوهی عمیق بر قلبش نشست، او باید فکری می کرد تا میهمانانش را نجات دهد، پس هراسان خود را به اتاق میهمان رساند و فرمود: بر خیزید، برخیزید که وقت تنگ است، گویا مردم شهر سدوم از وجود شما با خبر شدند و عنقریب است که خود را به اینجا برسانند و شما را در بند کنند.
چهار فرشته که یکی از آنها حضرت جبرئیل بود از جا بلند شدند و گفتند: باشد برویم، هرکجا که شما امر کنید ما میرویم.
میهمانان به اتفاق لوط نبی روی حیاط آمدند و لوط به سمت در رفت تا آن را باز کند و اوضاع را بررسی نماید تا اگر کسی در دید نبود میهمانانش را فراری دهد، اما هنوز به در حیاط نرسیده بود که صدای مردی که بی شباهت به صدای آرسن نبود از پشت در بلند شد: ای لوط! ما خوب میدانیم که تو در خانه چهار میهمان خوش سیما داری، پس بدون مقاومت آنها را به ما تحویل بده و بدان که از کمند ما نمی توانند بگریزند،چرا که اگر خوب بنگری، می بینی که دور تا دور خانه ات را دو هزار مرد سدومی محاصره کرده اند پس فکر فرار به مخیله ات خطور نکند، در را باز کن و مسافران را به ما تحویل بده.
حضرت لوط از پشت در فریاد زد: به خدایی قسم که جانم در ید قدرت اوست، من هرگز این جوانان را به شما نخواهم داد، آنها میهمان من هستند و من با جانم از انها محافظت می کنم.
در این هنگام آرسن فریاد زد: ای لوط! شنیده ام میهمانانت انچنان زیبا هستند که در عالم نمونه اش را ندیده ایم و شاید این زیبایی حس تو را نیز قلقلک داده و می خواهی انها را برای خود و خوشگذرانی خود نگهداری، پس پیشنهاد می کنم، به زبان خوش یکی از میهمانان را که بیشتر به دلت نشسته برای خود بردار و ان سه میهمان دیگر سهم ماست و به دست ما بسپار...
حضرت لوط با بغضی در گلو فرمود: خدا از شما نگذرد که چنین به من اهانت می کنید و مرا هم داستان خود می خوانید، حرف همان است که گفتم، من با جان خود از میهمانانم محافظت می کنم.
در این هنگام آرسن با لحنی خشن گفت:پس خودت خواستی، و رو به پشت سرش کرد وگفت: ای مردم تنه درختی قطور بیاورید تا درب خانه لوط را بشکنیم و کار خود به سرانجام رسانیم.
حضرت لوط با شنیدن این حرف بغضی شدید بر جانش نشست، او مستاصل شده بود پس فریاد بر اورد: ای کاش در مقابل شما مردم بی حیا قوت و نیرویی داشتم و فریادش بلند شد: این بقیه الله.... و گویی برای لوط پرده ها کنار رفته بود و خانه ای را میدید که نامردمانی ان را محاصره کرده بودند و پشت در باری از هیزم جمع بود تا آتش گیرد و بانویی داغدیده، پشت در از سر اضطرار فرزندش مهدی را به کمک میطلبید.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕