فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در معرفی رهبر خودت کوتاهی کردی
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالادمرغ_سیبزمینی
🔺️مواد لازم
سیب زمینی پخته 1 عدد
هویچ پخته 1 عدد
یک چهارم سینه مرغ پخته شده
نخود فرنگی 2_3قلشق غذا خوری
جعفری خرد شده 2 قاشق غذا خوری
پیازچه 4 شاخه
🔺️مواد لازم برای سس
سس مایونز 2 قاشق غذا خوری
ماست 2 قاشق غذا خوری
آبلیمو
فلفل سیاه
پولبیبر
نمک
🔺️طرز تهیه
ابتدا سیب زمینی و هویچ پخته رو نگینی خرد کرده و داخل ظرفی به همراه سینه مرغ پخته و ریش ریش شده ،نخود فرنگی ،جعفری خرد شده و پیازچه خرد شده حالا داخل ظرفی مواد سس رو ریخته و کاملا کرده سپس به مواد سالاد اضافه کرده و کاملا مخلوط کنید😊
@parvaanehaayevesaal
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مارشمالو:
مواد لازم
پودر ژله به تعداد لازم
آب جوش یک سوم پیمانه
شکر ۱ق،غ خوری
@parvaanehaayevesaal
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لبو بازاری خوشرنگ برای دورهمی ها🤤💖
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار مدل سس خوشمزه رو کنار سالادات درست کن 😉🫕
@parvaanehaayevesaal
20.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماتن سیخ کباب هندی خیلی لطیفه😉🦋
مواد لازم :
گوشت چرخ کرده نیم کیلو
پیاز یک تا عدد متوسط
سیر هشت تا ده عدد
زنجبیل یه بند انگشت
فلفل سبز تند (اختیاری دو تا سه عدد )
🌾فلفل قرمز یا پاپریکا
🌾پودر تخم گشنیز و زیره
🌾 ادویه همه کاره یا ماسالای یک ق غ
🌾زردچوبه و فلفل سیاه نصف ق چ
🌾گشنیز و نعنا دو ق غ
روغن دو ق غ
نمک به میزان لازم و زغال (ترجیحا دود وارد غذاتون نکنید )
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_یکم🎬: ضربه های تنه درخت به در خانه می خورد و هر لحظه امکا
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_دوم🎬:
جبرئیل رو به حضرت لوط فرمود: باید از میان این قوم بیرون رویم که اینک وقت محقق شدن وعده الهی ست و عذاب بر ایشان نازل می شود.
حضرت لوط نگاهی به جمعیت اطرافش نمود که هر لحظه متراکم تر می شدند و فرمود: با این وجود چگونه خارج شویم؟!
جبرئیل امین با دستش دالانی از نور در مقابلشان ترسیم کرد و فرمود: وارد دالان شوید و مستقیم حرکت کنید، آگاه باشید که مبادا روی برگردانید و پشت سرتان را نگاه کنید که اگر چنین نمایید از گنهکارانید و به عذاب خدا دچار می شوید.
حضرت لوط و دخترانش و مومنین اندکی که مرید لوط بودند به همراه ملائکه وارد دالان نور شدند و حرکت کردند و در این لحظه صداهای وحشتناکی، که شنیدن هر کدامش باعث قبض روح یک انسان می شد از آسمان بلند شد.
همسر لوط که شاهد این گفتگو بود و نمی خواست جز عذاب شدگان باشد، خود را هراسان به دالان نور رساند و چند قدمی جلو رفت، او با اینکه به گوش خود شنیده بود نباید به رویش را عقب برگرداند، یک لحظه به وسوسه شیطان که در جانش افتاده بود،توجه کرد و سرش را به عقب برگردانید تا ببیند چه اتفاقی در حال وقوع است و همین بی اعتنایی کوچک به هشدار فرشته خداوند، باعث خسران او شد و سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و در دم جان، این زن را گرفت.
لوط و همراهانش از دالان نور گذشتند و خود را بر فراز تپه ای مشرف به شهر سدوم یافتند.
آنها عذاب الهی را که بر سر سدومیان فرود می آمد دیدند، عذابی بسیار بزرگ و عجیب، انگار مجموع تمام عذاب هایی که بر سر اقوام متمرد پیشین چون ثمود و عاد و.. آمده بود یک جا بر سر آنان می آمد.
زمین در حال زیرو رو شدن بود گویی زلزله ای سهمگین به پا شده بود و از آسمان باران سنگ های بزرگ که گویی گِل پخته شده بودند بر سر سدومیان می بارید و صیحه های وحشتناک آسمانی هم هراس شدیدی در دلها می انداخت.
بعد از دقایقی نفس گیر، عذاب الهی پایان یافت و از شهر سدوم و مردم و باغ های زیبا و درختان سرسبزش هیچ و هیچ بر جا نماند، جلوی رویشان زمینی ویران بود که آثاری از زندگی در آن نبود، گویی هیچ وقت در آنجا آدمیزادی نبوده است و تنها نشانی آن شهر پر از گناه، جاده ای بین المللی بود که اینک کمی پیچ و تاب خورده بود و از کمی آن طرف تر از شهر سدوم می گذشت.
و چون مردم سدوم گناه را به حد اکثر خود رسانده بودند و در گناهان بزرگ، بسیار گستاخ و بی پروا شده بودند، خداوند هم مجموع تمام عذاب ها را بر سرشان آورد، تا این عذاب درس عبرتی باشد برای آیندگان تا به دنبال چنین گناهانی نروند که عقوبتی سخت خواهند داشت.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_دوم🎬: جبرئیل رو به حضرت لوط فرمود: باید از میان این قوم بی
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_سوم🎬
حضرت ابراهیم پیامبری اولوالعزم بوده و ماموریتی جهانی داشته است؛ پس ایشان باید نسبت به مناطقی که تجمع های انسانی جدی در آن ها وجود داشته، بسته های هدایتی متناسب با آن ها را عرضه کرده باشد؛ چرا که در غیر این صورت اتمام حجت با انسان ها صورت نخواهد گرفت.
قرآن کریم می فرماید هیچ امتی نبوده مگر آن که در میان آن ها فرستاده و رسولی حضور داشته است.
از آن جا که اولین تجمع های انسانی در غرب به وجود آمده بنابراین می توان گفت که سیر مهاجرت ها از سمت غرب به شرق آغاز شده و در زمان حضرت ابراهیم تجمع های انسانی به سرزمین های شرقی یعنی هندوستان رسیده باشد.
در قسمت های پیشین اشاره کردیم که داستان چهار پرنده صورت باطنش اشاره به چهار نماینده حضرت ابراهیم دارد که به مناطق مختلف جهان و جاهایی که تجمع انسانی وجود داشته، رفته اند.
نماینده اول حضرت ابراهیم که همان لوط نبی بود که به او پرداختیم، نماینده دیگر حضرت ابراهیم که در تاریخ و کتب قدیمی اثر کمی از ایشان دیده میشود«برهما» می باشد که ایشان به نمایندگی از ابراهیم به سمت هندوستان می رود تا چراغ هدایت را در آنجا روشن کند و مردم را به راه خداوند بخواند.
با کنکاش تاریخ هند، آثاری از وجود برهما در آنجا می بینیم.
شباهت هایی که میان دین هندو و دین حنیف ابراهیمی برقرار هستند ما را بیش از پیش به ریشه ی واحد آن ها که به حضرت ابراهیم باز می گردد نزدیک می کند.
شواهدی که میتواند از آن نام برد، عبارتند از: برخی از رؤسای معابد هندو معتقدند که ریشه ی دین هندو به ابراهیم و کعبه باز می گردد.
همچنین تا به امروز هندوها و رؤسای بزرگ شان برای کعبه تقدس خاصی قائلند و حتی برخی از آنان به سفر حج مشرف می شوند.
و از این گذشته در متون مقدس و کهن هندو از ادبیاتی استفاده شده که کاملا ریشه در ادبیات حنفی ابراهیمی دارد. به عنوان مثال در «رساله ایلیا»
از سفری که یکی از خدایان سه گانه ی هندو با همسرش به کعبه داشته نام برده شده است.
همچنین در یکی از مناجات هایی که در همین رساله برای یکی از پیامبران هندو به نام «شری کشنجی» ذکر شده است، ایشان خدا را به حق حبیبش و به حق اهالی که در کنار سنگ سیاه در بزرگترین پرستش گاه های روی زمین متولد می شود قسم داده است.
مشابه همین مناجات، مکاشفه ای است که برای یکی دیگر از انبیاء آن ها به نام «ماهاتما بوده» ذکر شده است که ایشان با روح
بزرگی به نام آلیا ملاقات می کند که به او وعده می دهد در کنار دیوار شکافته شده در مکانی بسیار پاک و مقدس متولد خواهد شد.
گذشته از آن که این مکاشفات و اینگونه گزارش ها چقدر به واقعیت نزدیک هستند، وجود چنین ادبیاتی درباره کعبه، ابراهیم، پیامبر آخرالزمان و فرزندان ابراهیم و توسل به آن ها در دین هندو برای ما کافی است که بین این دین و دین حنیف ابراهیمی
قرابت ها و شباهت های مهمی را ببینیم و اطمینان حاصل کنیم که ریشه ی دین هندو به ابراهیم و حنفیت باز می گردد.
هرچند امروزه این دین نیز مانند باقی ادیان دستخوش انحراف و تحریف قرار گرفته و قابل استناد و تمسک نمی باشد.
بحث برهما را در همین جا خاتمه می دهیم و می خواهیم به سمت سرزمینی برویم در کنار رود ارس که بی شک از اجداد ما هستند و ایرانیان قدیم می باشند، ایرانی های اصیلی که قبل از آمدن آریایی ها به ایران، در کنار رود ارس زندگی می کردند و اجتماعی متراکم داشتند.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_سوم🎬 حضرت ابراهیم پیامبری اولوالعزم بوده و ماموریتی جهانی
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_چهارم🎬:
حالا قوم سدوم یا همان لوط به عذاب خداوند دچار شده بود، ابلیس از اینکه اجتماعی از بنی بشر را به عمق جهنم فرستاده بود در پوست خود نمی گنجید، او همزمان با سردارانش به بقیه نقاط زمین که جمعیتی در آنجا بود آمد و شد داشتند تا کم کم و به نوبت مردم روی زمین را گمراه و اهل عذاب گردانند.
حالا ابلیس متوجه شده بود که خداوند اراده کرده و به ابراهیم امر نموده تا نماینده ای به سمت ایران بفرستد، پس او هم سردارانش را جمع کرد تا دست به کار شوند و مردم آن دیار را فریب دهند.
در زمان حضرت ابراهیم، هنوز خبری از آریایی ها نبود و این قوم سالیان بعد به ایران مهاجرت کردند و اینک مردم ایران که اقوام مختلفی بودند و مهم ترین آنها کادوسیان بودند، در حاشیه رود ارس و دریای کاسپین(خزر) ساکن بودند.
در حدیثی از مولا علی ست که ایران آن زمان را چنین توصیف نموده است:
همانا گواراترین آب ها، پر آب ترین
رودها و آبادترین شهرها در این منطقه قرار داشته است.
خداوند به ابراهیم وحی نمود که گویا گناه و بت پرستی در این ناحیه اوج گرفته و به ایشان مأموریت داد تا نماینده ای از جانب خود به سمت کادوسیان بفرستد تا آنها را از راه خطایی که می روند باز دارد.
در این هنگام حضرت ابراهیم یکی از یارانش را که مدتها زیر نظر او تعلیم دیده و تربیت شده بود و پیغمبری از پیامبران الهی بود، به نام «جاماسب» را به سمت ایران فرستاد.
قبل از اینکه جاماسب به سمت ایران حرکت کند، شخصی به نام جمیل بار سفر بست تا اوضاع آنجا را بررسی کند پس از اورشلیم به سمت ایران و قومی که به «اصحاب الراس» مشهور بودند، حرکت نمود.
جمیل مدتها در راه رسیدن به سمت ایران بود و بالاخره در روزی از روزهای بهار و ماه اردیبهشت به شهری از شهرهای اطراف رود ارس رسید.
وارد شهر شد، به هر کجا که چشم می انداخت اثری از آثار و نعمتی از نعمات خدا را می دید، درختان سر سبز و گلهای رنگارنگ، چشمه های زلال و جوشان و گله های پروار و مردمی که در جوش و خروش بودند.
جمیل که خسته از سفری طولانی بود و تشنگی در جانش افتاده بود، صدای شر شر آب را شنید و به سمت صدا حرکت کرد تا خود را به نزدیک ترین چشمه و آبی گوارا برساند و گلویی تازه کند و با آبی خنک به سرو صورتش صفا دهد.
بعد از کمی پیاده روی بالاخره چشمه ای را که در کنار درخت بلند صنوبر بود دید و بر سرعت قدم هایش افزود و خیلی زود خود را به چشمه رساند.
قبل از اینکه دست به آب چشمه ببرد، کنار درخت صنوبر ایستاد و نگاهی به قد برافراشته و شاخسار سرسبزش کرد و سری تکان داد و همانطور که لبخند میزد فرمود: خدایا شکرت به خاطر تمام نعمت هایی که به ما ارزانی داشته ای در این دنیا بهشتی زیبا خلق کرده ای اما ما بندگان غفلت زده ایم و سپس نگاهی به اطراف کرد، برایش خیلی جالب بود، انگار این درخت صنوبر مرکز شهر بود زیرا خانه های مردم با فاصله ای معین و دایره وار دور تا دور این درخت برپا شده بودند و اگر کسی از بالا نگاه می کرد کاملا متوجه نظم عجیب این شهر پیرامون آن درخت و چشمه زیرش میشد.
جمیل کوله بارش را کنار درخت گذاشت و روی زانو نشست دستانش را کنار هم آورد و درون چشمه برد، آبی گوارا داخل دستانش جای گرفت و آن را بالا آورد و می خواست از آب بنوشد که ناگاه با صدای مردی که انگار به طرف او می دوید بر جای خود خشکش زد، آن مرد فریاد می زد: چه میکنی غریبه؟! چرا به حریم خداوند تعرض می کنی؟! چرا چشمه مقدس را با دستانت آلوده کردی، همانا تو مستحق بدترین مجازات ها هستی.
جمیل با تعجب از جا برخواست و رو به آن مرد که حالا مردمی دیگر دورش را گرفته بودند و به سمت درخت و جمیل حرکت می کردند گفت: مسافرم، تازه از راه رسیدم، لبانم خشکیده بود و توانم از دست رفته بود، گفتم جرعه ای آب...
ناگاه مردم بدون آنکه بگذراند او حرفش را بزند برسرش ریختند و در چشم بهم زدنی او را در بند کردند.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕