eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
22.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
34.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش😋😍 مواد لازم: چهار پیمانه برنج چهار پیمانه باقالی یک پیمانه شوید گوشت چهار صد گرم پیاز دو عدد و زعفران آرد نخودچی ی ق غ زردچوبه و فلفل سیاه و نمک 🧑‍🍳آشپزباشی🧑‍🍳 @parvaanehaayevesaal 🍕🍩🍔🧁
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️به ایشون میشه گفت: امام جمعه انقلابی امام جمعه چهار دانگه : قوه قضائیه ؛ تانکهای مرکاوای اسرائیل را داخل کشور نمیبیند ؟؟؟؟ مدیران دزد ؛ همان تانکهای مرکاوا هستند. مدیر دزد را بیارید ؛ نماز جمعه و همینجا اعدام کنید ببینید مردم ؛ عمامه آخوند را میبوسند یا پرتاب میکنند؟!؟! # امام جمعه تراز انقلاب ✳️ جهاد تبیین @parvaanehaayevesaal
💢آیت‌الله مکارم شیرازی: پذیرش FATF ‌سیاهی مطلق است. پذیرش شرایط غرب عقلا، شرعاً و منطقاً حرام است 🔹🔸مرجع تقلید شیعیان گفت: ♦️قبول FATF سیاهی مطلق است و اگر قبول نکنیم اتفاقی ایجاد نخواهد شد و تحریم‌ها به‌روال قبل ادامه خواهد یافت، درحالی‌که پذیرش این سند خودباختگی، بردگی و تسلیم مطلق است. @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از خروج ترامپ از برجام، در مصاحبه با اشپیگل گفت آماده ایم.ترامپ برای اولین بار فارسی توئیت زد"نه مرسی" در دوران بایدن هم مذاکرات با فوت مهسا امینی از سوی غرب قطع شد. یک اصلاح طلب پیدا کنید٩٩درصد ایران را مقصر بداند و یک درصد آمریکا را آمریکا مطلقا تبرئه است!!!! 🖋️ عبدالله گنجی @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗯 بن گویر: با فاش شدن جزئیات آتش بس وحشت من بیشتر شد!😂 🗯 بن گویر وزیر امنیت داخلی رژیم اشغالگر: اگر تا دیروز از این توافق وحشت داشتم امروز با فاش شدن جزئیات آن ( آزاد شدن زندانیان حبس ابد، حتی آنها که در کرانه باختری دستگیر شده بودند) وحشتم بسیار بیشتر شده است! افرادی که قرار است آزاد شوند دوباره به اقدامات تروریستی [مبارزه با اشغالگران] برمی‌گردند. 🗯بن گویر خطاب به اعضای لیکود می‌گوید هنوز دیر نشده و می‌توانند توافق را متوقف کنند. 🗯پ.ن: صهیونیست معتقدند هر زندانی حبس ابد می‌تواند یک " جدید" باشد. @parvaanehaayevesaal
33.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: کینه آمریکا نسبت به ایران کینه شتری است! 🔹️پاسخ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به برخی که می‌گویند چرا ایران با اروپایی‌ها مذاکره می‌کند و ارتباط دارد اما با آمریکا حاضر به ارتباط و نیست ✏️رهبر انقلاب در تشریح پاسخ این سوال: آمریکا اینجا را تملک کرده بود ولی از کف و قبضه او بیرون کشیده شد؛ لذا کینه او نسبت به کشور و انقلاب کینه شتری است! و به این آسانی‌ها دست‌بردار نیست. در ایران شکست خورده و درصدد است که این شکست را جبران کند. ۱۴۰۳/۱۰/۱۹ @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️⚠️⚠️اگر کسی توان جسمی روزه داری در ماه رجب را نداشته باشد این روایت را بخواند:⚠️⚠️⚠️ برای روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده و اما اگر کسی توان گرفتن روزه را ندارد و ضعف جسمانی یا بیماری در بدن دارد در روایت آمده است: اگر کسی قدرت بر روزه ماه رجب را ندارد، هر روز این تسبیحات را «صدبار» بخواند تا ثواب را دریابد: سُبْحانَ الْإِلٰهِ الْجَلِيلِ ! سُبْحانَ مَنْ لَايَنْبَغِى التَّسْبِيحُ إِلّا لَهُ ! سُبْحانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ ! سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَهُوَ لَهُ أَهْلٌ. منزّه است خدای بزرگ، منزّه است آن‌که تسبیح جز برای او سزاوار نیست، منزّه است خدای توانمندتر و بلندمرتبه‌تر، منزّه است آن‌که جامه عزّت در پوشید که فقط او برای آن جامه شایسته است. 📖پی‌نوشت: ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، 1جلد، كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش؛ ص540. @parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_نود_دو🎬: قاصدهای بد شگون یکی یکی می آمدند و خبرهای بد را
🎬: یکی از همسران حضرت ایوب ، که رحمه نام داشت در کنارش ماند و باقی همسران و دوستان او را ترک کردند. روزگار بر ایوب و همسرش سخت می گذشت، اینک او چیزی برای خرج روزمره اش هم نداشت ، حتی نیرو و سلامتی برای کار کردن هم نداشت. رحمه برای گذران زندگی مجبور شد که به خانه های مردم برود و با کار در خانه ی دیگران خرج خورد و خوراکشان را بدهد. اما حضرت ایوب همچنان شکرگزار خداوند بود، در محل عبادتش بود و هر روز و شب سجده ی شکر به جای می آورد. این وضع ایوب برای همه تعجب آور بود چرا که ایوب چیزی نداشت که شکر آن را به جای آورد، نه از سلامتی و زیبایی قبل خبری بود و نه از مال و مکنتش اثری بود، اینک او مردی علیل بود که خرج روزنه اش هم با کار و تلاش همسرش به دست می آورد. ابلیس بار دیگر به ایوب نگاهی کرد و باز دید که حتی ذره ای از عبادت و اطاعت و شکر ایوب نسبت به خدا کم نشده، او فکری کرد و با خود گفت: اگر رحمه زن ایوب را بتوانم فریب دهم و او را نیز از اطراف ایوب بتارانم، ایوب مستاصل میشود و مطمئنا اگر چند بار شکر کند، یک بار هم کفر و ناسپاسی می کند چرا که گرسنگی و نداری او را از پای خواهد انداخت. پس نقشه ای کشید و روزی به صورت یک مرد سخاوتمند و دلسوز بر رحمه ظاهر شد. ابلیس رحمه را دید که جلوی در خانه نشسته و مشغول آسیاب یک کاسه گندم است تا آرد کند و با آرد آن نان بپزد و قوتی هر چند کم بخورند. ابلیس روی تخته سنگی نزدیک رحمه نشست و همانطور که آه می کشید گفت: عجب روزگاریست! ایوب این مرد ثروتمند که روزگاری کل کنعان ازبابت او نان می خوردند ، حالا شده جیره خوار کار ناچیز همسرش، نمی دانم ایوب چقدر گناه کرده که خدا اینچنین او را خوار کرده است. رحمه نگاه تندی به ابلیس کرد و گفت: این وضع نتیجه گناه کردن نیست، چرا که ایوب عمری در عبادت و بندگی خداست و مدام شکر گذار اوست حتی الان که وضعش اینچنین است،باز هم دست از شکر نعمت هایی که دارد و ندارد بر نمی دارد، او می گوید این وضع یک ابتلا و آزمایش است که از سوی خداوند بر او فرو افتاده و انسان با ابتلا ساخته و آبدیده می شود. ابلیس سری تکان داد و گفت: .. ادامه دارد 📝به قلم: طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
بانوان آسمانی #داستان_چهاردهم 🎬: زینب کمایی: مسجد المهدی شاهین شهر شلوغ بود و صف های نماز با نظم شک
بانوان آسمانی 🎬: شهیده نسرین افضل: نسرین دراتاق تنها نشسته بود و خواهرش به آشپزخانه رفت و مشغول شد. طوری به در و دیوار اتاق نگاه می کرد که انگار برای خداحافظی از آنها آمده است. چشمش روی دیوار اتاقها خیره ماند. از پیشانی عکس استاد مطهری که در قاب روی دیوار، نگاهش می کرد. قطره های خون می چکید. خوابی که چند شب قبل دیده بود، یادش آمد. از یک راه مه گرفته که کوههایش از آسمان هم گذشته بود، رد می شد. ابرها جلوی چشم بودند. خورشید کمی دورتر در حرکت بود. آسمان پائین آمده بود. از راهی رد می شد و کتابی در دستش بود، حالا می بیند که عکس روی دیوار هم کتاب دارد. در خواب، گرگ زوزه می کشید، صدا نزدیکتر شد. گرگ حمله کرد. او فرار کرد، پایش به سنگی خورد، اما رویزمین نیفتاد. روی کوهی بلند که از آسمان هم گذشته بود، افتاد، سرش درد گرفت. از سرش خون آمد. مادر گفته بود: خون خواب را باطل می کند. خیر است انشاءالله. به عکس روی دیوار خیره شد. یادش نمی آمد. سرش درد گرفته بود، به سنگی خورده بود، یا پنجه گرگی آزرده اش کرده بود؟ خواهر با سینی چای وارد می شود. او همچنان به عکس خیره شده و با اشاره گفت:«من هم همین جای سرم تیر می خورد، انشاءالله.» خواهر به چشمهای او نگاه می کند، حتی نمی گوید:«این حرفها چیه؟ خدا نکند، انشاءالله باشی و مثل صاحب عکس خدمت کنی. انشاءالله بمونی و بچه هایی مثل او تربیت کنی...» خواهر فقط می گوید:«نسرین جان دیگه چند وقت گذشته. ظاهراً از خر شیطون پائین اومدی و دست به کار شدی ها.» نفهمید خواهر چه می گوید. او دست به کار بود. یک عالم کار در مهاباد داشت که روی زمین مانده بود و خودش در شیراز، چرا معطل مانده بود؟! با چه سختی میان آن خانه ها بین کوره راهها، و در اطراف شهر گشته بود و توانسته بود هفت نفر را برای شرکت در کلاسهای نهضت سوادآموزی جمع کند. ۶ یا ۷ نفر، اسمهایشان را به خاطر آورد، خواهر رشته افکارش را پاره کرد و گفت: می خواهی اسمش را چی بگذاری؟ نسرین دوباره شمرد، 6 نفر بودند یا 7 نفر؟می خواست اسم هایشان را به خاطر آورد که خواهر گفت: نسرین جان کجایی تو؟ دو سال نیست که رفتی مهاباد، از وقتی هم که آمدی اینجا شیراز، خانه خواهرت، آمدی خداحافظی که دلش را خون کنی و بری، الان دو سال از انقلاب می گذره، هنوز یک دل سیر ندیدمت، تا بود که دهات اطراف شیراز، پی جهاد و نهضت و بسیج و آموزش اسلحه و کمکهای اولیه و ... بودی. حالا هم که رفتی اونجا حسابی دستمان ازت کوتاه شده، باز اگر همین جا بودی هفته ای، ده روزی شاید می شد نیم ساعت دیدت. نسرین گفت: حالا چی؟ الان که در خدمتت هستم. خواهر نرمتر شد و گفت: عزیز دلم، اسم بچه را انتخاب کن، با آقا عبدالله هم صحبت کن، اسم داشته باشه خیلی بهتره! حواست را جمع زندگی ات بکن. تو همه چیز را فدای مهاباد می کنی ها! نسرین گفت: حالا چی شده مگه؟ خواهر گفت: نسرین جان، حالتت فرق کرده، سر و چشمت یک جوری شده، عین زنهای حامله شدی، مواظب خودت هستی؟ نسرین گفت: چی شدم،یعنی...؟ خواهر دستی به موهایش کشید و گفت: نسرین جان یک هاله مادری، معصومیت، یک چیز خوب توی صورتت پیدا شده اینها نشانه های لطف خداست. نشانه مادر شدن و لایق لطف خداشدن است. نشونه های مادر شدن و لایق لطف شدنه. خدا این لیاقت را به همه کس نمی ده. اگر هنوز مطمئن نیستی، همین جا برو دکتر، دیگه هم نرو مهاباد. بمون و استراحت کن بخدا مادر خیلی خوشحال می شه. دیگه برای ضریح «سید علاءالدین حسین» جای خالی نگذاشته. همه را دخیل بسته. برای همه امامها، تک تک، روضه و سفره یا شمع نذر کرده، خب حالا بگو چند وقته؟ نسرین با تعجب گفت: چی چند وقته؟ خواهر گفت: که، کی قراره من خاله بشم؟ چند وقته دیگه؟ نسرین گفت: من برای خداحافظی اومدم، این حرفها چیه؟ خواهر گفت: نه آمدن معلومه نه رفتنت! نسرین دیر کرده بود از صبح زود رفته بود جهاد و حالا دیروقت بود. پدر در اتاق راه می رفت، مادر دلشوره داشت. همه نگران بودند، پدر با تندی گفت: نه آمدنش معلومه و نه رفتنش، این که نشد وضع. ۲۴ ساعت سر خدمت باشه، سرکار باشه. بالاخره استراحت می خواد یا نه؟ مادر گفت نمی دونم والله تلفن زد، گفت: احمد، قدری خوراک و پول براش ببره، من هم نفهمیدم آدرس را به احمد گفت، یقین نزدیکای شیراز بوده توی راه یه خونواده جنگزده را می بینه که بچشون مریضه، می خواست اونو به بیمارستان برسونه. پدر گفت: خب به بیمارستان تلفن زدی؟ مادر گفت: مریض که نیست بگم صداش کنند مریض برده اونجا که اسم همراه بیمار را یادداشت نمی کنند، بیمارستان فقیهی به اون بزرگی کی به کی است کی به کیه! پدر گفت: این دختره چکاره است؟ همه جا سر می زنه، به داد همه باید، بچه من برسه؟ توی مسجد هیچ کس غیر از نسرین من نیست؟ توی جهاد هیچ کس مسئول نیست؟ تازه ای خوابگاه عشایر رفتنش هم برنامه تازه اش شده، چند شب پیش هم رفته بود پیش عشایر...ادامه👇👇