دروازه های قلبم رابه روی خوبیها می گشایم
پروردگارا تو را سپاس میگویم که قدرت سکوت را به من عیان ساختی،
آرامشی که در هر گام بر من پدیدار میشود را سپاسگزارم
خداوندا یاریم کن بر کلامم مسلط باشم و با نارضایتی سکوت نکنم
حرفی را که بر زبان میرانم ناحق و خارج از عدل نباشد
آبرویی را بر آب و کاشانه ای بر باد ندهم،
بار الها! تو یاریم کن تا با کنایه غبار ناراحتی بر روابطم،و با بی حرمتی چراغ دلی را به خاموشی ننهم،
ایزدا،عشق سرمایه هر انسان است،مرا سرمایه دار خوبیها قرار ده.
😊لبخندتون همیشگی و شادیهاتون جاودانه
🌸🍃🌸🍃❤️🍃🌸🍃🌸
پروانه های وصال
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت۴) #قسمت_چهار آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من!
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۵)
#قسمت_پنج
◾️عجب پروندهای! کوچکترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود.
در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر میدیدم... 💠در فکر سبک و سنگین کردن اعمال خوب و بد بودم که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آویخت، بطوریکه احساس کردم تمام کوههای عالم بر گردنم آویختهاند. 💥چون خواستم سبب این کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسی طوقی است بر گردنش.
گفتم تا چه زمان باید سنگینی این طوق را تحمل کنم؟
گفت: نگران نباش. بعد از رفتن من نکیر و منکر برای سؤال کردن میآیند و پس از آن شاید این مشکل برطرف شود. 🍀رومان این را گفت و رفت.. ✅هنوز مدت زیادی از رفتن رومان نگذشته بود که صداهای عجیب و غریبی از دور به گوشم رسید. صدا نزدیک و نزدیک تر میشد و ترس و وحشت من بیشتر... 🔘 تا اینکه دو هیکل بزرگ و وحشتناک در جلوی چشمم ظاهر شدند. اضطرابم وقتی به نهایت رسید که دیدم هر یک از آنها آهنی بزرگ در دست دارند که هیچکس از اهل دنیا قادر به حرکت آن نیست، پس فهمیدم که این دو نکیر و منکراند. ☑️در همین حال یکی از آن دو جلو آمد و چنان فریادی کشید که اگر اهل دنیا میشنیدند، میمردند. ✨ لحظهای بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟ ⚜ از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود. و عقلم از کار افتاده بود.، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنیا صدها برابر شده بود، اما در اینجا به یاریم نمیآمدند. ⚡️ سرم به زیر افتاد، اشکم جاری شد و آماده ضربت شدم. 💥درست در همین لحظه که همه چیز را تمام شده میدانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنایات معصومین علیهم سلام شد و زمزمه کنان گفتم: ای بهترین بندگان خدا و ای شایستهترین انسانها، من یک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فریادم برسید، از کرم شما به دور است که مرا در این حال و گرفتاری رها کنید. 💠و این بار آنها با صدای بلندتری سؤالشان را تکرار کردند. چیزی نگذشت که قبرم روشن شد، نکیر و منکر مهربان شدند، 🌺دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد. با صدای بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خدای متعال(الله)، پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، امامم علی و اولادش، کتابم قرآن، قبلهام کعبه میباشد... 🔷نکیر و منکر در حالیکه راضی به نظر میرسیدند از پایین پایم دری به سوی جهنم🔥 گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمیدادی جایگاهت اینجا بود، 💐 سپس با بستن آن در، در دیگری از بالای سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند...
ادامه دارد...
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️"اجر بوسیدن پدر و مادر"
مردی به حضور پیامبر اکرم
(صلی الله علیه و آله و سلم)
رسید و پرسید:🌷🍃
«ای رسول خدا! من سوگند خورده ام
که آستانه ی در بهشت را ببوسم، اکنون چه کنم؟»
🌷🍃
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
پای مادر و پیشانی پدرت را ببوس،
🌷🍃
یعنی اگر چنین کنی،
به آرزوی خود در مورد بوسیدن
آستانه ی در بهشت می رسی
او پرسید:
اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کنم؟
🌷🍃
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
قبر آنها را ببوس...🌷🍃
🍃🌼
💎✍🏼
#استاد_پناهیان
✍🏼بیایید با خدا زندگی کنیم نه اینکه گاهی به او سر بزنیم؛ تا با کسی زندگی نکنی نمیتوانی او را بشناسی و با او انس بگیری.
✍🏼اگر مدتی شب و روز با کسی زندگی کنی به او انس خواهی گرفت.
اگر با خدا انس پیدا کنی، شدیدا به او علاقمند میشوی.
✍🏼خدا تنها انیسی است که مأنوس خود را هرگز تنها نمیگذارد.
@parvaanehaayevesaal💕