✍دستنوشته شهید احمد پلارک :
خدایا عملے ندارم که بخواهم به آن ببالم..
جز معصیت چیزے ندارم
والله اگر تو کمک نمے کردے و تو یاریم نمےکردے به اینجا نمےآمدم و اگر تو ستارالعیوبے را بر مےداشتے میدانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمےآمدند.
هیچ بلکه از من فرار مےڪردند حتے پدر و مادرم
خدایا به کرمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیکه مانع از رسیدن بنده به تو مےشود.
شهید احمد پلارک
شهید عطری
موسی کودکی شیر خوار بود...
او را از ترس فرعون به دریا انداختند...
و او در نهایت ضعف و ناتوانی بود...
اما غرق نشد...
اما فرعون در همان دریا غرق شد؛
در حالی که در نهایت قدرتش بود..
پس هر کس باخدا باشد
ضعفش ضرری نمی رساند
و هر کس بی خدا باشد
قدرتش نفعی نمی رساند
❤️💕💕💕
استادپناهیانمیگفت:
اهدافانساندرزندگی،
معمولامتعددنو
سطحهاےمختلفدارن
بالاترینوآخرینهدف🖐🏽
بایدچیزےباشهڪهانسان،
بتونهعاشقشبشهوآتشی،
درانسانبپاکنهڪه😻🖇
گرماشهمهسردےهاو
دلمردگیهاروبسوزونه ..
بالاترینوآخرینهدفانسان
چیزےبهجزتقرببهخدا💜
نمیتونهباشهونیست...
💕💕💕
🔥روزی شیطان لعنت الله علیه در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود.
♥️ حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند.
وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دیدند ابلیس (لعنت الله علیه) ضعیف و نزار و رنگ پریده، کناری ایستاده است،
✨فرمودند :ای ملعون ! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری ؟!
🔥گفت: از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم
✨فرمودند: مگر امت من با تو چه کرده اند؟
🔥گفت : یا رسول الله ! چند خصلت نیکو در ایشان است ، من هر چه تلاش می کنم این خوی را از ایشان بگریم نمی توانم .
✨فرمودند: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟
🔥گفت:
🔹 #اول این که، هرگاه به یک دیگر می رسند سلام می کنند، و سلام یکی از نام های خداوند است . پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند. و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند.
🔹 #دوم این که، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند. و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند.
🔹 #سوم، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند.
🔹 #چهارم، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضایع می کنند.
🔹️ #پنجم، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم . باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد.
🔹️ #ششم، از همه این ها مهمتر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات می فرستند و من چون ثواب صلوات را می دانم ، از ناراحتی فرار می کنم ؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم .
🔹️ #هفتم: ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است .
✅ پس حضرت روی به اصحاب کرده و
✨فرمودند: هر کس یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است.
💕💕💕
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
هدایت شده از پروانه های وصال
دوباره صبح شد ...
یک شروع تازه
زمانی برای با هم بودن
مهرورزی را دوره کردن
از زندگی لذت بردن
گل خنده به یکدیگر هدیه دادن
سلام✋
امروزتون پر از خبرهای خوب،خوب🌸
🌷امام صادق(ع) می فرمایند:🌷
✅ ⭕️ نشانه شيعه بودن:
🔵شيعيان ما اهل تقوي و پاكدامني و كوشش و جديت اند و مردمي با وفا و امين اند و اهل زهد و عبادتند و كساني هستند كه درشبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز مي خوانند .🔵
#امام_صادق
#صادق_آل_مصطفی
منبع: بحارالانوار--ج۶۸--ص۱۶۷
💕💕💕
♥️ #امام_صادق (ع) فرمودند:
🌴 إنَّ خَيرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لِأَبنائِهِم الأَدَبُ لاَ المالُ ؛ فَإِنَّ المالَ يَذهبُ ، و الأَدَبَ يَبقى.
🍃 بهترين چيزى كه پدران براى پسرانشان(فرزندانشان) به ارث مىگذارند، تربيت است، نه مال؛ چرا كه مال مىرود و تربيت مىماند.
📖الكافي، ج 8 ص 150 ح 132.
غرر الحكم، ح 5036.
🥀پنجشنبه است و شادی پدران و مادران آسمانی #صلوات 😔
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
💕💕💕
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
#ذکر مجرب برای خانه دار شدن و سروسامان گرفتن
اگر کسی بخواهد سروسامان بگیرد و صاحب خانه و زندگی مستقل شود، هر روز پس از نماز صبح چهل مرتبه بگوید
🌛یا ربَ البَیتِ العَتیق🌜
👈این عمل را چهل روز مداوم و بدون وقفه ادامه دهد.
‼️اين ذكر بسیــــــار مجرب هست بارها به تجربه ثابت شده
#در_باب_خانه_دار_شدن
✨برای خانه دار شدن بعد از نماز صبح
هفتاد مرتبه آیه۲۲ سوره مـومـنـون را تلاوت کنیــد
وَ قـُل رَبّ ِ اَنــزِلـنـی
مُـنـزَلاً مُبارَکاً وَ اَنـتَ خَیـرُالـمُنـزِلـیـن
📒خواص آیات قرآن کریم
💕💕💕
.
#شامی_لپه
گوشت چرخکرده ۳۰۰ گرم
لپه پخته شده یک لیوان(دسته دار فرانسوی)
سیب زمینی آبپز متوسط ۱ عدد
پیاز متوسط ۱ عدد
سبزی معطر ۲ قاشق غذاخوری(من جعفری،پیازچه و تره ریختم)
تخم مرغ ۲ عدد
آرد گندم ۱ قاشق غذاخوری
نمک،زردچوبه،فلفل قرمز و سیاه بمیزان لازم
لپه رو بیست و چهار ساعت خیس دادم چند بار آبش رو عوض کردم لپه و سیب زمینی را گذاشتم تا بپزه.بعد لپه را توی میکسر میکس کردم سیب زمینی و پیاز را رنده کردم حالا در کاسه ای گوشت چرخکرده،لپه میکس شده و سیب زمینی و پیاز رنده شده،تخم مرغها،آرد،نمک و ادویه ها را همه با هم اضافه کردم و با دست خوب ورز دادم تا مواد مخلوط و چسبناک بشن یکساعت در یخچال استراحت دادم و بعد داخل تابه روغن ریختم وقتی داغ شد از مواد به اندازه یه گردو برداشتم و کف دستم کمی پهن کردم و داخل روغن سرخ کردم.
با این مقدار بیست تا شامی درست شد.
میتونید از مواد به اندازه یک گردو بردارین و وسطش رو با انگشت سوراخ کنید و به شامی هاتون شکل بدین.
هشت چیز
زندگی را زیبا می کند:
راستی در گفتار
ادب در کلام
تقدّم در سلام
وفا در عهد
استقامت در کار
عفو در هنگام قدرت
حیا در نگـاه
شرم در گنـاه
زندگیتون زیبا
💕💕💕
قوانین کیهانی موفقیت
نعمتهایتانرا بشمارید یعنی توجه مثبت به آنها کنید هر چند کم باشندولی شکر گذاری کنید تا در حالت ارتعاشی عالی قرار بگیرید...
گله وشکایت کردن تنها کمبود بیشتری می آورد وهر لحظه بیشتر از دست می دهید
وقتی میگویید چرا اینقدر بی پول هستم این چه وضعی است..
ذهن ناخودآگاه شما سریع به دنبال مواردی می رود که بی پولی بیشتر را تجربه کنید...
اما اگر بگویید خدایا شکرت مطمئن هستم که راهی عالی برای خیر وبرکت برایم گشوده می شود در واقع استارت فراوانی را بر ای خود می زنید.
و این قانون خلقت هستی است...
💕💕💕
باید قوی بود،
باید از سخت ترین ضربه ها،پله ساخت و بالاتر رفت،
باید از بی انصافی هادرسِ انصاف گرفت
و رویِ تمامِ بی مهری ها،چشم بست
نمی توان جلویِ سازهایِ ناکوکِ زمانه را گرفت
اما می توان مسیرِ درست را ادامه داد و نگرانِ هیچ چیز نبود
می توان انعطاف پذیر شد و با هر ضربه ، حالتِ بهتری گرفت ،
نه اینکه دلسرد و نا امید شد ،
نه اینکه جا زد و کنار کشید ...
تا بوده ، همین بوده ؛
هرچه بالاتر بروی و نزدیک تر به قله باشی ، باد و طوفان و زمین و زمانه ، سخت تر می گیرد !
من برایِ عبور ، منتظر نمی نشینم تا تمامِ آب هایِ جهان ، خشک شود ...
دل را به دریا می زنم و شنا می کنم
💕💕💕
علامه حسن زاده آملي میفرماین:
کم گوئی و گزیده گوئی در خودسازی
یک اصل مهم است!
(+دلیلش؟)
چون با مراقبت در گفتار و کنترل زبان،
درهای بستهِ آسمانِ دل بر روی انسان باز می شود
و حکمت نورانی
بر زبان جاری و چشم دل گشوده می گردد..
#چقدرپرحکمت⚡️
💕💕💕
#شهیدبهشتۍ
یڪۍازمصیبتهاۍزمانِمااین استڪهاشخاصدارند
جاۍارزشها رامیگیرند...🍃
🌼+ببینرفیقملاڪدرمعاشرت
باآدمهاخداشناسۍقراربدییم...
نهپول،نه تعداد فالور،نه تعداد
لایڪو نههیچچیز دیگهاے...
💕💕💕
36.mp3
3.79M
اینو میدونستید:
⭕️ ما در این دنیا قرار نیست که به موفقیت برسیم!☺️
بسیار دقیق و مهم!
استاد پناهیان
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 57 🔶 گفته شد که گاهی ممکنه دستگاه امتحان اجازه بده که یه نفر با روش غلط به یه نت
#افزایش_ظرفیت_روحی 58
عوامل شکست
🔶 یکی از نکات بسیار مهم در بحث امتحانات الهی اینه که اگه آدم در امتحانی شکست خورد بهش فکر کنه ولی از ادامه مسیر نا امید نشه.
البته یه مقدار فکر کردن در مورد ریشه های گناه کار خیلی خوبیه.
❇️ اصلا این چیزی که شما به نام "مراقبه" از عرفا میشنوید همینه که آدم بگرده و دلایل گناه کردن های خودش رو پیدا کنه و دیگه تکرارشون نکنه.
به این کار میگن مراقبه.
✅ خوبه که آدم بگرده توی زندگیش و تک تک مراحلی که منجر به شکستش شده رو پیدا کنه. مثلا ممکنه آدم 10 مرحله رو طی کنه و مثل یک دومینو کارش به گناه کشیده بشه.
🔶 باید از همون مرحله اولش نگاه کنه ببینه کدوم قدم ها رو اشتباه برداشته که اینجوری شده. خیلی وقتا با درست کردن پله اول کلا دیگه آدم به گناه نمیرسه.
☢️ مثلا پدری که توی خونه "آرامش" نیاره طبیعتا باید منتظر درگیری های داخل خونه باشه! پس اگه امتحانی پیش اومد و شکست خورد دیگه مقصر خودشه نه خانوادش.
🌺 کافیه اون پدر هر موقع میاد خونه سعی کنه به همه آرامش بده، این باعث میشه که درامتحانات بعدی پیروز بشه...
💕💕💕
پروانه های وصال
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_نوزدهم امیرعلی_ قبلا هم بهت گفتم که مامان بزرگ اینا یه سو
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_بیستم
با صدای گوشی از خواب پریدم. طبق معمول نجمه خانم ساعت 9 صبح زنگ زدن که مصدع اوقات بشن. نجمه دوست صمیمی من و شقایق و یاسی بود که از راهنمایی هممون باهم بودیم.
_ سلام مزاحم
نجمه_ مچکرم خانم بی معرفت. بعد از این همه مدت یه زنگ نزدی حالا هم که من زنگ زدم مزاحم ؟اصلا قهرم.
_ عشششقمی که نجی جونم. خو تو همیشه عادت داری 9 صبح زنگ میزنی.
نجمه_ خوب حالا ، شارژم الان تموم میشه. هههه. زنگ زدم بگم که فردا میخوایم با بچه ها بریم بیرون تو هم بیا.
_ ایوووول باشه حتما. ساعت چند ؟
نجمه_ 9 صبح میایم دنبالت.
_ باشه حله. بابای جیگرم
نجمه_ بای .
بعد از اینکه با نجمه خداحافظی کردم شماره عمو رو گرفتم.
_ دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد.
اه. چرا خاموشه ؟
سریع دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه.
_ سلام مامی.
مامان _ سلام دخترم.ما داریم میریم بهشت زهرا. صبحانتو بخور بعد میزو جمع کن.
_ باش. راستی من فردا با بچه ها دارم میرم بیرون.
مامان_ چند تا دختر تنها ؟
_ مامان به خدا بزرگ شدم دیگه.
مامان_ کاش نگرانی های یه مادر رو درک میکردی. باشه برو.
_ فدات
میدونستم راضی نیست ولی اجازه داد دیگه.
امیرعلی_ سلام. صبح به خیر. تو نمیای؟
_ وعلیکم برتو. بیام بهششششت زهراااااا آخه؟؟؟؟؟؟؟؟
امیرعلی_ خوب حالا چرا میزنی. خوب همش تو خونه ای. بیا بریم یه حالی هم عوض میکنی.
بیراه هم نمیگفت فوقش اونجا میشستم تو ماشین.
_ باش. پس من برم حاضر شم.
لبخند مامان و امیرعلی نشون دهنده رضایتشون بود. اخه من هیچ وقت نمیرفتم بهشت زهرا. همیشه شعاری که عمو بهم یاد داده بود این بود که: حالا یکی مرده پاشیم بریم سر قبرش که چی؟ خل بازیه محضه. و حالا منم داشتم باهاشون میرفتم البته صرفا جهت تفریح.
.
.
.
با صدای امیرعلی بیدار شدم.
امیرعلی_ خانم خواب آلو پاشو رسیدیم.
_ اخیییییش. چقدر حال داد. اینجا بهشت زهراس؟
امیرعلی_ اوهوم. برخیز
از ماشین رفتیم پایین. بالای سر بیشتر قبرا یه پرچم ایران بود......
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_بیستم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
پروانه های وصال
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_بیستم با صدای گوشی از خواب پریدم. طبق معمول نجمه خانم سا
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_بیست_و_یکم
یه حس خاصی بهم دست داد نمیدونم دلیلش چی بود.
امیرعلی_ اینجا مزار شهداس .
_ اون خوشگله هم اینجاست.
امیرعلی خندید و گفت :
امیرعلی _ اون خوشگله لبنانه.
من میشینم تو ماشین حوصله ندارم.
امیرعلی_ حوصلت سر میره ها.
_ اومممم. خیلی خب بریم . وارد اون قطعه شدیم. برام جالب بود. یه خانم محجبه که داشت ریسه گل درست میکرد برای قبر یکی از شهیدا. یکی دیگه داشت حلوا پخش میکرد. یه پیر زن هم نشسته بود سر قبر یه شهید و داشت گریه میکرد. نمیدونم چرا ولی بدجور دلم براش سوخت . و کمی اونور تر..... نمیتونستم چیزی رو که میبینم باور کنم. یه دختر بچه 4.5 ساله سرشو گذاشته بود رو یه قبر و گریه میکرد و میگفت: بابایی. بابا پاشو دیگه. بابا دلم برات تنگ شده.
یعنی باباش شهید شده بود ؟ نه مگه میشه ؟ الهی بمیرم. با حس خیسی گونم متوجه شدم حسی که به اون دختر کوچولو داشتم فراتر از یه دل سوزیه ساده بود و پاشو گذاشته بود تو مرحله بعد ؛ اشک ریختن برای کسی که اصلا نمیشناختمش.
برگشتم ببینم امیرعلی چه عکس العملی نشون میده که همزمان با برگشتن من یه قطره اشک از چشمش ریخت. میدونستم که امیرعلی ارادت خاصی به شهدا داره ولی فکر نمیکردم ارادتش در حدی باشه که اشک یه مرد رو در بیاره. دل از نگاه کردن به امیرعلی و اون دختر کوچولو کندم و رفتم یه گوشه وایسادم ؛ واقعا نمیتونستم اشک های اون بچه معصوم رو تحمل کنم. امیر علی هم چند دقیقه بعد اومد ؛
امیرعلی_ خواهری من میخوام برم سمت مدافعان حرم ،مامان ایناهم فکر کنم رفتن اونجا. میای؟
اول اومدم بگم نه. ولی یاد اون پسر خوشگله افتادم امیر میگفت اونم مدافع حرم بوده. تو یه تصمیم آنی گفتم خیلی خب بریم.
وای چقدر شلوغ بود. همه چشماشون خیس بود حتی مردا. و اکثرا هم از اون تیپ آدمایی که من اصلا خوشم نمیومد ازشون آدمایی مثله مهدی. البته نمیدونم چرا انگار چهره های اینا خیلی معصوم تر از اون گودزیلا بود. یادآوری امیرعلی و برخورداش برام یادآور شد که همه آدما مثله هم نیستن. همچنین برخوردی که از فاطمه و زهراسادات و ملیکا سادات دیده بودم خیلی با برخوردای اون دختر محجبه های دانشگاه و حتی مدرسه فرق داشت.
با صدای امیرعلی برگشتم سمتش
امیرعلی_ سلام حاج آقا. حال شما؟
روحانیه_سلام امیرعلی جان. خوبی؟ کم پیدایی از شلمچه که برگشتیم دیگه.......
گفتم شاید امیرعلی دوست نداشته باشه اون حاج آقاعه منو با این تیپ ببینه به خاطر همین رفتم اونور و دیگه حرفاشونو نشنیدم