eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
21.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﻓﺮﻫﻨﮓ یعنی: ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﮐﻪ وجود ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﻭ ﺑﺨﺶ دﺍﺭﺩ... ﺑﺨﺶ اول: ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻄﻮﺭ طبيعى ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﻮﻧﺪ... ﺑﺨﺶ ﺩوم: ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭبطى ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ... 💕💛💕
اگردر زندگی نگاهت به داشته ‌هایت باشد بیشتر خواهی داشت … اما اگر مدام به نداشته‌هایت فکر کنی هیچ‌وقت هیچ چیز برایت کافی نخواهد بود !!! 💕🧡💕
لذت آنچه را که امروز داری با آرزوی آنچه نداری خراب نکن روزهایی که می روند دیگر باز نمی گردند شادی عطری ‌ست که باید آنرا به خود زد تا دیگران هم از بوی آن بهره‌مند شوند. لحظه لحظه زندگیتون پر از شادی❤️ 💕❤️💕
👌آنکه از بخت خود گلایه کند به ملکوت نعمت در نمی آید. زنی را می شناسم که توانگری کوچکترین شناختی نداشت.عوض اینکه لباسهای نو بخرد، لباسهای کهنه اش را رفو می کرد. محتاط بود مبادا ولخرجی کند. مدام به شوهرش گوشزد می کرد که اسراف نکند. یکروز می گفت: هرگز چیزی را که استطاعت خریدنش را نداشته باشم نمی خواهم. از آنجا که استطاعت چندانی نداشت، چیزی زیادی هم نداشت. اما یکباره دنیای او در هم ریخت. چون شوهرش خسته از خرده گیریها و اندیشه های محدود او، به تنگ آمد و او را ترک کرد. زن، دلسرد و ناامید، روزها را به شب می رساند تا اینکه یک روز کتابی در باره مابعدالطبیعه به دستش افتاد که از نفوذ کلام و قدرت اندیشه سخن می گفت. زن تازه فهمید که با طرز تفکر نادرست خود آن همه تجربه ناخوشایند را به زندگی خود فراخوانده است. از ته دل به اشتباهات خود خندید. بر آن شد که از خطاهای گذشته سود بجوید. و عزم خود را جزم کرد تا قانون فراوانی و توانگری را به اثبات برساند. 🌺🍃فقط به خدا توکل کرد و برای کامبیابی و کامرانی، چشم امید خود را به او دوخت. 👌دیگر کلمه ای درباره کمبود و محدودیت و تنگدستی بر زبان نیاورد. کوشید تا مدام خود را دولتمند احساس کند و ثروتمند به نظر آورد. دوستان قدیمی او دیگر نمی توانستند او را بشناسند. با جهشی عظیم به راه فراوانی افتاده بود. ثروتی که در سراسر عمرش ندیده بود به سوی او سرازیر شد. 🌺🍃درها و دروازه هایی غیرمنتظره گشوده می شدند و راه ها و چاره هایی حیرت انگیز بر سر راهش قرارد می گرفت و در کاری که کوچترین آموزشی برای آن ندیده بود بسیار موفق شد و خود را بر زمین.معجزه یافت. ❤️🍃 راستی چه شده بود؟_ کیفیت کلمات و اندیشه های خود را عوض کرده بود. دِل خود را به خدا سپرده بود و در همه کارهایش به خدا کرده بود. بارها در آخرین لحظه به خواسته اش رسید. حاجتی نداشت که بی پاسخ مانده باشد. چون مدام گودالهای خود را حفر می کرد و بی وقفه سپاس می گزارد. از کتاب چهار اثر از ترجمه:گیتی خوشدل 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
✍ #نکات_دعای_عهد 30 📖 فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِي الْبَرِّ وَ الْب
31 «محبوب دلها»💕 💠فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِكَ؛ خدایا ولی‌ات و فرزندِ دخترِ پیامبرت را که به نام رسولت نامیده شده، برای ما آشکار کن! 🔆 اینکه آن حضرت را به اسم «ولی »‌میخونیم اشاره به صاحب اختیاری او در کل امور دین و دنیای مردم دارد. 💢 و خواندنش به اسم پسرِ دخترِ پیغمبر، به خاطر اینه که نسب آن حضرت به فاطمه زهرا(س) می رسه اگر چه با چندین واسطه. 🔰 و مسمی بودن آن حضرت به اسم پیغمبر، اشاره است به اسم «م - ح - م - د»، که در روایات از اینکه صراحتا حضرت را با این اسم بخونیم منع شده ، به همین خاطر در این دعا هم این‌اسم‌ رو‌به طور واضح نیاورده. ✔️ و نکته این همنامی اینه که چنانکه پیغمبر اهل اصلاح عباد و بلاد‌ بود، کسی هم که مسمی به اسم شریف اوست، اهل اصلاح بلاد و عباد هست پس تمنای ظهور او بجا و لازم هست. 💞و از طرفی چون دلها همه بسته به محبت پیامبر(صلوات الله علیه و آله)و ایمان به اوست، لهذا امام عصر هم (ع) معروف به آن جناب است، 🌍امااا سلطنت و جهان گیری امام عصر خیلی فراتر از سلطنت پیامبر می باشد، چنانکه کل عباد و بلاد را مسخر خواهد فرمود، در حالیکه پیامبر یک چهارم آن را هم مسخر نفرمودند... 💕🧡💕
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 94 🔶 اینکه واقعا چه چیزایی به نفع ماست و بتونیم خوب بودن اون کارها رو درک کنیم ی
95 ✅ یه انگیزه ای وجود داره که "زیبا تر از انگیزه منفعت طلبی" و "با دوام تر و راحت تر از انگیزه محبت" هست. 👈🏼 راه اصلی که ما باید طی کنیم انگیزه ای هست به نام "ادب". ✔️ راهی که عمومی و فراگیر و بسیار زیباست انجام دادن کارهای خوب بر اساس ادب هست. مسیر درست تربیت انجام عمل بر اساس ادبه. ✅ در واقع انگیزه ادب تونل اصلی وارد شدن به دین و همه خوبی هاست و هر کسی از هر راهی غیر از ادب وارد بشه یا جلو نمیره و یا یه روزی از مسیر خارج خواهد شد...
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_ششم: چهره های دردسرساز موهای ژل زده و نیمه بلند ... تی شرت مشکی ... و ...
: به صحنه جرم وارد نشوید قیچی آهن بر رو گرفتم و راه افتادم سمت پله ها ... اوبران از دور اومد طرفم ... - پیداش نکردید، مگه نه؟ ... با تعجب زل زد بهم ... - از کجا فهمیدی؟ ... - این مدرسه زیادی تمییزه ... زیادی ... با قیچی، قفل لاکر کریس رو شکست ... اولین چیزی رو که بعد از باز شدن اون در ... اصلا انتظار نداشتم ... مواجه شدن با بوی اسپری خوش بو کننده فضا بود ... - واسه یه پسر دبیرستانی زیادی مرتبه ... گفتی زیادی اینجا تمییزه منظورت همین بود؟ ... چند لحظه به وسیله های توش خیره شدم و اونها رو بالا و پایین کردم ... - نه ... در بیرونی لاکر تازه رنگ شده ... اما نه توی این چند ساعت ... دسته کلیدم رو از جیبم در آوردم و خیلی سریع شروع کردم به تراشیدن رنگ روی در ... رنگ ها ورقه ورقه از روش کنده شد ... - چی کار می کنی توماس؟ ... و دستم رو محکم گرفت ... - نظریه ام رو اثبات می کنم ... طبق گفته های مدیر و ظاهر این مدرسه ... هیچ خبری از گنگ های دبیرستانی نیست... اما به در لاکر نگاه کن ... قبلا روش با اسپری طرح کشیده بودن ... طرحی که قطعا کار خود مقتوله ... اما فکر می کنم خودشم پاکش کرده ... طوری بهم نگاه می کرد که انگار هیچ چیز از حرف هام رو نمی فهمید ... - فکر می کنی از کادر مدرسه کسی توی قتل کریس تادئو نقش داشته؟ ... قطعا مدیر و معاونش هر دو از مظنونین این پرونده بودن ... مدیری که من رو پیچوند و مودبانه تهدید کرد ... و داشت با آستانه تحملم بازی می کرد ... و نمی دونستم قتل اون دانش آموز براش مهم نبود یا به نحوی از این اتفاق خوشحال بود؟ ... و معاونی که پشت حالت هاش ... هزاران فکر و نظریه خوابیده بود ... اما هنوز برای به زبان آوردن هر حدسی زود بود ... توی حیاط ... سمت پارکینگ ... دوباره چشمم به خون روی زمین افتاد ... جنازه رو برده بودن و حالا فقط آثار جنازه بود روی زمینی که رنگ خون به خودش گرفته بود ... پاهام از حرکت ایستاد ... و نگاهم روی اون خون ها خشک شد ... هیچ وقت به دیدن این صحنه ها عادت نکردم ... برعکس ... برای من، هیچ وقت دیدن جنازه های غرق خون... تکه تکه شده ... زخمی ... سوخته ... عادی نشد ... - چرا خشکت زده؟ ... صدای اوبران، من رو به خودم آورد ... - هنوز گیجی از سرت نرفته؟ ... یا اینکه یه چیز جدید پیدا کردی؟ ... نگاهم رو از لوید گرفتم ... اما درست قبل از اینکه دوباره حرکت کنم چشمم به دختری هم سن و سال مقتول افتاد... با فاصله از نوار زرده به "صحنه جرم وارد نشوید" ... ایستاده بود ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ... نه به خاطر زیبا بودنش ... اون تنها کسی بود که بین تمام آدم های اون روز ... با اندوه به صحنه جنایت نگاه می کرد ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_هفتم: به صحنه جرم وارد نشوید قیچی آهن بر رو گرفتم و راه افتادم سمت پله ها .
: اشک هایم برای تو اوبران اومد سمتم ... - چی شده توم؟ ... به چی خیره شدی؟ ... - اون دختر رو نگاه کن ... همون که تل مخمل زرد با موهای بلند قهوه ای داره ... بین تمام آدم هایی که امروز بهشون برخوردیم ... مطمئنم اون تنها کسیه که به خاطر کریس تادئو گریه کرده ... با حالتی بهم نگاه می کرد انگار داره به یه احمق گوش می کنه ... - اما اون که رژ بنفش نزده ... حوصله اش رو نداشتم ... چرا باید با کسی حرف می زدم که فکر می کنه یه احمقم ... بدون توجه به اوبران راه افتادم سمت اون دختر ... تا متوجهم شد ... نایستاد ... سریع شروع به حرکت کرد ... دو مرتبه صداش کردم اما با همون سرعت می رفت و بهم بی توجهی می کرد ... دویدم و از پشت کوله اش رو کشیدم ... - نمی خوای بشنوی یا واقعا کری؟ ... توی این فاصله لوید هم رسید ... - من، لوید اوبران هستم و ایشون همکارم توماس مندیپ از واحد جنایی ... میشه چند لحظه با شما صحبت کنیم؟ ... کیفش رو دوباره گذاشت روی شونه اش ... و در حالی که سعی می کرد صداش رو کنترل کنه و خودش رو مسلط و بی تفاوت نشون بده ... یه قدم عقب رفت ... - من چیزی نمی دونم ... چند بار دیده بودمش اما اصلا نمی شناختمش ... اونجا هم ایستاده بودم ... عین بقیه ... می خواستم ببینم چه خبره ... فقط همین ... دوباره کیفش رو جا به جا کرد ... عصبی شده بود و اون بند کیف واسش نقطه تعادل ... - دوست بودید یا محبتت یه طرفه بوده؟ ... پاش بین زمین و آسمون خشک شد ... و برگشت سمتم ... - چی؟ ... چشم هاش توی حیاط دبیرستان، دو دو می زد ... می ترسید؟ ... یا نگران بود؟ ... حالت جدی به خودش گرفت ... کمی هم تهاجمی ... آشفتگی درونش رو بین اون حالت ها مخفی کرد ... - گفتم که من اصلا اون رو نمی شناختم ... - پس چرا به خاطرش گریه کردی؟ ... خوب پاک شون نکردی ... هنوز جای اشک ها گوشه چشمت مونده ... جمله تمام نشده یهو دستش رو آورد بالا سمت چشمش ... پوزخند معناداری صورتم رو پر کرد ... و سرم رو جلو بردم ... تقریبا نزدیک گوشش ... - به این چیزی که تو الان خوردی میگن گول ... و این حرکتی که کردی یعنی تمام مدت، حق با من بود ... حالا جواب سوال هام رو میدی یا می خوای یه بار دیگه تکرارشون کنم؟ . بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_هشتم: اشک هایم برای تو اوبران اومد سمتم ... - چی شده توم؟ ... به چی خیره شد
: تابوت چوبی صدا و لبش به لرزه افتاد ... دندون هاش رو محکم بهم فشار می داد شاید بهتر بتونه خودش رو کنترل کنه ... و صداش بریده بریده می اومد ... - یه بار ... گفتم ... یه بار دیگه هم ... میگم ... من ... اون رو... نمی شناختم ... اوبران دخالت کرد و سعی کرد آرومش کنه ... عین همیشه وقتی نباید حرف بزنه یا عمل کنه دخالت می کرد ... - نشناختن تو هم عین نشناختن بقیه است؟ ... هیچ کس توی این دبیرستان، اون رو نمی شناسه ... هیچ کسی اون رو ندیده ... هیچ کسی ازش خاطره نداره ... واسه هیچ کسی مهم نبوده ... یه چیزی رو می دونی؟ ... انگار خیلی وقته واسه همه مرده ... یا شاید واسش آرزوی مرگ می کردن ... لابد اشک هایی هم که تو امروز واسش ریختی ... همه از سر شادی بوده ... اوبران، من رو کشید عقب ... - می فهمی چی کار می کنی؟ ... نمی تونی مجبورش کنی حرف بزنه ... اینجا پایین شهر نیست ... هر غلطی می خوای بکنی ... هلش دادم کنار ... دیگه نه تنها لبش ... که صورت و چشم هاش ... و دست و پاش هم می لرزید ... فقط یه قدم تا موفقیت و پیروزی مونده بود ... یه قدم که بالاخره یه نفر در مورد کریس تادئو حرف بزنه ... خیلی آروم رفتم طرفش ... دستم رو کردم توی جیبم و گوشیم رو در آوردم ... از چهره مقتول عکس گرفته بودم ... از اون سمت که رژ بنفش توی صورتش کشیده شده بود... از اون طرف صورتش که سمت زمین افتاده بود و خون تا سمت گوش هاش پیش رفته بود ... بدون اینکه چیزی بگم ... عکس رو باز کردم و یهو گوشی رو بردم جلوی صورتش ... - کسی رو می شناسی که چنین رژی به لبش بزنه؟ ... تعادلش رو از دست داد ...عقب عقب رفت و محکم افتاد روی زمین ... اشک مثل سیل از چشم هاش می جوشید ... هیچ وقت نگاه کردن به چهره غرق خون ... و چشم های بی روح و نیمه باز کسی که دوستش داشته باشی ... کار راحتی نبوده ... رفتم سمتش و نیم خیز نشستم ... - این اشک ها مال کسی نیست که کریس رو نشناسه ... مال کسیه که داره با سکوتش ... به یه قاتل اجازه میده راحت و آزاد برای خودش بگرده ... و اون عشق ... به زودی با یه تابوت چوبی ... میره زیر خروارها خاک ... در حالی که هیچ کس واسش مهم نیست ... هیچ کس ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: اگر قرار بود دستور دهم كسی در برابر كسی سجده كند ، به زن دستور میدادم تا شوهرش را سجده كند بحارالأنوار،ج ۱۰۳ ،ص۲۴۶ 💕🧡💕
انسانها را از زیستن بشناس !! در گفتن همه آراستـــه اند ! در خفتن همه آرام ... در خوردن همه مهربان ... در بردن همه خنــــدان ... انسانها را در " زندگی " بشنـــاس !! 💕💛💕
عشق یعنی شب نشینی با خدا گفتگو با ناله اما بیصدا عشق پرتاب گلی از سوی دوست ک هر کجا باشد دلم همراه اوست حال زندگیتون خوب
بهترین آرزویی که میتونم امشب براتون داشته باشم اینه که خدا آنقدرعاشقانه نگاهتون کنه که حس کنید مهم ترین و خوشبخت ترین موجود کائنات هستید 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بارالها روزم را با یاد و نام تو آغازمیڪنم صبح آغازدیگریست برای دویدن درروزگار ولبخندراتقدیم میڪندبه لبها این صبح است که مے آید وهواے تازه مے آورد ♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️
بر نور جمال پاک احمد صلوات بر عطــر وجود حی سرمد صـلوات بر وجـه نکوی و خلق نیکوی رسول بر خاتم انبیاء محمـد(ص) صلوات 🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨ حضرت محمد صلى‌اللّٰه‏‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: رسول اكرم صلى الله عليه و آله گروهى را كه كشت و كار نمى كردند، ديدند و فرمودند: شما چه كاره ايد؟ عرض كردند ما توكل كنندگانيم. فرمودند: نه، شما سر باريد.✨ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
مهربانی در کلام اعتمادبه‌نفس ایجاد می‌کند مهربانی در ذهن معنویت وکمال ایجاد می‌کند ومهربانی در بخشش عشق ایجاد می‌کند اميدکه خداوند زندگی‌تان را ازخیر و برکت الهی وعشق سرشار کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم ✋🌸 دنیایی را که آکنده به عطر وجودتان است را دوست دارم الهی چشمان ما به دیدارتان مبارک و منور باد
برخیز و سلامی کن و لبخند بزن که این صبــح نشانی زغم و غصـه ندارد لبخنـد خـدا در نفس صبح عیان است بگذار خـدا دست به قلبــت بگذارد سلام دوستان خوبم✋ صبحتون بخیر🌸
💫✨💫 علامه امینی «قدس سِّره» ۰۰۰شیعه اعتقاد ندارد که امام درسرداب مقدس پنهان شده و از همان جا ظهور خواهدکرد ؛ بلکه با احادیث تأیید شده معتقداست که از کنار کعبه ظهور میکند ...آن سرداب ،خانه امامان در سامراءبوده است و از آن رو شرافت پیدا کرده که به سه تن از امامان بزرگوار، منسوب شده است ... ‌‌ _ 💙 _ ‌‌الغدیر ،ج ۳،ص۳۰۸و۳۰۹ 💕💛💕
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 💌 ❣مهدے جان! ▪️ السَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ الله... ▫️سلام بر تو ای مولایی که خداوند تو را سرپرست جهان و جهانیان قرار داده. ▪️سلام بر تو و بر روزی که تمام خلق زیر پرچم ولایتت جمع خواهند شد. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578. 💌 التماس دعا🤲 💕🧡💕