✅ حق رعیت
✍ای کسی که بر مردم حکومت میکنی و زمام امور آنها را بدست گرفتهای بدان که رعیت را بر گردن تو حقوقی است که ملزم به رعایت آن میباشی. بدان که حکومت تو بر آنها ناشی از قوت تو و ضعف ایشان است؛ پس بهتر آن است که کفایت و رعایت کنی کسی را که ضعف و ناتوانیش او را رعیت تو ساخته است؛ و حکم تو را بر او نافذ گردانیده است و نمیتواند که با تو به مخالفت پردازد و برای استیفای حقش علیه تو قیام نماید و فرمانت را سر پیچی کند چون قوت و قدرتی ندارد.
چنانکه برای رهائیش از تو نمیتواند به کسی اتکا کند مگر به خداوند متعال. پس نسبت به رعیت رحیم و مهربان باش و برای حفاظت جان و مال و ناموس رعیت و حمایت از آنان لحظهای غافل نباش؛ برای آسایش و آرامش آنها تلاش کن و با حلم و بردباری با ایشان برخورد نما و باید بدانی که تو به فضل خداوند و لطف او حکومت را به دست آوردهای پس خدا را شکرگزار باش؛ زیرا کسی که شاکر باشد خداوند نعمت بیشتری به عطا میکند و قوتی نیست مگر به قوت خداوند.
📚منبع: رساله حقوق امام سجاد(ع)
💕💜💕
{ #ڪلام_شـــــهدا📿 }
این را هـرگز فراموش نڪنید
ٺـــــا خود را نسـازیــــــم
و تغـییر ندهیــــــم
جامعـہ ساختھ نمیشـــــود!
[🕊شـــــهیدابراهیـــــمهادے🕊]
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پشیمانی "#پانتهآ_محمدی" #ورزشکار ایرانی از پناهندگی به ترکیه
🔺پناهندگی رو به هیچکس پیشنهاد نمیکنم و از رفتارهایی که با من میشه، احساس حقارت دارم...
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قابل توجه دوستان 👌👌👌❌
مفاتیحی در قم جدیداً به مقدار ۵ هزار نسخه چاپ شده بصورت ظاهر بسیار زیبا که در صفحه ۵۸۴ آن هر دو لعن زیارت عاشورا را حذف کردند، لطفاً #اطلاع_رسانی کنید که خریداری نشود.
#مفاتیخ
🇮🇷پرچم بهترینها🇮🇷
🌹رهبرمعظم انقلاب: #پرچم ملت ایران، همان پرچم انبیا (ع) و پیروان انبیاست.
پروانه های وصال
✍ #نکات_دعای_عهد 38 «منتظر مغموم»💕 🌴اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّهَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ
✍ #نکات_دعای_عهد 39
«در آرزوی ظهور»💕
🤲 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ...؛ که دیگران ظهورش را دور می بینند و ما نزدیک میبینیم به مهربانیت اى مهربانترین مهربانان
🔻این فراز دعا برگرفته از آیه ۶ سوره معارج معروف به "آیه قیامت" هست که خداوند فرموده:
«انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا»
🔸و گفته شده تاویل این آیه، زمان ظهور امام می باشد، که رجعت و قیامت صغری است
🌐 "استکانت" به معناى خضوع و تضرع هست ، حالتی که دست ها را به التماس بلند کنى برای درخواستت...🥀
💠 و دلیل این ذلت و مهجوری و غم و اندوه ، دوری محبوب است که از خداوند رفع همه اینها را خواهش می کنیم...
🔆و چون در هر بلا و غمی، یاس از رحمت خداوند بد و امید به رحمت خداوند در رفع انها پسندیده هست ، لذا دلیل این درخواست همین امید به مهربانی خدا و عدم یاس از آن می باشد.
🔭زیرا کفار و منافقین و مخالفین و غافلین ، ظهور و حضور امام را دور می بینند، به حدی که از آن مایوس هستند ولی ما آن را نزدیک می بینیم، به حدی که امید آن را در زمان حیات خود داریم.
💢 بعد از اینکه اینخواهش را از خداوند می کنیم خدا را قسم میدهیم به مهربانیش و می گوییم:
برحمتک یا ارحم الراحمین...💕
🌹مستجاب فرما دعای ما را ، به حق رحمت خودت ، ای رحم کننده تر از همه رحم کنندگان! و اینجا پایان دعاست...
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_بيست_دوم: خداحافظ توماس چراغ رو هم روشن نکردم ... فضاي خونه از نور بيرون، او
#مردی_در_آینه
#قسمت_بيست_سوم: کارتن کارتن سخاوت
صداي زنگ موبايلم بيدارش کرده بود ... اون خيابون خواب هم اومده بود من رو بيدار کنه ... شايد زودتر از شر صداي زنگ خلاص بشه ...
هنوز سرم گيج بود که صدا قطع شد ... يکي از چشم هام بيشتر باز نمي شد ... دوباره زد روي شونه ام ...
- هي مرد ... پاشو برو ... شلوارت رو که خراب کردي ... حداقل قبل از اينکه کنار خونه زندگي من بالا بياري برو ...
به زحمت تکاني به خودم دادم ... سرم از درد تير مي کشيد...
چند تا از کارتن هاش رو ديشب انداخته بود روی من ... با همون چشم هاي خمار بهش نگاه کردم ... چقدر سخاوتمندتر از همه اونهايي بود که مي شناختم ... نداشته هاش رو با يه غريبه تقسيم کرده بود ...
از جا بلند شدم و دستم رو بردم سمت کيف پولم ... توي جيب کتم نبود ... چشمم باز نمي شد دنبالش بگردم ...
- دنبالش نگرد ...
خم شد از روي زمين برش داشت داد دستم ...
- ديشب چند تا جوون واست خاليش کردن ...
کيف رو داد دستم ...
- فقط زودتر از اينجا برو ... قبل اينکه زندگي من رو کامل به گند بکشي ...
ازشون دور شدم ... نمي تونستم پيداش کنم ... اصلا يادم نمي اومد کجا پارکش کردم ... همین طور فقط دور خودم می چرخیدم ... و از هر طرف، نور به شدت چشم هام رو آزار می داد ... همون جا کنار خیابون نشستم ... حی می کردم یکی داره توی گوش هام جیغ می کشه ...
چند خيابون پايين تر، سر و کله لويد پيدا شد ...
- تلفنت رو که برنداشتي ... حدس زدم باز يه گندي زدي ...
- چطوري پيدام کردي؟ ...
رفت سمت سطل هاي بزرگ آشغال و يه تيکه پلاستيک برداشت ...
- کاري نداشت ... زنگ زدم و گفتم بدون اينکه سروان بفهمه تلفنت رو رديابي کنن ... شانس آوردي خاموش نشده بود ...
پلاستيک رو انداخت روي صندلي ... سوار ماشين اوبران که شدم ... دوباره خوابم برد .
بامــــاهمـــراه باشــید🌹