eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
--- قارچ پلو😍😋 دوستان گرامی.این غذا به خاطر داشتن قارچ گیاهی محسوب میشه و مناسب برای گیاهخواران عزیز. قارچ پر از پروتئینه پس به همراه گوشت یا مرغ درست نکردم.خیلی ساده و خوشمزه . برنج 2/5 پیمانه قارچ 500 گرم پیاز نگینی خرد شده 1 عدد بزرگ سیر کوبیده یا رنده شده 2 حبه آب لیمو ترش مقداری  زیره 1 قاشق چایخوری نمک،فلفل قرمز،زردچوبه،کاری پلویی،زعفران به میزان لازم اول قارچها رو هرکدوم چهار قسمت کنید و به همراه آب لیمو ترش در تابه ای حاوی کره یا روغن تفت بدید تا آب آن کاملا کشیده شود.پیاز را در تابه ای دیگر حاوی روغن داغ تفت بدین تا نرم و شفاف بشه و بعد سیر،زیره،نمک،فلفل قرمز،زردچوبه و کاری را اضافه کنید و تفت بدید تا بوی ادویه ها بلند شه.هم میتونین برنج رو آبکش کنید و هم بصورت کته درست کنید.من کته کردم .بعد از اضافه کردن آب ، برنج رو گذاشتم روی حرارت.وقتی آب برنج یکم مونده بود تبخیر شه قارچها،پیاز داغ و زعفران دمکرده رو اضافه کردم و در حد مخلوط شدن هم زدم که مواد با هم ترکیب بشه. به همین راحتی ❤ 👩‍🍳👩‍🍳〰〰〰〰〰👩‍🍳👩‍🍳
✅داستان کوتاه ✍حکیم بزرگ ژاپنی در صحرایی روی شن‌ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: «مرا به شاگردی بپذیر!». حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: «کوتاهش کن!». مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: «برو یک سال بعد بیا!» یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: «کوتاهش کن!» مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. حکیم نپذیرفت و گفت: «برو یک سال بعد بیا!» سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: «نمی‌دانم!» و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید. حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: «حالا کوتاه شد!!!» 💥این حکایت یکی از رموز فرهنگ ژاپنی‌ها را در مسیر پیشرفت نشان می‌دهد: ‌«نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست‌؛ با رشد و پیشرفت تو دیگران خود به خود شکست می‌خورند. به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را بکن. 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمی توانیم با آمریکایـی ها قـدم بزنیم و انتظار شفـاعت شهدا را هـم داشـته باشیـم. شادی روح پاک همه شهدا ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_چهل_سوم: شعاع نور شعاع نور از بين پرده ها، درست افتاده بود روي چشمم ... به ز
: بازگشت از جهنم دنبالم از آسانسور خارج شد ... - هر وقت از بيمارستان مرخص شدي در اين مورد صحبت مي کنيم ... ماه گذشته که در مورد استعفا حرف زده بودم، فکر کرده بود شوخي مي کنم ... بايد قبل از اينکه اين فکر به سرم بيوفته ... با انتقاليم از واحد جنايي موافقت مي کرد ... به زحمت خودم رو تا اتاق صوتي کشيدم ... اوبران با يکي ديگه ... مشغول بازجويي بودن ... همون جا نشستم و از پشت شيشه به حرف ها گوش کردم ... نتونستن از اولي اطلاعات خاصي بگيرن ... دومين نفر براي بازجويي وارد اتاق شد ... همون کسي که من رو با چاقو زده بود ... بي کله ترين ... احمق ترين ... و ترسوترين شون ... کار خودم بود ... بايد خودم ازش بازجويي مي کردم ... اوبران تازه مي خواست شروع کنه که در رو باز کردم و يه راست وارد اتاق بازجويي شدم ... محکم راه رفتن روي اون بخيه ها ... با همه وجود تلاش می کردم پام نلرزه ... درد وحشتناکي وجودم رو پر کرده بود ... با دیدن من برق از سرش پرید و چشم هاش گرد شد ... - چيه؟ ... تعجب کردي؟ ... فکر نمي کردي زنده مونده باشم؟ ... بيشتر از اون ... اوبران با چشم هاي متعجب به من خيره شده بود ... - تو اينجا چه کار مي کني؟ ... سريع صندلي رو از گوشه اتاق برداشتم و نشستم ... ديگه پاهام نگهم نمي داشت ... - حالا فهميدي نشانم واقعيه ... يا اينکه اين بارم فکر مي کني اين ساختمون با همه آدم هاش الکين؟ ... اين دوربين ها هم واقعي نيست ... دوربين مخفيه ... پوزخند زد ... از جا پريدم و ... با تمام قدرت و ... مشت هاي گره کرده کوبيدم روي ميز ... - هنوزم مي خندي؟ ... فکر کردي اقدام به قتل يه کارآگاه پليس شوخيه؟ ... يه جرم فدراله ... بهتره خدا رو شکر کني که به جاي اف بي آي ... الان ما جلوت نشستيم ... اون دو تاي ديگه فقط به جرم ايجاد ممانعت در کار پليس ميرن زندان ... اما تو ... تو بايد سال هاي زيادي رو پشت ميله هاي زندان بموني ... اونقدر که موهات مثل برف سفيد بشه ... اونقدر که ديگه حتي اسم خودت رو هم به ياد نياري ... اونقدر که تمام آدم هاي اين بيرون فراموش کنن يه زماني وجود داشتي ... مثل يه فسيل ... اونقدر اونجا مي موني تا بپوسي ... اونقدر که حتي اگه استخوون هات رو بندازن جلوي سگ ها سير نشن ... و مي دوني کي قراره اين کار رو بکنه؟ ... من ... من از اون دنيا برگشتم تا تو رو با دست هام خودم بندازم وسط جهنم ... جهنمي که هر روزش آرزوي مرگ کني ... و هيچ کسي هم نباشه به دادت برسه ... هيچ کس ... همون طور که من رو تنها ول کرديد و در رفتيد ... تو ... تنها ... بدون دوست هات ... اونها بالاخره آزاد ميشن ... اما تو رو وسط اين جهنم رها مي کنن ... سرم رو به حدي جلو برده بودم که نفس هاي عميقم رو توي صورتش احساس مي کرد ... و من پرش هاي ريز چهره اون رو ... سعي مي کرد خودش رو کنترل کنه ... اما مي شد ترس رو با همه ابعادش، توي چشم هاش ديد ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_چهل_چهارم: بازگشت از جهنم دنبالم از آسانسور خارج شد ... - هر وقت از بيمارست
: معامله دوباره نشستم روي صندلي ... آدرنالين خونم بالا رفته بود ... اما نه به اندازه اي که بتونم بيشتر از اين بايستم و وزنم رو توي اون حالت نيم خيز ... روي دست هام نگه دارم ... - من ... نمي خواستم ... زبانش با لکنت باز شده بود ... - نمي خواستي يه مامور پليس رو بکشي ... همين طوري چاقو .. يهو و بي دليل رفت توي پهلوي من ... اونم دو بار ... نظرت چيه منم يهو و بي دليل يه گوله وسط مغزت خالي کنم؟ ... صورتش مي پريد ... دست هاش مي لرزيد ... ديگه نمي تونست کنترل شون کنه ... - اما يه چيزي رو مي دوني؟ ... من حاضرم باهات معامله کنم ... تو هر چي مي دوني در مورد لالا ميگي ... عضو کدوم گنگه ... پاتوق شون کجاست ... و اينکه چطور مي تونيم پيداش کنيم ... منم از توي پرونده ات ... يه جمله رو حذف مي کنم ... و فراموش مي کنم که خيلي بلند و واضح گفتم ... من يه کارآگاه پليسم ... نظرت چيه؟ ... به نظر من که معامله خوبيه ... ديرتر از دوست هات آزاد ميشي ... اما حداقل زمانيه که غذاي سگ نشدي ... اون وقت حکمت فقط يه اقدام به قتل ساده ميشه ... به علاوه در رفتن مچم از لگدي که بهش زدي ... ترسش چند برابر شد ... - اون يکي کار من نبود ... من با لگد نزدم توي دستت ... از چهره اش مشخص بود من پيروز شدم ... - اما من مي خوام اينم توي پرونده تو بنويسم ... اقدام به قتل پليس ... و ضرب و جرح در کمال خونسردي ... نظرت چيه؟ ... عنوانش رو دوست داري؟ ... مطمئنم دادستان که با ديدنش خيلي کيف مي کنه ... دستش رو آورد بالا توي صورتش ... و چند لحظه سکوت کرد... - باشه مرد ... هر چي مي دونم بهت ميگم ... کيم خيلي وقته توي نخ اون دختره است ... اسمش سلناست ... اما همه لالا صداش مي کنن ... يه دختر بي کس و کاره و توي کوچه ها وله ... بيشتر هم اطرافِ ... اون رو که بردن بازداشتگاه ... منم از روي صندلي اتاق بازجويي بلند شدم ... تمام وجودم از عرق خيس شده بود ... چند قدم که رفتم ديگه نتونستم راه برم ... روي نيمکت چوبي کنار سالن دراز کشيدم ... واقعا به چند تا دوز مورفين ديگه نياز داشتم ... اوبران نيم خيز کنارم روي زمين نشست ... - تو اينجا چي کار مي کني؟ ... فکر کردي تنهايي از پسش برنميام؟ ... لبخند تلخي صورتم رو پر کرد ... نمي تونستم بهش بگم واقعا براي چي اونجا اومدم ... - نميري دنبال لالا؟ ... - يه گروه رو می فرستم دنبالش ... پيداش مي کنیم ... تو بهتره برگردي بيمارستان ... پاشو من مي رسونمت ... حس عجيبي وجودم رو پر کرده بود ... - لويد ... تا حالا فقط جنازه ها رو مي ديدم و سعي مي کردم پرونده شون رو حل کنم ... اما اين بار فرق داشت ... من اون حس رو درک کردم ... حس اون بچه رو قبل از مرگ ... وحشت ... درد ... تنهايي ... اگه برگردم ديگه سر بازجويي خبرم نمي کنيد ... جايي نميرم ... همين جا مي مونم ... بايد همين جا بمونم ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
هرگز، به آدمهای مهربان زخم نزنید آدمهای مهربان در مقابل خوبی هایِ یکطرفه، هرگز احساس حماقت نمیکنند چون خوب بودن برای آنها عادت شده، آدم های مهربان از سر احتیاجشان مهربان نیستند. آنها دنیا را کوچکتر از آن میبینند که بدی کنند... آدمهای مهربان خود انتخاب کرده اند که نبینند، نشنوند و به روی خود نیاورند نه اینکه نفهمند... هزاران فریاد پشت سکوت آدمهای مهربان هست، سکوتشان را به پای بی عیب بودن خود نگذارید... مهربان باشید با مهربانان 💕❤️💕‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌
پنج شنبه ها چه انتظاری میکشند "اموات" .... چشم به قلب پرمهرتان دارند "نیاز" ... یه هدیه ای به زیبایی "فاتحه و صلوات" خدایا اسیران خاک را "ببخش و بیامرز"....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💗ما وصال تو به 💗زاری و دعا می طلبیم 💗دردمندیم و ز لعل 💗تو دوا می طلبیم 💗هر کسی از پی مقصود 💗خوداندر طلبی‌ست 💗حاصل آنست که ما 💗از تو تو را می طلبیم
آرزو میکنم کلبه دلاتون همیشه آرام باشه و شادی و برکت مثل باران رحمت از آسمان براتون بباره 🌟شبتون پراز آرامش الهی🌟
هدایت شده از پروانه های وصال
💔حسیـن جان 💔 شبهای جمعه سینه پریشان کربلاست شبهای جمعه روضه فقط، ذکر سر جداست ای مادری ترین پسرِ فاطمه، حسین شبهای جمعه مادرتان زائر شماست..
هدایت شده از پروانه های وصال
❤️یا حسیـن جان❤️ بغض مراگناه و بدے ڪال ڪرده اسٺ عمرے گدابہ نان شما حال ڪرده اسٺ خلوٺ ڪنید دور ضریح حسین را مادر هواے روضہ گودال ڪرده اسٺ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیرد قـرار خوشم چون که باشی مرا در کنار سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨ حضرت محمد صلى‌اللّٰه‏‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: هر كس ميانه ‏روى كند، خداوند بى ‏نيازش سازد و هر كس ريخت و پاش نمايد، خداوند فقیرش كند، هر كس فروتنى پيشه كند، خداوند بلندش نمايد و هر كس بزرگى كند، خداوند خُردش نمايد.✨ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...❤️ ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت حافظ ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐در این صبح زیبای زمستونی ❄️اميد و تندرستی مهمون وجودتون 💐سفره تون رنگين و گسترده ❄️صبحانه تون سرشار از عشق 💐روزيتون افزون ❄️ودلتون قرص به حضور خداوند 💐در لحظه لحظه زندگی ❄️سلام صبح زمستونیتون بخیر 💐آخرهفته تون مملو از آرامش ❄️در اغوش امن الهی باشید...
مـــهربان باش و به هرکس میرسی لبخند بزن تو نمیدانی به آدمها چه میگذرد شاید لبخندت برایشان مانند گنجی ارزشمند باشدوآنها بسیار به آن محتاج باشند 💕❤️💕
‍ ‍ 🔻مهم🔻 هر آنکس را که دوست دارید و یا سرنوشت او برایتان مهم است تا قبل از شروع ماه رجب این فایل را به دست او برسانید. توضیحات مهم از استاد محمد تقی فیاض بخش از اقدم و افضل شاگردان مرحوم آیت الله پهلوانی ره (سعادت پرور) البته این سخنرانی مال سال قبل بوده
✍حضرت محمد (ص)فرمایند: محبوبترین خلایق نزد خدای عز و جل جوان نورسته ی خوش سیمایی است که جوانی و زیبایی خود را برای خدا و در راه خدا و در راه طاعت او بگذارد. خداوند رحمان به وجود چنین جوانی بر فرشتگان می نازد و می فرماید: این است بنده ی راستین من. 📚کنز الاعمال، آری آری نوجوانی می‌توان از سر گرفتن گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی
✨﷽✨ 🌼همانند زنبور عسل باش! ✍امیرالمؤمنان به پیروان خود فرمودند: در میان مردم همچون «زنبور عسل🐝» در بین پرندگان باشید. هیچ پرنده ای نیست مگر اینکه زنبور عسل را ناتوان و بی مقدار می شمرد! در صورتی که اگر بدانند در اندرون او چه نهفته است هرگز با او چنین رفتاری نخواهند کرد! با مردم به ظاهر خود نشست و برخواست داشته باشید و از نظر اندیشه و عمل خویش از آنان دوری کنید، به درستی که بهره هر کس همان چیزی است که خود بدست آورده و در روز قیامت با آن کس که دوست می داشته محشور خواهد بود. شما به آنچه دوست دارید و آرزو دارید دست نخواهید یافت مگر اینکه...از شما جز اندکی همچون «سرمه در چشم» یا «نمک در طعام» کسی پا بر جا بر این امر باقی نماند! {برای یار شدن برای امام عصر، باید به توصیه های اهل بیت مو به مو عمل نماییم تا جزو یاران ایشان قرار گیریم} 📚 غیبت نعمانی، صفحه ۲۱۰ 💕💛💕
, |•حاج اسماعیل دولابے : هنگامے ڪہ بہ یاد امام حسیڹ (ع) مے افتید،تردیدے نداشتہ باشید ڪہ آن حضرټـــ هم بہ یاد شما اسټـــ ... 🌼 ✨ 💕💚💕