پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_سیزدهم تاشب خودمو مشغول کردم تا به چیزایی فکر نکنمکه عذابم میده.نیمه ها
#رمان_بانوی_پاک_من
#قسمت_چهاردهم
صبح مشغول پوشیدن کفشام بودم که در حیاط بازشد و یک دخترچادری وارد حیاط شد.بادیدنش حدس زدم زهراباشه.
تا منو دید جلو اومد و سلام کرد.جوابشو آروم دادم.
مثل اینکه صداشو مادرجون شنید،چون گفت:سلام گل دخترم بیاتو مادر.
_سلام مادرجون.
مادرجون اومد دم در و گفت:به به دخترگلم.خوبی؟آهایادم رفت معرفی کنم اینم پسرعمت کارن.
لبخند قشنگی زد و گفت:خوشبختم اقا کارن.
دستشو جلو نیاورد منم خودمو سبک نکردم و گفتم:منم همینطور.
بعد خداحافظی کردم و از خونه رفتم بیرون.این دختره خیلی باخواهرش فرق میکرد.تو این مدت کم که ایران بودم تک و توک خانم چادری دیده بودم.
شونه بالاانداختم و با تاکسی خودمو به بنگاهی که قرار بود سراغ خونه رو بگیرم،رسوندم.
اونجاهم تافهمیدن مجردم گفتن بهت خونه نمیدیم.بابا مگه یک پسر مجرد چه
قدر جا میخواد اشغال کنه که این اداها رو درمیارین؟
کلافه چند جا دیگه رفتم اما خونه نبود که نبود.کاش مامان راضی میشد باهام بیاد خونه بخریم.اونجوری حتمابهمون خونه میدادن.
تارسیدم خونه دیدم دخترداییم هنوز هست.چادررنگی سرش بود و داشت کمک مادرجون میکرد.چه اداها!!
رفتم تو اتاقم و موقع ناهار اومدم بیرون.سرمیز ناهار مادرجون کلی ازغذت تعریف کرد گویا دستپخت زهرابوده.ازحق نگذریم خیلیم عالی شده بود.مامان اما مثل من زیاد تعریف نکرد چون مغرور بود.
اصلا نگاهشم نکردم دخترداییمو ببینم چه شکلیه.برام مهمم نبود چون چادری بود و ازاین دختراخوشم نمیومد.البته بگم ازدخترای کنه و سیریشم بدم میومد.
ناهار که تموم شد،سرمیز مادرجون پرسید:خب پسرم چیشد؟خونه پیدا کردی؟
_نه مادرجون خونه کجابود؟هرجا میرم میگن به پسر مجرد خونه نمیدیم.من نمیدونم این چه قانون مسخره ایه!!
زهرازبون باز کرد وگفت:به نظر من که کارخوبی میکنن.جوونای این دور و زمونه خونه مجردی که بیاد دستشون هزارتا کار انجام میدن.
طلبکارانه نگاهش کردم و گفتم:اینهمه دختر و پسری بدحجاب ریخته توخیابون به اینا گیر نمیدن،به خونه مجردی گیر میدن.جالبه!
_بله درست حرف منو بااین حرفتون تایید کردین.جوونای این دور و زمونه!اینو بهتون بگم که جامعه نمیتونه میلیون ها نفرو از تو خیابون جمع کنه بخاطر بدحجابیشون اما میتونه جلو گیری کنه برای فساد جامعه.نمیتونه؟
مستقیم نگاهش کردم و گفتم:دختردایی کی گفته که حالا خونه مجردی منبع فساده؟خیلیا هستن برای راحتی و اسایش خودشون خونه تنهایی میگیرن.
زهرا موقرانه سرش رو پایین گرفت و گفت:پسرعمه شما ایران نبودی نمیدونی.همه بدبختیا ازهمین راحتیا و آسایشا شروع میشه.
دهن منو بسته بود اما من کم نمیاوردم.
ازسر میز بلندشدم و گفتم:نمیدونستم استاد جامعه شناسی هستین.
اونم همونطور که با غذاش بازی میکرد،گفت:بنده هم نمیدونستم شما وکالت میخونین.
نگاه بدی بهش انداختم و رفتم تو اتاقم.دختره خیره سر امل واسه من آدم شده.نشونت میدم در افتادن با کارن چه مزه ای داره زهراخانم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
💛💛💛 رزق معنوی روز💜 تکه ای از مناجات شعبانیه5 ای خدا من چون کسی بدرگاهت عذر میخواهم که بقبول عذر س
💛💛💛
رزق معنوی روز
تکه ای از مناجات شعبانیه6
ای خدااگر مرا به خودم مواخذه کنی ترا بعفوت مواخذه میکنم واگر مرا به گناهم بازخواست کنی ترا بمغفرتت بازخواست میکنم واگر مرا به آتش دوزخ بری اهل آتش را آگاه خواهم کرد که من ترا دوست می داشتم
ای خدا اگر در مقابل طاعاتت عملم اندک است در مقابل رجاء وامید بکرمت آرزویم بسیار است
ای خدا چگونه از درگاه لطفت محروم وناامید برگردم درصورتیکه بجود واحسان تو حسن ظنّ بسیار داشتم که بحالم ترحم کرده وعاقبت از اهل نجاتم میگردانی
ای خدا عمرم را با درد وغفلت ازتو فانی ساختم وجوانیم را در سستی بعد از تو بفرسودم....
#مناجات_شعبانیه
#ماه_شعبان
#کانال_پروانه_های_وصال
💕❤️❤️
4_694018426716291197.mp3
13.82M
🌸استاد احمدی اصفهانی
🌻 سخنرانی کامل درباره حضرت رقیه سلام الله علیها
🍀حضرت را بهتر بشناسیم👆👆👆👆
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید
مهربان و گرم وخالصمان ساز ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
┄┅─✵💝✵─┅┄