☆∞🦋∞☆
| #یڪ_پشیمانے_پرسود |
ڪافے استـــــ ازخرابـے هاے گذشته
پشیمان شده باشیم وافسوس عمیق
خود رابه خداے مهربان عرضه ڪنیم..
خداوندآینده را آباد وحال مارا خوبـــــ
خواهدڪرد.
#استاد_پناهیان🌿
💕🧡💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سس_مارینارا
نوعی سس گوجه فرنگی ایتالیایی است و مناسب برای استفاده در انواع غذاها ، پاستا ، پیتزا و … است.
🔹️مواد لازم
گوجه فرنگی : 8 عدد
آبلیمو : 2 قاشق غذاخوری
آویشن : 1 قاشق غذاخوری
پیاز : 2 عدد
سیر : 4 حبه
جعفری تازه : 1 قاشق غذاخوری
ریحان تازه : 1 قاشق غذاخوری
روغن زیتون : 2 قاشق غذاخوری
👩🍳 طرز تهیه
1- روغن زیتون ، پیاز و سیر خرد شده را داخل ماهیتابه بریزید و با حرارت ملایم تفت دهید تا نرم شوند سپس گوجه فرنگی های ریز خرد شده، آبلیمو، نمک و فلفل را اضافه کنید، با حرارت ملایم اجازه دهید سس حدود 40 دقیقه به آرامی بجوشد ( در این مدت چند بار سس را هم بزنید تا ته نگیرد).
2- پس از این مدت زمان سس، آویشن، ریحان و جعفری خرد شده را داخل میکسر بریزید و بزنید تا یکدست شود، مجدد سس را داخل ماهیتابه بریزید و 10 دقیقه بگذارید به آرامی بجوشد سپس از روی حرارت بردارید و سرو کنید.
✔ نکته
1- پیشنهاد میشود برای خوشرنگ تر شدن سس 1 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی به سس اضافه کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #موشن_استوری
🔹هر چه انتخاب کنید برای خودتان انتخاب کردید
انتخاب خوب شما (در انتخابات) به خود شما برمیگردد.
8 سال میرحسین موسوی
8سال هاشمی رفسنجانی
8 سال سید محمد خاتمی
8 سال حسن روحانی
32 سال مدیریت کشور دست خودشون بوده، حالا طلبکار هم شدن که فساد زیاده و جمهوری اسلامی ناکارآمده!
یکی نیست بگه خب اگر راه حلی داشتید چرا انجام ندادید!؟
✅ انشاءالله در انتخابات پیش رو راه حل رو بهشون نشون میدیم✅
💕💜💕
ابراز تاسف عراقچی از پرچمهای رژیم صهیونیستی بر فراز ساختمانهای دولتی وین
🔰معاون وزیر خارجه و مسئول تیم مذاکرهکننده ایران در وین: وین مقر آژانس بینالمللی انرژی اتمی و دفتر سازمان ملل متحد است و اتریش تاکنون میزبان خوبی برای مذاکرات بوده است.
🔹مشاهده پرچم رژیم اشغالگر که در همین چند روز دهها غیرنظامی از جمله کودکان بسیاری را وحشیانه کشته بر فراز ساختمانهای دولتی در وین، بهت آور و دردناک است.
روانِ آدمها را اعدام نکنیم!
با طناب مقایسه و کنایه و بدگویی، گلوی آرامش آدمها را فشار ندهیم،
که در محکمهی بیقاضیِ قضاوت و بدگویی، بیگناهها هم بالای دار میروند.
مگر چقدر زندهایم که اینهمه با هم بد باشیم؟ که تابِ دیدنِ خوشبختی و حالِ خوبِ هم را نداشتهباشیم؟! که مدام حالِ هم را بگیریم و روانِ همدیگر را زخمی و بیمار کنیم؟!
برندهی این بازی کسانیاند که آرامشِ خود را یافتهاند و سعی میکنند در حد توانشان به دیگران هم آرامش و حالِ خوب تزریق کنند. آنان که دنیا را بیش از یک سفر کوتاه، جدی نگرفتهاند، که محبتآمیز و با ثبات رفتار میکنند و حضورشان، حالِ دیگران را خوبتر میکند.
شاید لازم است میان خودمان با خودمان و خودمان با آدمها؛ یک آتش بسِ روانی اعلام کنیم و دست برداریم از زد و خوردهای کلامی و رفتاری. از کدورتهای بیات شده و توقعات و مقایسههای نابهجا.
دست برداریم از آزار خودمان و آزار آدمها. با هم خوب باشیم، این سیاره، با جاذبهی بیحدش به قدر کافی ما را فرسوده و بیمار خواهدکرد، لااقل خودمان دست برداریم!
همین الآن تمام کدورتهای مزمن و تفکرات آزاردهنده را از ذهن و قلب و روانت بریز بیرون. خالی شو، سبُک، رها، آرام و انعطافپذیر... و در صلح باش با خودت، با جهان و با آدمها.
یقین داشتهباش که وقتی با خودت خوب رفتار کنی، دیگران هم نهایت خوشرفتاری را با تو خواهند داشت.
با خودمان و با دیگران خوب باشیم.
برای هم خوب بخواهیم،
و سرچشمهی تمام رفتارهای خوشایندی باشیم که دوست داریم انعکاس آنها را در دیگران ببینیم.
بالآخره نور باید از جایی تابیدهشود!
تا یکی ماه شود برای انتشار،
یکی آینه شود برای انعکاس،
و دیگری ستارهای شود برای شبهایی که ماه نیست و چشمان آدمها به تاریکی، عادت کردهاست...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💕❤️💕
دلت را شیشه ای کن
نه مانتو ات را
چه میدانے
شاید خریدار نگاهت
تو را برای شیشه مانتو ات خواسته نه
شیشه دلت!
و میشکند
میشکنی..
و جمع کردنش سخت است
دستانت را زخمی میکند❗️
💕💛💕
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هشتاد_و_هفت تا عصر سرکار بودم و شب هم سر ساعت۸ رفتم دنبا
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_هشتاد_و_هشت
صبح روز بعد با محدثه رفتم بیمارستان.
دکتر گفت دیشب زهرا به هوش اومده و اسم شما رو صدا زده.
از خوشحالی اشکام جاری شدند. خدایا ممنونتم که زهرامو برگردوندی. با اباالفضل نوکرتم بخدا. خیلی آقایی که رومو زمین ننداختی خیلی خوشحالم کردی.
اجازه دادن برم ببینمش.
قبلش محدثه رو سپردم دست پرستار و رفتم تو.
معصومانه خوابیده بود رو تختش. آروم جلو رفتم و خیره شدم تو صورت نحیفش.
_سلام خانمم. خوبی؟بهتری؟میگن بیدار شدی منو صدا زدی. آخه چرا منه بی لیاقتو یاد کردی؟ منی که تو رو به این روز انداختم؟ انقدر دلم برات تنگ شده که خدا میدونه. برای لبخندات، چشمات، صدات..
بیدار شو گلم میخوام ببینمت.
محدثه رو هم آوردم مامان جونشو ببینه.
بخاطر من بی وجدان نه، بخاطر دخترت بیدار شو خانمی.
پلکاش که تکون خورد، دست و پامو گم کردم.
_ز..زهرا.. بیدار شدی؟ تروخدا یک چیزی بگو عزیزملباش تکون خورد و من ذوق کردم از این نعمت بزرگی که خدا تو همون لحظه بهم داد.
نعمتی به اسم نفس کشیدن عشق.
_زهرا جان؟ خانم جان پاشو دیگه قربونت بشم. پاشو دلم از جا کنده شد.
لباش بازم تکون خورد و پلکاش تا نیمه باز شد.
سرمو بردم جلو تا صداش رو بشنوم.
_کارن؟
با لبخند عمیقی گفتم:جان دلم خانمم؟ فدات بشم بالاخره شنیدم صداتو بعد دو ماه.
_کارن..من..
_تو همه دنیای منی عزیزدلم.
دستشو گرفتم و با اشکایی که میریخت رو صورتم دست سردشو بوسیدم.
چشماش کامل باز شده بود و من بعد دو ماه داشتم صورت ماهشو میدیدم. چقدر دلم براش تنگ شده بود. چقدر من نامرد بودم که همچین فرشته ای رو اذیت کردم.
_خدایا ممنونتم..یا ابالفضل ممنونتم آقا جان. حاجتمو دادی منم قولمو به جا میارم.
با همون صدای ضعیفش گفت:کدوم...قول؟
_شما استراحت کن عزیزدلم. خوب شدی برات میگم.
بعد آروم خم شدم و پیشونیشو بوسیدم.
آرامش به تک تک سلول هام منتقل شد و بعد مدتها واقعی لبخند زدم.
از پیشش که رفتم سریع رفتم تو اتاق دکترش و گفتم که بیدار شده.
_خیلخب کارن جان..خیلخب اروم باش.
_نمیتونم آقای دکتر واقعا ذوق و شوق دارم. کی میتونم ببرمش؟
_حالش که خوبه ان شالله تا آخر هفته مرخص میشن.
_دیره.
_باید چند روزی تحت نظر باشن.
بعد لبخندی زد و گفت:دیدی گفتم به خدا توکل کن جواب میده؟
لبخند مطمئنی زد و منم از اتاقش بیرون رفتم.
همونجا به همه خبر بهبودی زهرا رو دادم. اولین نفر آتنا خودش رو رسوند بیمارستان و از خوشحالی به گریه افتاد.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_هشتاد_و_هشت صبح روز بعد با محدثه رفتم بیمارستان. دکتر گفت دیشب زهرا ب
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_هشتاد_و_نه
"زهرا"
از وقتی چشمام رو باز کرده بودم همه وی عوض شده بود.
زندگی، کارن، محدثه، حتی خودم..
خیلی خوشحال بودم که کارن اینهمه تغییر کرده و دیگه مثل قبل نیست.
وقتی همه میومدن ملاقاتم مثل پروانه دورم میچرخید و قربون صدقه ام میرفت.
عمه هنوز هم کینه ای نگاهم میکرد، آناهید هم که اصلا نیومده بود.
مهم نبودن هیچکدومشون. مهم شوهرم بود که هوامو داشت. محدثه رو هم ندیده بودن اجازه نمیدادن بیارنش تو.
آتنا طفلی همش میگفت و میخندید میخواست خوشحالم کنه اما نمیدونست از اون لحظه ای که چشمام رو باز کردم و کارن رو دیدم خوشحالم.
نه دردی داشتم نه ضعفی.
جواب آزمایشام که اومد مرخص شدم و برگشتم به خونه ام.
اولین کاری که کردم خلوت کردن با دختر نازم بود. بزرگ و خواستنی شده بود و من چقدر خوشحال بودم که بعد دوماه میبینمش.
درسته یکم غریبیش میکرد اما برام فرقی نداشت بازم عادت میکنه بهم.
اون شب یکی از بهترین شبای زندگیم بود کنار همسرم و دخترم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکردم که از زندگیم راضیم و دیگه چیزی کم ندارم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
به تاريخ های روی سنگ قبر نگاه کنید:
"تاريخ تولد- تاريخ مرگ"
آنها فقط با يك خط فاصله از هم جدا شده اند،
همين خط فاصله كوچك نشان دهنده تمام
مدتي است كه ما روي كره زمين زندگي
كرده ايم،
ما فقط به اندازه يك " خط فاصله" زندگي
مي كنيم!
و ارزش اين خط كوچك را تنها كساني مي دانند كه به ما عشق ورزيده اند.
آنچه در زمان مرگ مهم است پول و خانه و ثروتي كه باقي مي گذاريم نيست،
بلكه چگونه گذراندن اين خط فاصله است.
بياييد به چرايى خلقتمان بيانديشيم
بياييد بيشتر يكديگر را دوست داشته باشيم
👈 دير تر عصباني شويم
👈 بيشتر قدرداني كنيم
👈 كمتر كينه توزي كنيم
👈 بيشتر احترام بگذاريم
👈 بيشتر لبخند بزنيم
و به ياد داشته باشيم كه اين " خط فاصله" خيلی كوتاه است!
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
وقتی موانعی سَدِ راهت میشن،
مسیرت رو عوض کن تا به مقصدت برسی؛
نه اینکه تصمیمت رو برای رسیدن
به اونجا عوض کنی!
زیگ زیگلار
💕❤️💕
صبر تنها عصبانی نشدن نیست!
صبر یعنی اینکه قادر باشید هفت احساس
تنفر،
علاقه،
لذت،
اضطراب،
خشم،
غم،
و ترس
را در خود کنترل، مدیریت و مهار کنید!
💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی🌸🍃
✨خداوندا ...
🌸حال که منت نهادی و در بامدادی دگر
💫 بیدارم ساختی،
🌸و جانی دوباره ام بخشیدی،
💫تا ببینم ، بشنوم ، بگویم و بدانم ،
🌸باز منت گذار و یاریم ده تا ببینم تمام
💫زیبائی ها و خوبی ها را.
🌸بشنوم فریاد سکوت بی پناهان را
💫و بر زبان برانم آنچه تو را خشنود می سازد
✨خدایا ...
🌸برای خوب شدن و خوب ماندن
💫اراده کرده ام
🌸پس یاریم ده تا همانی باشم
💫که تو میخواهی ...
🌸آمین ...🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ســلام
🍃یه حس خوب
🌷یه صبح خوب
🍃یه روز خوب
🌷و کلی خبرهای خوب
🍃همه اینها آرزوی منه
🌷برای شما عزیزان
🍃امـروزتـون قشنگ
🌷و سرشار از آرامش
🍃و پراز موفقـیت
⭕️اتفاق عجیب بعد از ظهور
❤️ #امام_جعفر_صادق علیهالسلام فرمودند:
☘لَو لَمْ یبْقَ منَ الدُّنیا اِلاَّ یومٌ واحِدٌ لَطَوّلَ اللهُ ذلِكَ الیومَ حَتّی یخرُجَ قائمُنا أَهْلَ البَیت.
🍃 اگر از عمر دنیا تنها یک روز مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی میکند تا قائم ما اهل بیت علیهم السلام ظهور یابد.
💕❤️💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
✨﷽✨
#داستان_آموزنده
✍مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت: در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد..
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش، آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت.
*در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»*
💕💚💕
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
آقــاے خــوبم هرجا کہ هسٺـے
باهـزاران عشـق ســـلام ...
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ اَلاعظم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ