هدایت شده از پروانه های وصال
#قرار_عاشقي وصـــــــــال🕊
💐
درست وقتی از همه قطع امید میکنے😔
تازه یادش میفتی! یاد اونی که
هر کاری از دستش برمیاد ...😊
حرفاتو فقط به خودش بزن رفیق 😉
به خودش که از مادر مهربونتره 😍
وقت نمازه وقت صحبت باخداي مهربون 😊
آماده شيم
يادتونه که قرار گذاشتيم نماز خالصانه و
اول وقت بخونيم قول داديم شايد خيليامون فراموششمون شد😢
ولي اشکال نداره
امروز دوباره قول ميديم😉
خداجونم 😊
قول ميدم که ديگه دير نکنم
قول ميدم که ديگه نمازام خالصانه و با حضور قلب باشه اخه خدا جونم من غير تو کيو دارم
خدا جونم قول ميدم که ديگه به موقع سر قرار حاضر شم 😍
قول،قول،قول😄
.
.
😁👆👆👆👆👆👆
بيين بالا قول داديا پس پاشو که ديرت نشه😉
پاشو يا علي😊
قرارمون يه نماز خالصانه وبا حضور قلب❤️
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌹🍃وصـــــــــال
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
✨از پیرمرد دانایی پرسیدند:
تابهشت چقدر
راه است⁉️
گفت یک قدم.
گفتند: چطور⁉️
✨گفت: یک پایتان را
که روے نفس شیطانی
بگذارید پای
دیگرتان دربهشت است✨
@parvaanehaayevesaal
هدایت شده از پروانه های وصال
بعضی دوستی ها
مثل قصه ی حضرت نوحه
از ترس طوفان با تو هستند
بعضی دوستی ها
مثل قصه ی حضرت ابراهیمه
باید همه چیزتو قربانی کنی
بعضی دوستی ها
مثل قصه ی حضرت موسی است
یه کم که دور میشی یه چیزی جا تو میگیره
اما بعضی دوستی ها هم
همون جوری هستند که در معنی هستند
کاش یاد بگیریم که
فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست
دوست داشتن امری لحظه ای است
و داشتن دوست، استمرار لحظه های دوست داشتن است
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
سعی نکن متفاوت باشی،
فقط خوب باش،
خوب بودن بزرگ ترین تفاوته . . . . .
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🌹 @parvaanehaayevesaal💕
🔘 داستان کوتاه
صید خرچنگ !
مردمانی که در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می کنند به صید خرچنگ آبی مشغولند.
آنها خرچنگ هایی را که صید می کنند در سبد می اندازند.
اگر فقط یک خرچنگ در سبد باشد، روی سبد درپوش می گذارند؛ اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند، هرگز درپوش سبد را نمی گذارند.
چون هرکدام از خرچنگ ها برای بیرون آمدن، دیگری را به کناری می کشد. بنابراین هرگز هیچ کدام موفق به فرار نمی شوند.
این شیوه ی انسان های ناموفق است. آنها دست به هر کاری می زنند تا دیگران را از پیشرفت باز دارند و مانع جلو رفتن آنها شوند!!
آنها برای نگهداشتن دیگران در سبد، از هر وسیله ای استفاده می کنند.
─┅─═इई ❄️☃☃❄️ईइ═─┅─
هدایت شده از پروانه های وصال
#تــلـنـگـــر
👌گناه زیاد سنگینی میآورد...
🔸دیدید بعضی ها میخواهند دورکعت نماز
صبح بخوانند انگار یک کوه پشت آنها
افتاده.. هر چه آنها را صدا میکنید،مثل
اینکه بختک روی آنها افتاده است.
⚠️اینها همه بر اثر گناهان زیاداست⚠️
✨آیت الله مجتهدی تهرانی
آیا میخواهید اثرات گناه را از بین ببرید⁉️
امام علی (ع) میفرمایند:
🔹اگر میخواهید اثرات گناه از
بین برود " رازت را نگه دار و از فقر و
مشکلات خود به دیگران چیزی نگو ؛
از آزمایشات الهی ...دلخوری ها... دل
گرفتگی ها... ناراحتی ها...همه را کتمان
کن....
#مهم_این_است‼️👇
هر کس هرچه پرسید؟
بگو الحمد لله
همواره خدا را شکر کن ..این بلا ها و
مصیبت ها "اثرات گناه " را پاک میکند...
هدایت شده از پروانه های وصال
گاهی میخوای و میشود
هرچند سخت
هرچند دیر
فقط بخواه
گاهی همه چیز به خواستن تو بستگی دارد
بخواه و راه بیفت
راه پرواز را خواهی آموخت
اگر نمیتوانی پرواز کنی بدو
اگر نمیتوانی بدوی راه برو
و اگر نمیتوانی راه بروی سینه خیز برو
ولی هرگز در فکر تسلیم شدن نباش
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🔴 پوشش امر شخصی است ، یا امر اجتماعی؟!
👈 تو اتوبوس پیرمرد به دختره که کنارش نشسته بود گفت :
دخترم این چه حجابیه که داری ؟ همه ی موهات بیرونه
👈 دختره گفت :
تو نگاه نکن !
👈 بعد از چند دقیقه پیرمرد کفشش را درآورد..بوی جوراب در فضا پخش شد!
👈 دختره در حالی که دماغشو گرفته بود🙊 به پیرمرد گفت : اه اه اه این چه کاریه میکنی خفمون کردی ؟
پیرمرد باخونسردی گفت:
تو بو نکن!
📣 آره عزیزم! تمیزی بدن من با تمیزی لباس تو، به بقیه هم مربوطه. پس موضوع اجتماعی است.. پوشش ( حجاب)، امر اجتماعی است، برای اینکه بعنوان یک انسان توی اجتماع حضور داشته باشیم. نه بعنوان یک جنسیت. حجاب آمد تا زن به اجتماع بیاید.. وگرنه برای توی خونه که حجاب لازم نبود...
هدایت شده از پروانه های وصال
💠 آیت الله بهجت(ره) :
برای ازدیاد محبت به حضرت حق تعالی و حضرت ولی عصر (علیه السلام) ؛ گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید.
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
اگر یک شخص ثروتمند که به او اطمینان و اعتماد داری
به تو بگوید نگران نباش وغصه ی بدهی هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم؛ ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی
خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است:
ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ
آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟
یعنی ای بنده ی من ، بـرای همه ی کسری و کمبودهای دنیوی و اخروی ات من هستم.
این سخن خدا چقدر تو را راحت می کند و به تو آرامش می بخشد؟!
«ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ،»
دلها با یاد خدا آرامش می یابد.
خدا مهربانتر از آن چیزیست که تو فکر میکنی
مصباح الهدی_حاج اسماعیل دولابی
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
آدمها فکر می کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند،
جور دیگری زندگی
می کنند، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود.
فکر می کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص!
اما حقیقت ندارد
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی
کردن را داشتیم،
اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم،
اگر آدمِ ساختن بودیم،
از همین جای زندگیمان به بعد را
مى ساختيم....
@parvaanehaayevesaal💕
پروانه های وصال
❣هوالمحبوب... ♦️ #رمان_غروب_شلمچه ♦️ #قسمت_دوم ♦️تا لحظه مرگ تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به ز
❣هوالمحبوب...
♦️ #رمان_غروب_شلمچه
♦️ #قسمت_سوم
♦️آتش انتقام
چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم
غرورم به شدت خدشه دار شده بود، تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و...!!!
دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود...
می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ...
پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی! من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه!
همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم، یکم آرایش کردم و رفتم دانشگاه...
از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود!!
به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم
♦️
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❣هوالمحبوب... ♦️ #رمان_غروب_شلمچه ♦️ #قسمت_سوم ♦️آتش انتقام چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم
❣هوالمحبوب...
♦️ #رمان_غروب_شلمچه
♦️ #قسمت_چهارم
♦️من جذاب ترم یا...
بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم
رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم؟
سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد چهره اش رفت توی هم، سرش رو پایین انداخت...
اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم!
دوباره جمله ام رو تکرار کردم ؛ همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید...
رنگ صورتش عوض شده بود
حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده! به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ،مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم
با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است...
حالتش بدجور جدی شد!
الانم وقت نمازه...
اینو گفت و سریع از جاش بلند شد، تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش
مغزم هنگ کرده بود
از کار افتاده بود!
قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه
دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ، با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید!
با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدات جذاب تر نیستم؟...
سرش رو آورد بالا...
با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه...
♦️
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️ #امام_صادق عليه السلام:
☘ مِن سَعادَةِ الرَّجُلِ أن يَكونَ القَيِّمَ عَلى عِيالِهِ
🌱 از نيك بختى مرد، اين است كه تكيه گاه خانواده اش باشد
📚 الكافی جلد4 صفحه13
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
✨﷽✨
✍روزی حضرت رسول اکرم علیه السلام با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست. حضرت رسول اکرم علیه السلام پیش رفت و فرمودند: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت علیه السلام را نشناخته بود گفت: ای بنده خدای متعال اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت علیه السلام دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمودند: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت علیه السلام از پی او روان شد.
آن مرد صحابی که همراه حضرت علیه السلام بود، گفت: یا رسولالله علیه السلام !مشک را به من بدهید اماحضرت پیامبر علیه السلام قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت علیه السلام فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. حضرت رسول اکرم علیه السلام مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت علیه السلام آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری علیه السلام است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت علیه السلام رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت علیه السلام در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. حضرت جبرئیل علیه السلام نازل شد و این آیه را آورد:
وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
📚قصصالروایات
💕💚💕
🌸 سکوت کن...
فرقی نمیکند از روی رضایت باشد
یا دلخوری،
این مردم از سکوت
کمتر داستان می سازند...!
🌸سکوت خطر ناکتر از حرف های
نیشدار است !!
بدون شک کسی که سکوت می کند ،
روزی حرف هایش را
سرنوشت به شما خواهد گفت ..
🌸 گاهی سکوت
شرافتی دارد که گفتن ندارد ...
🌸 سکوت در اثر بستن دهان نیست؛
در اثر باز کردن فکر است،
هر چه فکر بازتر، سکوت بیشتر،
هر چه فکر بسته تر، دهان بازتر
👤الهی_قمشه_ایی
💕💜💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنرانی #جنجالی #استاد_دانشمند
کاخ ساختید رفتید توی لواسان کاخ ساختید، حیوون شدی #آقازاده شدی گاز گرفتی
چون بابات وزیر، وزیر و فلان مسئولیتی داره تو هر غلطی خواستی کردی
شماها که رو دست حجاج هم آوردین بعضی هاتون
شاه رو بیرون کردیم که شماها بشینید به جاش
خجالت نمی کشید، شماها خجالت نمی کشید
💢 شب عرفه را قدر بدانيد!
♦️ حاج آقا مجتبی تهرانی (ره):
💠 از غروبِ شبِ عرفه تا غروبِ روزِ عرفه، زمان بسيار بزرگی است. اين را گفتم كه شب عرفه موقعيت بسيار خوبی است، هم دعا كنيد و هم به اعمال صالحه مشغول شويد! اين را هم بدانيد دعاهايی كه می كنيد اگر برای ديگران باشد، چيز بيشتری نصيبتان می شود. خدا كند يكی از آن كسانی كه شما دعا می كنيد من باشم.
امشب شب عرفه می باشد
التماس دعا
📎عرفه
📎روز_دعا_و_نیایش
📎نهم_ذیالحجه
🤲📿🤲📿
🏖راهکار رهایی از نشخوار فکری:
شاگردی نزد استادش رفته و می گوید:
که ذهنش دائما نشخوار فکری دارد و از دست این افکار خلاصی ندارد...
استاد: از امشب سعی کن اصلا به میمون های جنگل فکر نکنی!
شاگرد : من اصلا مشکل ندارم و به این موضوع فکر نکرده ام...
استاد : خوب حالا تلاش کن که فکر نکنی...
به هنگام شب شاگرد مشاهده کرد هر چه بیشتر تلاش می کند که به میمون فکر نکند، بیشتر به ذهنش می آید!
فردا صبح نزد استاد رفته و واقعه را برایش شرح می دهد...
استاد گفت:
وقتی تلاش می کنی به چیزی فکر نکنی، آن موضوع به صورت متوالی و با شدت بیشتری به سراغت می آید...
بنابراین به جای اجتناب از چیزهای ناخواسته سعی کن به چیزهای خواسته و آن چه دوست داری متمرکز شوی!
آن گاه افکار ناخواسته فرصتی برای ظهور پیدا نمی کنند.
💕💚💕
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 امام سجاد و جذامیها
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بود. مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری می کردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که جسما از بیماری خود رنج می بردند، روحا از تنفر و انزجار مردم رنج می کشیدند. و چون می دیدند دیگران از آنها تنفر دارند خودشان با هم نشست و برخاست می کردند.
یک روز هنگامی که دور هم نشسته بودند غذا می خوردند، علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) از آنجا عبور کرد. آنها امام را به سر سفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود: من روزه دارم، اگر روزه نمی داشتم پایین می آمدم، از شما تقاضا می کنم فلان روز مهمان من باشید. این را گفت و رفت.
امام در خانه دستور داد، غذای بسیار عالی و مطبوع پختند. مهمانان طبق وعده قبلی حاضر شدند. سفره ای محترمانه برایشان گسترده شد. آنها غذای خود را خوردند و امام هم در کنار همان سفره غذای خود را صرف کرد.
📗 #وسائل_الشیعه، ج 2، ص 457
✍ شیخ محمد بن حسن حر عاملی
💕❤️💕
نماز تکرار نیست!
✍️حاج آقا قرائتی:
بعضیها فکر میکنند نماز تکراری است! نماز تکراری نیست؛ کسی که چاه میکند، در نگاه اول کندن او و کلنگ زدنش تکراری به نظر میآید، ولی ....
این کار حقیقتا تکرار نیست.
💫 چون.....
با این تکرار هربار یک مقدار عمق چاه بیشتر میشود.
کسی هم که از نردبان بالا میرود، هر قدم که بر میدارد، بالاتر میرود؛
✨ این قدمها هیچگاه تکرار نیست
.
✨ نماز هم تکرار نیست.
اگر در نماز توجه داشته باشیم، نماز هجدهم ما غیر از نماز هفدهم خواهد بود و یک پله بالا خواهیم رفت.
👌نماز معراج و نردبان مومن است برای رسیدن به کمالات.
استاد بزرگوار حجت الاسلام محسن قرائتی
┄┅┅❅🌹❅┅┅┄
🌹🌹نماز شب در روایات:
💟حضرت مریم س💟
در اهمیت نماز شب این کلام حضرت عیسی ع کافی است که شبی مادرش حضرت مریم س را در خواب دید و گفت:
مادر با من سخن بگو! آیا دوست داری به دنیا برگردی؟
حضرت مریم س پاسخ داد:
آری، به این امید که در دل شب های سرد برای خدا نماز بگزارم و در روزهای گرم، روزه بگیرم. پسرم! این راه (آخرت) بیمناک است.
📚منبع : مستدرک الوسايل، ج 6 ص338 ح 31
#نماز_شب_در_روایات
💕💙💕