بدون تعارف عکس حاج قاسم نقطه اشتراک خیلیهاست، حتی غیر مذهبیها...
- اما متن وصیت نامه شون نقطه شروع جدا شدن خیلیهاست، حتی مذهبیها...!
- همون جایی که حاجی میگه:
والله والله والله یکی از مهم ترین شئون عاقبت بخیری تبعیت از حکیمیست که امروز سکان انقلاب را به دست دارد... ♥️
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب بهانه است اصل نظام اسلامی نشانه است #تذکر_لسانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کشف محموله سلاحهای آمریکایی در استان خراسان شمالی، که برای کشتن مردم وارد کشور شده بود!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه و #ایام_فاطمیه تسلیت باد 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما بندری رو با نون بولکی دوس دارین یا باگت
ترکیب سس فلفل تند🌶 رافانو با بندری عالی میشه😍🤌
📝چیزایی که لازم دارین
۲.۳ تا دونه پیاز
نصف پیمونه اب
روغن
۱ ق.چ زردچوبه
۱/۲ ق.چ فلفل قرمز
نمک
۱ ق.غ رب گوجه فرنگی
نون بولکی یا باگت
گوجه و خیار شور
سس فلفل تند رافانو
پیاز جعفری
جوجه چیلی زعفرانی مخصوص سر آشپز😍😍
مواد لازم مرغ 1 کیلو(ران و بال لذیذ تر است)
پودر سیر نصف قاشق غذاخوری
پودر رنجبیل نصف قاشق چایخوری
زعفران دم کرده نصف فنجان
آب نارنج یک سوم لیوان
سس سالسا یک قاشق غذاخوری
کره آب شده 50 گرم
پاپریکا نصف قاشق چایخوری
پودر فلفل چیلی یک چهارم چایخوری
نمک و فلفل سیاه به مقدار لازم
مرغمون رو با مواد بالا به غیر کره و کمی زعفران دم کرده مزه دار کرده چند ساعت داخل یخچال میزاریم تا خوب مزه مواد به خوردش بره بعد از یخچال در میاریم و سیخ میزنیم حین کباب کردن بال هم روی بال کمی زعفران دم کرده و کره آب شده با برس میمالیم.امیدوارم درست کنید و لذت ببرید😍
#آموزش_شکلات_هندوانه_ویژه_شب_یلدا
مواد لازم
شکلات سفید 150 گرم
روغن 3 قاشق مرباخوری
رنگ ژله ای قرمز و سبز
شکلات چیپسی یا رنگ ژله ای سیاه
طرز تهیه
150 گرم شکلات سفید را روی بخار کتری بن ماری کردم.
شکلات را به سه قسمت تقسیم کردم.
نکته : من به ازای هر 50 گرم شکلات یک ق م خ روغن داخل شکلات میریزم و خوب مخلوط می کنم و یا کلا میتونید یک ق غ خ بریزید.
بعد رنگ ژله ای قرمز و سبز رو به دو قسمت از شکلاتم اضافه و خوب همزدم.
قالب شکلاتم را داخل یک سینی گذاشتم. اول کمی شکلات قرمز داخل قالبم ریختم و به مدت 2 دقیقه داخل فریزر گذاشتم.
بعد شکلات سفید را ریختم روش و ته قالب رو آروم کوبیدم روی زمین تا شکلات صاف بشه.
دوباره گذاشتم فریزر و در آخر شکلات سبز را روی شکلات سفید ریختم و دوباره آروم کوبیدم روی زمین تا شکلات صاف بشه.
برای بار آخرگذاشتم فریزر به مدت 5 دقیقه تا خودشو بگیره و سفت بشه.
بعد از قالب دراوردم. قالبم سیلیکونی بود و احتیاج به چرب کردن نداره.
نکته: میتونید از رنگ ژله ای سیاه و خلال دندون و شکلات چیپسی برای تخمه های شکلات هندوانه استفاده کنید
#پندانه
🔴 یاد خداوند متعال
🔸يه فلج قطع نخاعى از خواب كه بيدار میشه منتظره يک نفر بيدار بشه، سرش منت بذاره و ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگش رو انجام بده. میدونى آرزوش چيه؟ فقط يک بار ديگه خودش بتونه راه بره و كارهاش رو انجام بده ...
🔹يه نابينا از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نمیبينه، خورشيد رو نمیبينه، صبح رو نمیبينه.
میدونى آرزوش چيه؟ فقط يک بار فقط يک روز بتونه نزديكاش و عزيزاش و آسمون و و زندگى رو با چشماش ببينه ...
🔸يه بيمار سرطانى دلش میخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكنهاى قوى زندگى كنه و درد نكشه ...
🔹يه كر و لال آرزوشه بشنوه بتونه با زبونش حرف بزنه...
🔹يه بيمار تنفسى دلش میخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه...
🔹يه معتاد در عذاب، آرزوى بيست و چهار ساعت پاكى رو داره ...
🔸الان مشكلت چيه دوست من؟
دستت رو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن که از قدیم گفتن:
▫️شکر نعمت، نعمتت افزون کند
▪️کفر نعمت، از کفت بیرون کند
💪 با تمام وجودت از نعمتهایی كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، نا شكرى نكن. آسونا رو خودت حل كن
سختاشم خدا
🔷ﺧﺪﺍﯾﺎ!
🔹ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ!
🔹ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ!
🔹ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ!
🔶 ﮐﻪ:
🔸ﺩﺍﺩﻩاﺕ ﻧﻌﻤﺖ!
🔸ﻧﺪﺍﺩﻩﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ!
🔸ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ!
🍁🍂❤️🍂🍁
پروانه های وصال
#ملاقات_با_خدا 5 💥 یه اتفاقِ خیلی مهم...💥 🔷 ما برای چی میخوایم مبارزه با نفس کنیم؟ 🌎🌺 یه بخشش بر
#ملاقات_با_خدا 6
☢ در اینجا هم هدفِ اصلی از مبارزه با هوای نفس👇
رقم زدنِ یه اتفاقِ بسیار مهم هست💥
💞شما بیا و به "هدفِ عالی" فکر کن ، طبیعتاً به هدفِ پایین تر هم میرسی😌
✅🎯✅
🔹این اتفاقِ مهم چیه که "همه دنیا" دست به کار میشن تا برای تو "زمینه مبارزه با نفس" درست کنن؟؟
🔸این اتفاقِ مهم چیه که برای رسیدن به اون
این همه "تقدیراتِ الهی طراحی میشن" تا ما بتونیم مبارزه با نفس کنیم؟
🌷این اتفاقِ مهم چیه که قراره اینقدر در دنیا مبارزه با نفس کنیم که "نه تنها در دنیا، بلکه آخرتِ ما هم آباد بشه"؟✨
🔸روش فکر کنید. ان شاءالله فردا در موردش صحبت میکنیم😊
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــــق رمان #طـــــعم_سیبــــ به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣ قسمت سی و چه
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــــق
رمان #طعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣
قسمت سی و چهارم:
#بخش چهارم:
من_علی،هانیه کوش؟؟؟؟
علی_دکترا گفتن حالت خوبه فردا مرخص میشی...
با نگرانی و بغض گفتم:
-علی...به من بگو هانیه کجاست...
علی سکوت وحشت ناکی کردو گفت:
-کما...
رنگم ازم پرید اشکام جاری شد...دوباره گفتم:
-کجا؟؟؟
-کما...رفته کما...ضربه خیلی شدید بود...
حالم بد شدولو شدم روی تخت...علی نگرانم شده بود...
-زهرا...خوبی؟؟؟
-تنهام بذار...
-ولی...
-خواهش میکنم تنهام بذار...
علی نفس عمیقی کشیدو رفت بیرون...
+هانیه...دوستم بود...دوستش دارم...چطور...چطور تونست...
وای خدای من!!
دستمو گذاشتم روی سرم...
کما...نه باورم نمیشه!
اون باید زنده بمونه...
تموم خاطراتمون اومد جلوی چشمم...لحظه ی تولدم...وقتی کادوشو باز کردم وقتی این همه مدت باهم بیرون میرفتیم یا حتی وقتی بهم گفت علی ازدواج کرده...
وای خدایا این تفکرات مغزمو میخوره...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
علی_زهرا پاشو کم کم بریم مرخص شدی...
-علی هانیه هنوز کماست؟؟؟
-اره...
از روی تخت بلند شدم و آماده ی رفتن شدیم...
از اتاق رفتیم بیرون...
من_علی هانیه کوش...
اشک توی چشمای علی جمع شدو منو برد طرف آی سی یو...
با دیدم هانیه حالم بد شد...اشکام جاری شد علی منو گرفت...
-زهرا...زهرا خواهش میکنم تازه مرخص شدی...
-علی...علی من چیکار کنم؟؟؟
-عزیز من هرچی خدا بخواد میشه...
فقط دعا کن...فقط دعا...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــــق رمان #طعم_سیبـ به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣ قسمت سی و چهارم: #بخ
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــــق
رمان #طعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣
قسمت سی و چهارم:
#بخش پنجم:
یک روز دو روز سه روز...
روز چهارم دوباره رفتیم بیمارستان خون ریزی خیلی شدید بود...
همش دعا میکردیم که زنده بمونه دعا میکردیم و گریه میکردیم...
چند دفعه حال من بد شد...
نیلوفر و بقیه ی دوستام همش دور من بودن اونام گریه میکردن...
خیلی بد بود سرنوشت تلخی بود...
روز چهارم دکتر حالتش عوض شده بود انگار توی چهرش نا امیدی بود و این ماها رو نگران تر میکرد...
هر دفعه دکتر می اومد ازش سوال میکردیم فقط میگفت دعا کنید...
ولی...
برای لحظه آخری که پشت شیشه هانیه رو دیدم...
دکتر یه پارچه ی سفید کشید روی صورتش...
پشت شیشه خشک شدم دکتر اومد بین ما...
باحالت خشک و محکم ازش پرسیدم:
-دکتر؟؟؟این دفعه هم میگین دعا کنیم؟؟؟
-دکتر دستشو گذاشت روی صورتش و گفت متاسفم...
-نه...چرا متاسفی دکتر...بچه ها بیایین دعا کنیم...
دیوونه شده بودم حالم بد بود پشت سرهم تند تند حرف میزدم...
-چرا بغض کردین پاشین دعا کنیم...
علی اومد طرفم منو گرفت:
-زهرا بس کن...
-علی تو چرا دعا نمیکنی؟؟؟
-زهرا...
علی زد زیر گریه و گفت:
-زهرا هانیه مرده...
-علی این چه حرفیه میزنی...ما هنوز براش دعا نکردیم...چرا اشک میریزی...
-زهرا بس کن...
زدم زیر گریه...داد میزدم...
-اون نباید بمیره...اون باید زنده بمونه...
گریه می کردم...بچه ها دورم جمع شده بودن اونام شک می ریختن...
علی به زور بلندم کرد و منو برد بیرون...
چه سرنوشت تلخی...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای ❣
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــــق رمان #طعم_سیبـ به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣ قسمت سی و چهارم: #
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــــــــق
رمــــــــــان #طعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣
قسمتـ سی و پنجم:
#بخش اول:
دود یک هفته هست که از چهلم هانیه میگذره...
عقد منو علی بخاطر این قضیه خیلی عقب افتاد قرار بود یک ماه بعد از عقد عروسی کنیم اما خب همه چیز عوض شد...
روزهای سختی رو در پیش داشتیم مادر هانیه هم خیلی داغ دید...
یه بازی بچگانه بود...
شایدم برای هانیه این قضیه سنگین بود...
ولی واقعا سرنوشت عجیبی بود...
روز سوم و هفتم و روز ختم هم خیلی خاطره های بدی بود...
خاک سرده...
خداروشکر از بار غمش از دوش همه برداشته شده ولی بازم کسی نمیتونه فراموش کنه...
علی توی این مدت بخاطر من خیلی اذیت شد...
همینطور نیلوفر ...
ولی به هرحال گذشت...
همه مشکی هاشونو در آورده بودن!
و کمی جو عوض شده بود...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تقریبا دوماه میشه که منو علی نامزدیم...
توی این هفته قرارشد هفته اول عقد باشه و هفته ی بعد عروسی...
توی این روزها خیلی درگیر بودیم برای قضیه ی تالار و خرید وسایلو...
لباس عروس و اینجور چیزا...
به هرحال تموم سختی هاش گذشت...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای ❣
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨﷽✨
🔴 سرعت از دست رفتن ایمان در آخرالزمان
📌 پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
فرصت را برای اعمال نیک پیش از آنکه فتنههایی مانند پارههای شب تاریک پدید آید، غنیمت شمارید. در آن هنگام انسان صبح مؤمن است و شب کافر میشود؛ شب کافر است و روز مؤمن میشود و دین خود را بهعوض ناچیزِ دنیا میفروشد.
📚 نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص216
و بدین جهت بود که آیت الله مرعشی نجفی (رحمة الله علیه) میگفتند: وقتی از منزل خـارج میشوم، خدا را به 124 هزار پیامبر قسم میدهم که با ایمان به خانه برگردم. چرا که در روایت آمده، چه بسا مرد با ایمان از خــانـہ خارج میشود و بی ایمان برمیگـــردد.
🍁🍂❤️🍂🍁❤️
#تلنگر
محبټ ڪن ...
تا امام زمان بهټ محبټ ڪنہ !
تو فڪر میڪنے فقط دعاۍندبہ باید بخونے
تا آقا نگاټڪنہ ؟!
فڪر میڪنی بایدحسینیہ بری حتما ؟!
نہ...
خیݪی از من و شما حسینیمون
مادرمونہ، پدرمونہ،همسرمونه، فقیر طایفمونہ
قوممونہ، غریب فامیلمونه همسایمونہ ...
#اینجوریاست..
-منتظرڪہگناهنمےڪند!
♡اللـ℘ـم؏ـجللولیـکالـفرج
#مهدویت✨
🍁🍂❤️🍂🍁
✨﷽✨
🔰 جوان شب زنده دار
✍روزی پيغمبر اكرم (صلی الله عليه و آله) نماز صبح را با مردم در مسجد خواند.
در اين ميان چشمش به جوانی افتاد كه از بی خوابی چرت می زد و سرش پايين می آمد. رنگش زرد شده بود و اندامش باريك و لاغر گشته، چشمانش در كاسه سر فرو رفته بود.
⁉️رسول خدا (صلی الله عليه و آله) به او فرمود: حالت چطور است و چگونه صبح كرده ای؟
🔹 عرض كرد: با يقين و ايمان كامل به جهان پس از مرگ، شب را به صبح آوردم و حالتم چنين بود.
⁉️حضرت با تعجب پرسيد: هر يقينی علامتی دارد. علامت يقين تو چيست؟
🔹پاسخ داد: يا رسول الله! اين يقين است كه مرا افسرده ساخته و شبها خواب را از چشمم ربوده و در روزهای گرم تابستان (به خاطر روزه) مرا به دنيا و آنچه در اوست، بی رغبت كرده است.
👈هم اكنون با چشم بصيرت قيامت را می بينم كه برای رسيدگی به حساب مردم برپا شده و مردم برای حساب گرد من آمده اند و من در ميان آنان هستم.
🍃🌸گويا بهشتيان را می بينم كه از نعمتهای بهشتی برخوردارند و بر تخت های بهشتی تكيه كرده اند و با يكديگر مشغول تعارف و صحبتند
🔥و اهل جهنم را می بينم كه در ميان شعله های آتش ناله می زنند و كمك می خواهند. هم اكنون غرش آتش جهنم در گوشم طنين انداز است.
🔆رسول خدا (صلی الله عليه و آله) به اصحاب فرمود:
اين جوان بنده ايست كه خداوند قلب او را به نور روشن ساخته است.
🔰 سپس روی به جوان نموده، فرمود:
بر همين حال كه نيك داری، ثابت باش و آن را از دست مده.
😔عرض كرد: يا رسول الله! از خدا بخواه در راه حق به شهادت برسم.
🔆پيامبر (صلی الله عليه و آله) او را دعا كرد و طولی نكشيد، همراه پيغمبر در يكی از جنگها شركت كرد و دهمين نفری بود كه در آن جنگ شهيد شد.
📚 بحار جلد70، صفحه159
🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤
🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
🍁🍂❤️🍂🍁