eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
22.4هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
13.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ_استوری | رهبر انقلاب: اگر بتوانید در درون جامعه‌‌ى خودتان تقوا و فضیلت و اخلاق و دین‌‌دارى و زهد و نزدیکى معنوى به خدا را در خود و دیگران تأمین کنید، پایه و قاعده‌‌ى ظهور ولىّ‌‌عصر (صلوات‌‌ الله ‌‌و سلامه ‌‌علیه) را مستحکم‌‌تر کرده‌‌اید. 🌼 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼 دو کلام از آیت الله بهجت ره: کسانی که در خواب یا بیداری تشرّف حاصل نموده اند (محضر امام مهدی )، از ایشان شنیده اند: 👈«برای تعجیل فرج من زیاد دعا کنید» خود او (امام مهدی عج) در مسجد سهله و جمکران، در خواب یا بیداری در گوش افرادی از دوستانش بدون اینکه او را ببینند، فرموده است: «فرج من نزدیک است، دعا کنید بدا (تاخیر) حاصل نشود». 📚 کتاب در محضر بهجت ج۱ ص۱۱۸ و ص۱۰۸
🔺مغازه دار عراقی به خاطر ماه رمضان حساب دفتری مشتری هاش رو میسوزونه vs ▪️بعضی مغازه دارهای ما هم هر روز اجناس شون رو گرون تر میکنن تا بیشتر سود کنن... 🗣مهدی عباسیان
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی شنیدم ورود پراید و پیکان به کیش ممنوع شده اولش باورم نشد اما بعدش دیدم واقعیت داره!! مرتیکه تویی که میتونی جلوی پراید رو بگیری چرا جلوی ورود بی حیاهای بی حجاب رو نمیگیری؟! اولی قانونی نیست ولی برای دومی قانون هم داریم. یه کاری میکنن هرچی از دهنمون درمیاد بارشون کنیما 😑😑
12.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چطور نوجوانان را به مساجد جذب کنیم؟ چیزی که مذهبی‌ها خیلی باید بهش توجه کنند! 👤حجت‌الاسلام‌سعیددسمی
✨﷽✨ ✅داسـتان مـعـنوی ✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه‌السّلام برمی‎خورد، به حضرت سلام می‎داد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پرونده‎ی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی ‎تمام عیار است. لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پرونده‎ی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیه‌السّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکه‎ای که او را می‎بردند گفت من در دنیا هیچ ‌‎وقت بدون سلام کردن از این بیرق‎ها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم می‎آیم. ملائکه گفتند نمی‎شود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی. تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیه‌السّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکه‎ی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پرونده‎ی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند. ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت می‎روند خیلی تعجّب کردند! به پرونده‎ی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامه‎ی اعمال آن شخص نوشته‎اند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدی‎ها را به خوبی تبدیل می‎کنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند. 📚مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب ‌‌🌸🌺🌸
🕌مُعَوِّذَتَیْن از آن‌جا که دو سوره «ناس» و «فلق» با عبارت «قُلْ اَعوذُ» آغاز می‌شود و نام دیگر آن‌ها مُعَوّذه است، آنها را معوذتین یعنی دو معوذه می‌گویند. ابن شهر آشوب می‌گوید که در اکثر وارد شده : 🌸 پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله)حسنین (علیهم السلام) را با دو سوره قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ تعویذ می‌کرد، به این سبب آن دو سوره را معوّذتین نامیدند. ✍ تعویذ ، به معنی پناه‌بردن به خداوند بزرگ است.  از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: 👌 هر كس این دو را بخواند مانند این است كه همه كتاب های پیامبران الهی را قرائت كرده باشد. 📖 مجمع البیان ، ج ۱۰ 🌸🌺🌸
🌷آیت الله : خوب است انسان در هر کار خیری که پیش می‌آید و می‌تواند آن را انجام دهد، فرصت را مغتنم بشمارد و خود را از آن محروم ننماید؛ زیرا فردای به هر یک از آنها شدیداً محتاج خواهیم شد. 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۶۳
شیخ جعفر : 🔻درباره چگونگی به ساحت مقدس حضرت بقیة الله عج الله تعالی فرجه، نیز باید گفت علاوه‌ بر توجه مستمر به آن وجود مقدس، قاعده و روشی میان علمای بزرگ اخلاق بوده است؛ 🔸از جمله مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری که بر آن تأکید داشتند و آن این که زمانی از اوقات شبانه‌ روز، به طور مشخص و منظم، برای توجه و توسل به ساحت قدسی آن حضرت اختصاص داده شود. 🔹برای این منظور، دستورالعمل‌ های مختلفی هست، از عبادات مؤثر در توسل و توجه به ساحت مقدس عج الله فرجه، نماز آن حضرت است. برخی علما و شیفتگان حضرت، آن را جزء برنامه ‌های روزانه خود می‌ دانسته ‌اند. دست کم خواندن این نماز هفته‌ ای یک بار در روز جمعه نباید فراموش شود. 🔸یکی از دستورهای مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری برای توسل و توجه به ساحت مقدس حضرت ولی عصر، ذکر «المُستعانُ بِکَ یَابن الحسن» است. این ذکر برای استمداد و کمک‌ طلبی از ساحت مقدس حضرت بسیار ممتاز است. عدد این ذکر «570» بار است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#ولایت 33 💫✨ امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمودند: آیا می‌خواهید شما را از
34 ✔️ صلوات فرستادن در واقع "یه نوع " هست. ❤️💚 ابراز دوستی با اهل بیت و پیامبر (ص) باعث میشه که خدا از گناهانِ انسان بگذره. 🌷 صلوات یعنی ای پیامبر و اهل بیت بزرگوار، من با اظهار دوستی و نسبت به شما "میخوام دلتون رو به دست بیارم" تا خدا از من راضی بشه. 💖💞 ❣️ ممنونم از مهربانی و لطف شما..... 🌺
پروانه های وصال
میگفتن دوستش داشتم ..خب اون کجاست ؟؟زیر کلی خاک ..من پسرم رو دوست داشتم ..االن کجاست ؟؟قبرستون قطعه
میکنم که میمیرم الاقل بذار این دم اخر ...از چشات همه چی رو بگیرم ..توی لحظه ای خسته ای دلخوشی ..که تو بی نفسی منو میکشی ...کاش بهم دل خسته ام رو پس بدی ..یا به این قلب یخی تونفس بدی ....همه باورو ترسم ازاینه که بیاد روبه روم وبشینه غم درد چشمام ببینه ..بگه حال وروالش همینه ....گاهی میگذرم از همه دنیا ..مثل قایقی از دل دریا /کنار یک درخت نشستم وخواستم ادامه اش رو بخونم که صدای یک مرد امد که ادامه اش رو خوند ..لرزیدم .. که یک لحظه چشاتو ببندی ..بخندی ...اخرین نفس های وبی تو دارم حس میکنم که میمیرم ..الاقل بذار این دم اخر ..از چشات همه چی رو بگیرم ..توی لحظه ای خسته ای دلخوشی که تو بی نفسی منو میکشی ..کاش بهم خستهام رو پس بدی یا به قلب یخی تو نفس بدی ..... ساکت نگاهش کردم که خودش شروع کرد به دست زدن وگفت :تشویقم نمی کنی ؟؟.. لبخندی زدم وگفتم :ترسوندیم دیونه ... خندید وگفت :مرسی از تشویق هات ... بلندشدم وگفتم :خواهش می کنم .. امد جلوم وگفت :میدونی نتونستم فراموشت کنم ؟؟.. پوزخندی زدم وگفتم :فراموش میکنی محمد اقا ... دامن لباسم رو گرفتم باال تا از روی سنگ ها رد بشم که عصبی وبا حرص گفت :تنها اینجا هستی که چی بشه؟ ..میدونی از روزی که گفتی برو دقیقا منم امدم تو یک خونه تو همین نزدیکی ..همش میترسم بالی سرت بیاد ..مثل سگ پشیمونم که چرا طلاقت دادمخیره شدم به پرتو های خورشید که از البه الی درخت ها میتابید وگفتم :تو هیچ مسولیتی در قبال من نداری ..برو دنبال زندگی خودت ..بری متوجه میشی که میتونی فراموشم کنی ... عصبی برم گردونند وگفت :یک ماه رفتم متوجه شدم نمیشه ..همین حاال به زورم که شده می برمت ازاین جا .. صاف نگاه کردم تو چشماش وگفتم :داری خسته ام میکنی .. پوفی کرد که نفسش مستقیم خورد به صورتم ..نفسشم مثل همیشه بوی عطر شکالتی وگرمش رو گرفته بود ... کشیدم تو بغلش وگفت :پس میشه که دوست باشیم ؟؟هوم ؟؟.. سرمو گذاشتم روی شونه اش وگفتم :بله میشه .. محکم تر گرفتم وبا صدای که شاد شده بود گفت :پس بریم ابشار جواهر ده ..مطمئنا خوش میگذره ..راستی هیچ وقت نشده بود که بهت بگم این لباس های محلی خیلی بهت میاد .. لبخند زدم وتو دلم به این فکر کردم که مهم نیست که محمد حسین ارسن رو زده وشاید علت مرگش وجود ضرباتش بوده ..مهم نیست چون محمد منصوری نیست که نتونم با بزرگ شدنش نگاه کنم تو صورتش وبگم با کسی که بابات رو زده زندگی می کنیم وتو باید بهش بگی بابا ...من هیچی از ارسن یادم نبود جزهمون لحظه های اخر ...مهم نیست هیچی چون نگاه من نسبت بهش مثل یک دوسته زخم خورده است ...اصال اگه االن ارسن هم میبود چی میشد ؟؟..اگه متوجه میشد پسرمون مرده ..چیکار میکرد ؟؟... به محمد حسین نگاه کردم وگفتم :باشه واسه یک روز دیگه ...بریم خونه یک چیزی درست می کنم .. نگاهم کرد وگفت :باشه بریم ... راه افتادم سمت خونه وبه هزار سوالی که توذهنم بود درگیر شدم ...حاضر نبودم هیچ جایی رو با این روستا ..با اون امام زاده ..با اون خونه عوض کنم ... داخل شدم وبعد من هم محمد حسین وارد شد ..نگاه کردم به بوته های رز وگل های محمدی ....لبخندی به کوچولو هام زدم واز پله های چوبی رفتم بالاقالی پشمی سه در چهار وسط پهن شده بود یک اتاق که حمام اونجا بود ویک اشپز خونه نقلی تر ..بنظر خودم که همچین خونه ای واسه یک نفر هم زیاده ...چند تا از تخم مرغ های که گلنوش از قبل تر ها برام اورده بود در اوردم وماهیتابه ای کوچیک یک نفره ام رو که از یک وانتی که با خودش وسایل خونه میاورد خریده بودم رو گذاشتم روی گاز وبا روغن های محلی که بازم از گلنوش بود ریختم وتخم مرغ درست کردم با خرما ..سفره مربعی سفیدم رو پهن کردم ..محمد نشسته بود روی قالی وتکیه داده بود به پشتی که خودم خریده بودم از کسایی که بافته بودنشون وکامل درستشون کرده بودن ..دخترای همین روستا بودن فرش یا پشتی میبافتن ...نون های تافتونی رو که مامان گلنوش درست کرده بودم رو گذاشتم وسط سفره با دوغ وسبزی در اخرم ماهیتابه روگذاشتم وسط وگفتم :نمی دونستم میایی واگر نه یک چیزی یک دست باالتر ازاین درست میکردم .. لبخندی زد وگفت :دست گلت درد نکنه سپیده خانوم ..چند وقت بود که غذای حداقل خونه گی نخورده بودم ... لبخند یخی زدم که خودم پی میبردم به یخ بودنش وگفتم :نوش جان .. عاشق همین خونه ساده بودم ..بلند شدم وبه گل های حسن یوسفم که پشت پنجره بود اب دادم وگفتم :مامانم خوب بود ؟؟.. خیره شدم به مرغ ابی های توی حیاطم که گفت :برگرد سپیده .خیلی تنها شده ..روزی نیست که ۴۰۹