پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و پنجاه پنجم: روزها از محاصرهٔ خانهٔ عثمان بن عفان ، خلیفه خود خوانده س
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و پنجاه و ششم:
فضه اندکی جابه جا شد و به متکای پشت سرش تکیه داد، نگاهی به در و دیوار خانه ای که این روزها در آن به سر میبرد انداخت ، خانه ای در شهر شام که فضه به خاطر عشق به زینبش به اینجا آمد ، آمد که در کنار دختر مولایش علی باشد ،اما حالا دیگر نه رمقی برای ماندن داشت و نه از فرزندان مولایش علی کسی مانده بود که در کنار آنان عطر تن فاطمه را به جان بکشد، مدتی بود که بانویش زینب پرکشیده بود و در جوار پدر و مادرش در ملکوت ساکن شده بود و فضه هر روز بر سر مزار ایشان حاضر میشد و گریه می کرد بر آنچه که دیده بود.
فضه در افکارش غرق بود که صدای تقه ای به درب آمد، او خوب میدانست در این دیار غربت کسی جز همسایه اش نجمه سراغی از او نمیگیرد، پس با صدای ضعیفی گفت : بیا داخل...
نجمه در حالیکه کاسه ای شیر داغ در دست داشت وارد اتاق شد و با لحنی که حکایت از شوخی می کرد گفت: سلام بی بی جان ، امروز چطوری؟ ببینم سر ذوق نیامدی تا برای ما قصه ها بگویی؟؟ بیا بیا این شیر داغ را میل کن تا نفست سر جایش بیاید و از سرزمین هایی بگویی که من نه رفته ام و نه دیده ام...
فضه نفسش را آرام بیرون داد و با آیات قران ،منظورش را چنین گفت : چه می خواهی بدانی دخترم؟! من در انتظار اجل روزشماری میکنم وتو از من قصه می خواهی؟!
نجمه در کنار این پیرزن مهربان نشست ، کاسه شیر را که هنوز هُرم داغی آن بر هوا بلند بود بر زمین گذاشت ، دستان تبدار فضه را در دست گرفت و گفت : در این سرزمین زیبا ، این دیار زیبارویان از غم و غصه حرف نزن، مگر می شود کسی به شام بیاید و از این شهر خوشش نیاید؟!
فضه با شنیدن این حرف ،اشک چشمانش جان گرفت و روان شد ، خیره در چشمان او شد وگفت : از امامم سجاد پرسیدن در حادثه کربلا و اسارت دیار به دیارتان کجا بر شما سخت گذشت و ایشان سه بار فرمودند : الشام، الشام ،الشام....لعنت خدا بر شام و حاکمش ، لعنت خدا بر شام آن مردان ستمگرش، لعنت خدا بر شام و مسلمانان اموی اش ...
فضه نگاهش را خیره به نقطه ای روی دیوار کاهگلی خانه دوخت و با صدای ضعیفی ادامه داد : من شاهزادهٔ سرزمین خود بودم...
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و پنجاه و ششم: فضه اندکی جابه جا شد و به متکای پشت سرش تکیه داد، نگاهی
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت پایانی
فضه باصدای ضعیفی ادامه داد : من شاهزادهٔ سرزمین خود بودم ، سرزمینی که بویی از یکتا پرستی نبرده بود ، در عمرم دو بار طعم اسارت را چشیدم ،هر دو بار هم کسانی که به اسارتشان در آمدم ،ادعای مسلمانی می کردند ، اما حرکاتشان، زمین تا آسمان با هم فرق میکرد ، یک بار هنوز مسلمان نبودم ، اما عشقی پنهان بر دلم افتاده بود، من که روی پیامبر را ندیده بودم ، بی قرار دیدار بودم ، همسفران یا همان نگاهبانانم با اینکه میدانستند من از دیار کفر هستم و با انها سنخیتی ندارم ، اما به دلیل اینکه مرا از بزرگان و شاهزاده های سرزمینم میدانستند ، با من چنان برخورد می کردند که مختص بزرگان بود ، من در طول سفر از هیچ کس ذره ای بی احترامی ندیدم ، هر چه بود احترام بودو عزت ، تا اینکه به محضر پیامبر رسیدیم ، او مرا چون دختر خویش دوست میداشت و تعلیمم میداد و بعد هم به امر و وحی خداوند مرا به دخترش فاطمه سپرد...
فاطمه...فاطمه...فاطمه....فضه نام فاطمه را میبرد و اشک امانش را بریده بود به طوریکه که نجمه هم همراه او اشک میریخت...فضه ادامه داد: فاطمه از مادر برمن مهربان تر بود ، در خانه اش هیچ وقت حس نکردم که من خادمه هستم ، براستی که فاطمه مادری بی نظیر بود و همسنگر و یاوری بی همتا برای علی...
اما آن نامردمان مرد نما بانویم را جگر خون کردند و با مسمار در بر دل بی کینه اش نشتر زدند و سینه اش را زخمی و پهلویش را شکستند و محسنش را کشتند.. خانه اش را به آتش کشیدند و همسرش را...ولی زمانش را....دست بستند
آری آن نامسلمانان مسلمان نما ، ظلمی در حق آل محمد کردند که ملائک آسمان بر آن گریه ها نمودند ، براستی که اگر آن زمان سیلی به صورت فاطمه نمی نشست ، در این زمان کسی جرأت جسارت و سیلی زدن به فرزندان حسینش را نداشت ، اگر آن زمان تازیانه بر بدن دختر پیامبر نمی زدند ، کسی جرأت نمیکرد در کربلا تازیانه بر تن طفلان حسین بزند...اگر آن زمان دستان مولایم علی را نمی بستند ،مردی پیدا نمی شد که در کربلا جسارت داشته باشد تا دستان علی بن حسین را بندد و او را به اسارت ببرد.....اگر آن نامردمان مرد نما درب خانهٔ اهل بیت پیامبر را به آتش نمی کشیدند ، کسی در این زمان توان آتش زدن خیمه های حسین را پیدا نمی کرد...
آری هر چه من و ما در کربلا دیدیم ، تخمی بود که در سقیفه کاشته شده بود و در کربلا میوه داد...
خدا لعنتشان کند ،خدا اولین ظالم به حق محمد و آل محمد را لعنت کند تا آخرینشان را...
آری نجمه جان ، من هم اسارت سربازان نجاشی را دیدم و هم اسارت یزیدیان شام را....اینجا هم ادعای مسلمانی میکردند!!! اما چه مسلمانی؟ مسلمانی که شراب می خورد و ظلم می کند و نواده های پیامبرشان را که شاهزاده های این کره خاکی اند به خاک و خون میکشد ، چه جور مسلمانی هست؟!
به خدا قسم که اینان مسلمان نیستند ، اینان نام اسلام را یدک می کشند و قوانین اسلام را زیر پا لگد کوب می کنند و کجاست منتقم؟! کجاست منتقم کرار که بستاند انتقام شهدای کربلا را ؟! کجاست منتقم کرار که بستاند انتقام سر بریده حسین را ، جگر پاره پاره حسن را، فرق بشکافته علی را و پهلوی بشکستهٔ زهرا را...
فضه به اینجای حرفش که رسید انگار خون از چشمانش میبارید ، اشکها بی امان و بی مهابا بر صورتش می نشست ، او دلش هوای بانویش زهراسلام الله علیها را کرده بود...
دستان لرزانش را بالا برد و گفت : خدایا بحق فاطمه ات ، مرا به فاطمه برسان ، در همین حین انگار سقف کاه گلی اتاق شکافته شده بود و هودج هایی از نور فرود می آمد.
فضه اندکی آرام گرفت خیره به روبه رو شد ، بانویی سفید پوش و زیبا رو به طرفش آمد ، به خدا قسم که او زهرای مرضیه بود، فضه دستان لرزانش را بر سینه گذاشت و گفت : السلام علیک یا فاطمه الزهرا....السلام علیک یا ام الائمه....
و نگاه زیبایش ایستاد...
نجمه که نمی دانست چه شده و از سکوت ناگهانی فضه متعجب شده بود ، دستش را به طرف دستان فضه برد و متوجه شد که دیگر جانی در بدن این پیرزن مهربان نمانده...
آرام او را روی بستر خوابانید ، دست به روی چشمان فضه کشید و همانطور که چادر فضه را روی پیکر او میداد زیر لب زمزمه کرد : خوشا به حالت که عمری خدمت زهرا کرده ای و اینک در آغوش او جای گرفتی...
«اللهم العن الاول ظالم ، ظلم حق محمد و آل محمد»
یا رب الفاطمه ، بحق الفاطمه ، اشف صدرالفاطمه بالظهورالحجة.....
پایان
📝به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
پروانه های وصال
#راز_پیراهن قسمت چهل و چهارم: روز موعود فرا رسید ،ژینوس مانند روحی سرگردان ، آرایش خود را تکمیل کرد
#راز_پیراهن
#قسمت چهل و پنجم:
زری و ژینوس سوار بر ماشینی سیاهرنگ ، رو به مقصدی نامعلوم شدند...البته برای ژینوس نامعلوم بود.
راننده ماشین هم مردی بود با هیکلی زمخت و نخراشیده ، چشمانی ریز و سیاه و لباسی سرتاپا مشکی...
ژینوس که بعد از ماه ها حصر در آن خانهٔ ارواح اولین بار بود پای از آنجا بیرون میگذاشت ، از پشت شیشه ، اطراف را زیر نظر داشت ، او اصلا به یاد نمی آورد که این جاده پیچدر پیچو خاکی را کی و چگونه طی کرده ، همه چیز برایش نا آشنا بود.
ژینوس در فکرش خود را داخل جشنی تصور می کرد که قرار بود هنرنمایی کند ، او واقعا نمی دانست قرار است چه کند اما زری به او اطمینان داده بود که خودشان کارها را درست می کنند
و ژینوس ساده و خوش خیال نمی دانست قرار است چه بشود و او را به کجا بکشانند.
یک ساعتی از حرکت می گذشت که به روستایی خوش آب و هوا که پر از تپه بود و تپه هایش مملو از درختان سر به فلک کشیده بودند.
تک و توک خانه هایی به چشم می خورد ، ماشین آنها از خانه ها گذشت و به جاده ای باریک که در دو طرفش درختانی ردیف وجود داشت ، پیش رفتند و پیش رفتند ، کاملا مشخص بود که مقصد آنان ، عمق جنگل پیش روست.
بالاخره بعد از طی مسافتی به جایی رسیدند که فضای وسیع و دایره واری در وسط بود که دور تا دورش درختان جنگلی بود و کمی آنطرف تر هم خانه ای بزرگ که با چوب ساخته شده بود به چشم میخورد.
چند نفر در حال چیدن میز و صندلی در این دایره بودند و یک طرف هم سکویی گذاشته شده بود که با فرشی قرمز پوشیده شده بود که مشخص بود جایگاهی ست برای کسانی که می خواهند هنرنمایی کنند.
زری و ژینوس از ماشین پیاده شدند.
زری به خانه چوبی اشاره کرد وگفت : ما باید اول بریم اونجا، استادبزرگ و چند نفر از دوستانش منتظر ما هستند، باید یک سری امور را یادت بدیم که توی این جشن بدرررررخشی.....
ژینوس سری تکان داد و پشت سر زری حرکت کرد.
📝به قلم ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انجمن_حجتیه ، آخوندهای انگلیسی😡
#قسمت۳
پس از درگذشت دومین مسئول انجمن حجتیه (که خیلی ها حتی اسمش را هم نشنیده بودند)
سیل تسلیت برخی اکانت ها و چهرههای به ظاهر انقلابی سرازیر شد😳
تا بسیاری از کاربران از این همه دلدادگی و ارادت از سوی افرادی که انتظارش را نداشتند به مسئول انجمن حجتیه شگفت زده شوند.🤔🤨
این ویدئو توضیحی خلاصه است در خصوص انجمن حجتیه که به همین بهانه خدمت شما تقدیم میگردد.
با دقت ببینید و به دیده شدنش کمک کنید
@parvaanehaayevesaal
#انجمن_حجتیه ، آخوندهای انگلیسی😡
#قسمت۴
پیام های تسلیت برخی چهره ها نشان داد حجتیه این سالها حسابی فعال بوده و برعکس
انقلابی ها از هشدارهای صریح و قاطع #امام_خمینی درباره این جریانِ ضدانقلاب غافل بوده
@parvaanehaayevesaal
#انجمن_حجتیه ، آخوندهای انگلیسی😡
#قسمت۵
روضه خوانی پویانفر برای مرگ رهبر فرقه انحرافی و خطرناک انجمن حجتیه😳
حالا محمدحسین پویانفر(مداح) در پیج #اینستاگرام خود اعلام کرده که رفته و برای لحظات آخر عمر وی روضه خوانی کرده است...!!!
مجموعه فطرس مدیا هم که به عدم اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی و مقام ولایت فقیه بارها متهم شده بود با ارسال پیام تسلیت خود ، آشکارا تفکر انحرافی خود را نشان داد
انجمن حجتیه با تشکیل حکومت اسلامی مخالف بود و با ساواک هم همکاری میکرد و در دفاع مقدس هم کوچکترین کمکی نکرد
اگر انقلاب اسلامی پیروز نمیشد امروز آقای پویانفر نهایتا میتونست تو یه هیات کوچیک اونهم با اجازه ساواک بخونه و معروف هم نمیشد
@parvaanehaayevesaal
#انجمن_حجتیه ، آخوندهای انگلیسی😡
#قسمت۶
درباره #حجتیه ملاک پیام برخی که میگویند: همه شیعه ایم و اشتراکاتی داریم نیست
جمله ی داخل تصویر است
خودتان را با آن جمله تنظیم کنید
#انجمن_حجتیه ، آخوندهای انگلیسی😡
#قسمت۷
آیا بین مرگ رییس انجمن حجتیه با ترور و شهادت شهید رازینی ارتباطی هست؟🤔
#بسیار_مهم
با دقت بخوانید
محاکمه افتخارزاده سرکردهٔ انجمن حجتیه توسط شهید رازینی (از قضات دیوان عالی کشور)
روایتی از ترور ناموفق شهید رازینی در سال ۷۷
تصاویر موسس انجمن حجتیه در مقرّ تروریستها!
سید حسن افتخارزاده، از اعضای بلندپایهٔ تشکیلات انحرافی انجمن حجتیه در سال ۱۳۶۷ به جرم شبههافکنی علیه انقلاب و امام خمینی (ره) در شرایط حساس کشور حین جنگ تحمیلی بازداشت شد.
ماجرای محاکمه سید حسن افتخارزاده توسط شهید رازینی در آن سال را در ادامه میخوانید:
«سید حسن افتخارزاده پس از آزادیاش پیش شیخ (شیخ محمود حلبی، موسس انجمن حجتیه) رفته بود. در یکی از گزارشات آمده بود:
افتخارزاده میگفت: «حدود ۴۵ روز بازداشت بودم. ۲۵ روز انفرادی [دوره طی کردن بازجوییها بوده] و ۲۰ روز عمومی. (مقداری پیش شیخ حلبی گریه کرد). به صورت موقت آزاد شدم. رازینی مرا محاکمه کرد».
افتخارزاده بیشتر دفاعیاتش روی نفی تماس با انجمن بود. اما آیتالله فاضل لنکرانی گفته بود که ایشان ۶-۷ منبر به دستور رئیسش رفته است.» ( کتاب من اطلاعاتی بودم (خاطرات یک افسر اطلاعاتی از مسئولیت میز انجمن حجتیه تا معاونت حراست مجلس)، جلد دوم، صفحه ۱۷۲)
سال ۱۳۷۷ در یک اقدام تروریستی توسط گروهک مهدویت (گروهی شبه انجمنی)، به جان شهید رازینی سوء قصد شد
در منزل تروریستها تصاویر شیخ محمود حلبی موسس انجمن حجتیه پیدا شد.
در ادامه جزئیات این ترور را میخوانید:
گروهی دستگیر شد که آقای رازینی را ترور کردند؛ به همان شیوه ترور دانشمندان هستهای که بمبی را به ماشین ایشان چسباندند.
ماموران که برای دستگیری این تروریستها به خانهشان ریختند اسناد و مدارکی پیدا کردند که گفتند لابد اینها انجمنی هستند. عکس شیخ محمود حلبی و کتابهای انجمن همه اینها در خانه بود.
نقل داستان از زبان شهید رازینی:
گروهی بودند که اسمشان را گروه مهدویت گذاشته بودند و رهبری آن گروه با نوه آیتالله میلانی بود.
او جمعی را گرد هم آورده و ابتدا هدفشان این بود که برخی را -برای اینکه زمینه ظهور مهیا شود- از سر راه بردارند.
( کتاب من اطلاعاتی بودم (خاطرات افسر اطلاعاتی از مسئولیت میز انجمن حجتیه تا معاونت حراست مجلس)، جلد دوم، صفحه )۲۵۱
@parvaanehaayevesaal
#انجمن_حجتیه ، آخوندهای انگلیسی😡
#قسمت۹
این جریان همه اش نفاق است #نفوذ
اجازه عادی سازی پیرامونشان ندهید
@parvaanehaayevesaal
#انجمن_حجتیه ، آخوندهای انگلیسی😡
#قسمت۱۲
محمد نهاوندیان در مراسم سرکرده #انجمن_حجتیه چه میکند؟
حضور محمد نهاوندیان معاون اقتصادی دولت دوازدهم و رئیس اتاق بازرگانی ایران (1386 تا 1392) در مجلس ختم افتخارزاده دومین رئیس انجمن غیرقانونی و منحله حجتیه چه معنایی دارد؟
پیش از این نیز نهاوندیان در مراسم ختم دیگر سرکردگان حجتیه همچون مهندس سجادی هم شرکت کرده بود.
پ.ن:
در باب امنیّت داخلی هم دستگاههای امنیّتی ما باید مواظب #نفوذ باشند؛ عمده نفوذ است
نفوذ دشمن در دستگاههای مختلف و اعمال وسوسههایشان؛ مشکل عمده این است.
باید مراقب باشند که این [مشکل] را درست کنند.
( مقام معظم رهبری 1399/8/13)
@parvaanehaayevesaal
🌠☫﷽☫🌠
#انجمن_حجتیه ، آخوندهای انگلیسی😡
#قسمت۱۴
تحلیلی بر پیام تسلیت برخی مراجع در مرگ زعیم انجمن حجتیه🤔
با مرگ سید حسن افتخارزاده سبزواری، دومین زعیم انجمن حجتیه و جانشین شیخ محمود حلبی، فصل تازه ای از جریان شناسی به روی اهل پژوهش گشوده شد و میزان حیات و نفوذ این فرقه انحرافی در بین اهل علم نمایان گشت.
مرگ رئیس این انجمن سبب گردید پیام های زیادی از سوی حامیان این فرقه و دیگر فرق انحرافی صادر گردد. از قطب سلسله گنابادی محبوب علی شاه(صالحی) گرفته تا آقای سید صادق شیرازی و برخی افراد نزدیک به بیت آیت الله سیستانی مانند: مهدی دقیقی و مداحانی چون محمد حسین پویانفر، ابراز همدردی کرده و پیام بلند بالا صادر نمودند.
برخی صاحبان لحیه و اصحاب رساله مانند: آیت الله میرزا یدالله دوزدوزانی و آیت الله سید محمد حسینی زنجانی نیز در تسلیت و تمجید افتخارزاده پیام صادر کردند.
آنچه قابل توجه است پیام همدردی و تکریم غیر منتظرانه شخصیت هایی همچون؛ آیت الله شیخ جعفر سبحانی و آیت الله کریمی جهرمی در این رابطه است. بزرگانی که از نزدیک شاهد خون دل و مرارت هایی بودند که استادشان امام خمینی(ره) از این فرقه گمراه، متحمل شد.
پیام تسلیت افراد فوق را در موارد ذیل می توان تحلیل کرد؛
1⃣ این پیام ها پاسخی قاطع در رد قائلان انحلال انجمن حجتیه در سال های پس از رحلت امام خمینی تا به امروز است.
این سطح از پیام ها نه تنها حیات و پویایی این جریان را نشان می دهد بلکه فعالیت همه جانبه آن را در سطوح مختلف شیعه را حکایت می کند.
2⃣ سطح #نفوذ این جریان در بین اقشار مختلف خصوصاً حوزه علمیه و بیوت برخی مراجع نشان می دهد؛ تاکید مکرر حکیم انقلاب بر مسئله نفوذ امری حیاتی و غیر قابل انکار است و جامعه انقلابی باید هوشیارانه عمل کنند.
3⃣ پیام های صادره برخی علما در رثای زعیم انجمن حجتیه، نشان می دهد این فرقه نه تنها در بین طیف سنتی بلکه در میان برخی شاگردان امام خمینی (ره) هم راه پیدا کرده است.
4⃣ اینکه شخصیتی همچون آیت الله سبحانی، از رئیس انجمن حجتیه چهره ای معرفی می کند که افتخارزاده عمری مملو از خیر و برکت داشته و مرگ او را ضایعهای برای امام عصر(ع) و اسلام تلقی می نماید؛ چه باید گفت؟!
و یا آیت الله کریمی جهرمی که زعیم انجمن حجتیه را هدایت گر جامعه به سوی امام مهدی و با عناوینی چون؛ عاش سعیدا و مات سعیدا تعبیر می کند؛ سوالات و شبهات زیادی برای قشر متدین و انقلابی ایجاد نموده است.
آیا آیات عظامی چون سبحانی و کریمی جهرمی؛ که عمر خویش را در راه امام و انقلاب سپری کردند دشمنی ها و سنگ اندازی های انجمن حجتیه علیه امام و انقلاب را از خاطر برده اند.
آیا ندای الحظر الحظر های امام از انجمن حجتیه را ندیده و نشنیده اند.!
آیا دردسرها و چوب هایی که لای چرخ انقلاب گذاشتند را شاهد نبودند و آیا منشور امام به روحانیت را نخوانده اند.
5⃣شهید رازینی که اخیراً به دست منافقان کوردل به شهادت رسید، به دلیل محاکمه ی افتخارزاده در سال ۶۷ به جرم فعالیت و شبهه افکنی علیه امام خمینی و انقلاب اسلامی و اهانت به شهدای دفاع مقدس در ایام جنگ تحمیلی، همیشه مورد لجن پراکنی پیروان انجمن حجتیه و منافقان قرار داشت همچون شهدای جنگ تحمیلی که از زخم زبان انجمن حجتیه در امان نبودند.
6⃣ باید خداوند را به خاطر این سطح از پیام ها سپاس گفت؛ زیرا از یک سو به جهت شناخت از میزان نفوذ دشمن، باید حمد پروردگار را بجا آورد
و از سوی دیگر به سبب نفوذ این جریان ضد انقلاب در بین برخی شخصیت های انقلابی، باید استغفار کرد و عبرت گرفت.
منتظر می مانیم تا انجمن حجتیه زعیم سوم خود را معرفی کند تا بخش دیگری از زوایای پنهان نفوذ آشکار شود زیرا اکنون آخرالزمان است و فصل غربال شدن.!
✍ علی مقدس
@parvaanehaayevesaal