🌸 فردا دیر است
🔺رهبرانقلاباسلامی: مسألهی #فرزند_آوری را امروز اگر چنان چه برایش فکر نکنیم، 15 سال دیگر، 20 سال دیگر دیر خواهد بود؛ کشوری خواهیم شد که عنصر لازم برای حرکت پیشرفت را یعنی جوان را به قدر کافی در اختیار نخواهد داشت. امروز باید به فکر فردا بود.
✍🏻جهاد افزایش #جمعیت وظیفه یاران #امام_زمان
🇮🇷 ۱۴۰۰/۱۱/۲۸
#شیرودی دو هفته قبل از پرواز ابدی، بهترین خاطره خود را چنین تعریف میکند: «اوایل جنگ بود، عراق در یکی از جبههها با ۳ لشکر کامل حمله کرد. ما با کمترین وسایل و نفرات، این ۳ لشکر را همراه با ۸۰% وسایلشان از بین بردیم تا آنجا که باقیمانده اندک نفراتشان نیز مجبور به فرار شدند و این بهترین خاطره من است که در ۲۴ ساعت مقاومت مردانه، عراق را از آن فکری که سه روزه میخواست به تهران برسد آنچنان پشیمان کردیم که دیگر راهی برایش باقی نمانده بود.»
او در مدت نبردش یکی از بالاترین ساعت پروازهای جنگ را در دنیا داشته و بارها از خطر گلولههای دشمن جان سالم به در برد.
تصویر فوق از لحظه جاودانه شدن شیرودی توسط عربعلی هاشمی در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ گرفته شده و سایت هنر مقاومت آن را منتشر کرده است.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
سرباز #امام_زمان
پیش بینی امام خمینی از فتح قدس و آزادی فلسطین
مسئله رهایی فلسطین و آزادی بیت المقدس از دست اشغالگران از ابتدای حرکت انقلابی امام جایگاه برجسته و ویژه ای داشت ، امام راحل با نامگذاری #روز_قدس ، طرح ایده نابودی اسرائیل و محو آن از نقشه جهان و طرح آروزی فتح بیت المقدس ، عملاً یکی از بزرگترین پیش بینی های خود مبنی بر نابودی اسرائیل و آزادی قدس شریف را پایه گذاری کرده و آن رو به آرمان درخشان و دست یافتنی ملتهای مسلمان تبدیل کرد و این روزها که اسرائیل لحظه به لحظه بیشتر در مرداب نابودی و فروپاشی فرو می رود ، جهانیان به صحت پیش بینی امام راحل پی برده و به صدق فرمایشات آن پیر روشن ضمیر ایمان می آورند.
ان شاء اللَّه فلسطين آزاد بشود و بيت المقدس، آنكه مسجد همه مسلمين است به حال اول برگردد. و آنهايى كه به مسلمين ظلم و ستم مىكنند ان شاء اللَّه خداوند دفع شرّ آنها را بكند .. صحیفه نور ج ۱۴۴ ص
جنگ ما فتح #فلسطين را به دنبال خواهد داشت،... صحیفه نور ج۲۱ ص ۲۸۳
آرزوى ما آن است كه سرزمين فلسطين و مسجداقصى از صهيونيسم تطهير شود و مردم فلسطين به سرزمين خويش باز گردند صحیفه نور جلد ۳ صفحه ۲۵۶
بايد همه بپا خيزيم و اسرائيل را نابود كنيم، و ملت قهرمان #فلسطين را جايگزين آن گردانيم صحیفه نور جلد۱۲ ص۱۴۸ #وعده_صادق
20.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺من سیگار میکشم، شما بینیات رو بگیر!
🔺من بوق میزنم، شما گوشِت رو بگیر!
🔺من بیحجابم، شما چشمت رو ببند!
🔰 از فراجا تشکر میکنیم که #امنیت_فرهنگی ما را حفظ میکند.
#طرح_نور #حجاب
#فوری
📌فعاليت مدارس مجازی شد.
♦️با اعلام كارگروه اضطرار آلودگی هوای استان امروز دوشنبه 10 اردیبهشت ماه 1403 فعالیت کلیه مقاطع در نوبت صبح و عصر در شهرهای اهواز و کارون به صورت غیر حضوری و مجازی در بستر شبکه شاد برگزار می شود.
#آموزش_تعطیل_نیست
🔺فعاليت ادارات و سازمان ها طبق روال عادی برقرار خواهد بود.
پروانه های وصال
شاهزاده ای در خدمت #قسمت چهل و نهم🎬: فضه تا سخن ام سلمه را خدمت مولایش عرض کرد ، بانوی خانه سریع از
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت پنجاه 🎬:
فضای مسجد معطر به عطر خدا بود و بوی خدا در کالبد جهان آفرینش پیچیده بود.
نماز ظهر و عصر به امامت پیامبر صلی الله علیه واله ،اقامه شد .
فضه به همراه اهل بیت پیامبر ،همانها که زیر کسا جمع شدند و در مدحشان از آسمان آیه نازل شد ، به مسجد آمده بود .
نماز بیش از هر روز طول کشید ، گویا هنگامی که محمد صلی الله علیه واله سر بر آستان خدایش می سایید ، حسن و حسین این دو کودک شیرین سخن و زیبارو ، بر کول پدر بزرگ سوار بودند ، تا خداوند عشق کند از آفریدن معشوقانی چون این انوار دوست داشتنی...
حال که نماز به اتمام رسیده بود و جمعیت کم کم از جا بر می خواست تا متفرق شود ، ناگاه صدای هیاهویی از بیرون مسجد به گوش رسید.
صدا نزدیک و نزدیک تر شد ، تا اینکه ، همگان متوجه مرد عربی شدند که دست فرزند خردسالش را در دست داشت و او را کشان کشان به مسجد آورده بود.
مرد عرب که از خشم صورتش کبود شده بود ، نزدیک پیامبر آمد ، همانطور که سلام عرض می کرد ، عرق پیشانی اش را با پشت دستش گرفت.
پیامبر نگاهی به پسرک ترسان که رد ناخن های پدرش هنوز دور مچش برجا مانده بود، نمود و سپس نگاهی به مرد عرب کرد وگفت : چه شده برادر؟ چرا اینچنین هراسان و خشمگینی؟
چرا این پسرک چنین حال و روزی دارد...
مرد عرب آه بلندی کشید و همانطور که سرش را به دو طرف تکان میداد گفت : من از دست این پسر و مادر ناپاکش خون دلها خورده ام ، این...این پسر کارهایش به آدمیزاد نمی ماند ، انگار شیطان کل وجودش را تسخیر کرده و با اشاره به پسر ادامه داد: اصلا...اصلا رنگ و روحیه و شباهات ظاهریش را نگاه کنید...هیچ شباهتی به من ندارد...زمین تا آسمان با من فرق می کند.
گاهی....گاهی ....و در اینجا حرفش را خورد و زیر لب لااله الاالله گفت ، نزدیک تر شد و آرام کنار گوش پیامبر چیزی زمزمه کرد...
پیامبر نگاهی به مرد و سپس نگاهی به پسرش انداخت ، پسر را صدا زد تا نزدیک تر بیاید و پس از آن، چشم گرداند در بین جمعیت...
چشمانش به جایی خیره ماند و لبخندی بر لب نشاند، رد نگاه پیامبر را که می گرفتیم به کسی جز علی علیه السلام نمی رسید.
علی چون همیشه از هر فرصتی استفاده می کرد تا حلاوت راز و نیازی با پروردگار را نوش جان نماید.
پیامبر اشاره به او کرد و گفت : بگذارید نماز مستحبی ابوتراب تمام شود...آنگاه درست یا اشتباه بودن حرف شما را بوسیلهٔ ابوتراب ،ثابت خواهم کرد.
جمعیت که همگان انگار گیج شده بودند که قضیه چیست و چرا پیامبر از علی علیه السلام کمک می خواهد....پیامبر که دانای عالم است ، بر همه چیز اشراف دارد ، پس برای چه منتظر علی ست؟؟
ادامه دارد...
🖍 به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺