❌️پدر بزرگ کودکان #غزه #شهید شد
🔻ابو ضیا که با فیلم های در آغوش گرفتن دو نوه شهیدش با لفظ " روح الروح" معروف شده بود، شب گذشته براثر موشک باران اردوگاه نصیرات به شهادت رسید و به دیدار دو نوه شهیدش رفت #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویر لحظه #ترور فرمانده روسی
🔹چندین کانال خبری اصلی اوکراینی TG به طور همزمان ویدئویی از حمله تروریستی که طی آن ایگور کریلوف رئیس نیروهای دفاع رادیویی، شیمیایی و بیولوژیکی نیروهای مسلح روسیه و دستیارش ترور شدند، منتشر کردند.
🔹این فیلم یک اسکوتر برقی را نشان میدهد که به گفته بازرسان، یک دستگاه انفجاری بمبگذاری شده در آن بارگذاری شده بود.
#خبر_فوری #جارچی
@parvaanehaayevesaal
✍ #خط_دیدار | رهبر انقلاب: در کنار مبارزین فلسطین و حزب الله لبنان ایستادهایم
✏️ هرچه بتوانیم از اینها حمایت و به اینها کمک میکنیم #ایران_همدل
✏️ امیدواریم انشاءاللّه اینها ببینند آن روزی را که دشمن خبیثشان در زیر پاهای آنها لگدمال میشود ۱۴۰۳/۹/۲۷
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
@parvaanehaayevesaal
❌️معجزه عشق به جولانی!
👈🏻با همین فرمون، به زودی منوتو و اینترنشنال برای جولانی شعر عاشقانه هم میخونن. باورتون نمیشه چند روز صبر کنید. #سوریه
@parvaanehaayevesaal
🔴رهبر انقلاب: مادری یک افتخار است / تمسخر نقش مادری، یک سیاست استعماری است
🔹رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران:
️امروز من میبینم بعضیها به تبع همان سیاستهای سرمایهداران و استعمارگران و بدخواهان جوامع مستقل به خصوص جامعهی ما و به دنبال آنها مادری را بد تصویر میکنند. اگر کسی بگوید #فرزندآوری لازم است برای خانوادهها طعنه میزنند مسخره میکنند که شما زن را برای بچه میخواهید برای فرزندآوری میخواهید.
🔹️مادری یک افتخار است. اینکه یک موجودی یک موجود انسانی را شما با زحمت زیاد چه در درون خودتان چه در بیرون در اوایل زندگیاش پرورش بدهید زحماتش را تحمل کنید او را بعنوان یک انسان پرورش بدهید، این افتخار کوچکی است؟ خیلی بااهمیت است، خیلی باارزش است. برای همین هم هست که در اسلام روی نقش #مادر تکیه شده. ۱۴۰۳/۰۹/۲۷ #کنفرانس_بصیرتی
@parvaanehaayevesaal
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ ضرغامی : اکثریت مردم #حجاب رو نمیخوان پس نباید اجبار کنیم و باید آزادش کنیم!!!
ضرغامی ۵ سال دیگه : اکثریت مردم میخوان مشروب بخورن پس باید آزادش کنیم
ضرغامی ۱۰ سال دیگه : اکثریت مردم میخوان همجنس بازی کنن باید آزادش کنیم
و...
پ.ن : دین خدا که عوض نمیشه ، این آدما هستن که بعضیاشون عوض و بعضیاشون عوضی میشن
ضمنا اکثریت مردم بی حجابی نمیخوان، طبق آمارها حداکثر ۱۰ الی ۲۰ درصد در برخی مناطق تخلف گزارش شده(آمار ملی ۶.۴ درصده) #وعده_صادق #کنفرانس_بصیرتی🤔
@parvaanehaayevesaal
#قسمت_اول
#زمان_مشروط 🕰
آفتاب در حال غروب بود ، دستانم را داخل حوض بردم چند مشت آب به صورتم زدم
افکار گوناگون قدرت فکر های تازه را از من گرفته بود
از حوض فاصله گرفتم و از زیر درخت هلو رد شدم ، وارد اتاق شدم
فخر السادات ؟
صدای مادرم از مطبخ شنیدم به آنجا رفتم
بله مادرجان
بیا دخترم این چند کاسه کاچی را بین همسایه ها پخش کن
با تعجب به ظرف های پر از کاچی نگاه کردم با صدایی لرزان گفتم هنوز آرد در انبار داریم ؟!
مادر نگاهی به من کرد
نگران نباش ، نذر کردم اوضاع مملکت بهتر شود ،عجله کن دختر ☺️
به سمت اتاق رفتم چادر قجری را برداشتم و بعد از پوشیدن چادر روبنده را بستم .
سینی نذری را از مادرم گرفتم و با خودم تکرار می کردم نباید اوضاع چنین بماند
در چوبی خانه را به زحمت باز کردم، وارد کوچه شدم در هر کوچه حدود پنج و شش خانه قرار شد که کنار شان یک سکو برای نشستن قرار داده شده بود؛ تا مواقعی فردی از گرد راه خسته هست چند دقیقه ای نفسی تازه کند
به سمت خانه صدیقه خانم رفتم با کلونی که به در آویزان بود به در کوبیدم چند دقیقه بعد کوچکترین دختر آنها در را باز کرد کاسه نذری را به او دادم و گفتم به مادرت سلام برسان و بگو اعظم خانم این را فرستاده است دختر کوچک 🧕🏻سری تکان داد و بعد در را بست .
چند خانه دیگر کاسههای نذری را پخش کردم و به سمت خانه برگشتم تقریباً هوا تاریک شده بود ، از حالت گرگ و میش هنگام غروب خارج شده بود .
چادر و روبنده را گوشهای قرار دادم و به سمت آب انبار رفتم .
سطل فلزی را داخل حوض فروبردم و مقداری آب بیرون کشیدم بعد به سمت حیاط برگشتم .
وضو گرفتم ، وارد اتاق شدم به سمت طاقچه کوچک گچی رفتم، جانماز گلدار را از روی آن برداشتم مادرم در حال خواندن نماز بود این روزها به دلیل نبود امنیت و وجود نیروهای متفقین ( آلمانیها ٫ شورویها) نمیتوانستیم برای نماز جماعت به مسجد برویم.
نوبسنده :تمنا 💔☘
@parvaanehaayevesaal
#قسمت_دوم
#زمان_مشروط 🕰
نماز عشا را تمام کردم دستانم را بالا بردم و برای اوضاع نابسامان کشور دعا کردم
صدای پدر از داخل مطبخ میآمد ،که مشغول صحبت با مادرم بود .
سلام پدر جان
سلام عزیزکم ، حال فخرالسادات چطور است؟
لبخندی زدم به مرحمت شما خوب هستم بعد سینی که درون آن ظرفهای شام بود را از مادرم گرفتم و به سمت اتاق رفتم سفره را از درون سینی برداشتم ، پهن کردم بعد هم بشقابها را چیدم.
مادرم هم غذا را آورد چند برگ ریحان که از باغچه چیده بودم در سفره قرار دادم
از زمانی که دو خواهرم ازدواج کرده بودند خانه ما خیلی خلوت شده بود مادرم به تنهایی مشغول کارهایش میشد غذای ساده را در ظرفها کشیدم نخود پخته شده را با آبی که به آن مرق داده بود ، با نانی که مادر درست کرده بود خوردیم
پدر شروع به صحبت کرد چه بیشتر میگذرد اوضاع و شرایط کشور بدتر میشود قجری امان مردم را بریده ،ناامنی همه جا را فرا گرفته است کشور نیروی نظامی زیادی نداریم خرابی های جنگ جهانی اول هنوز ساخته نشده است، ناصرالدین شاه به قانون اساسی که با نظر مردم تصویب شد عمل نمیکند
مادرم آهی کشید خدا به دادمان برسد
پدر زیر لب زمزمه کرد احتمال دارد اعتراضات گستردهای صورت بگیرد ، چون هیچ کس حاضر نیست زیر بار ظلم و استبداد زندگی کند
قلمهای را که در دهانم قرار داده بودم توان قورت دادنش را نداشتم اشک روی صورتم جاری شد نگران حال برادرم بودم که برای خدمت سربازی به اجبار باید با متفقین میجنگید.
نویسنده :تمنا ☔️💔🥲
@Parvaanehaayevesaal