🌱 حکایت گوسفندان سیل زده
یکی از افراد سرشناس مکه، گوسفندانی داشت که هرگاه چوپانِ او شیر آنها را می دوشید و به او می داد، مقدار زیادی آب را با آنها مخلوط می کرد و به دیگران می فروخت.
چوپان که از عمل صاحب گوسفندان بسیار ناخشنود بود، خطاب به او گفت خیانت نکن که عاقبت بدی را در پی دارد، اما او توجهی نکرد.
روزی گوسفندان در دامنه کوهی حرکت می کردند که ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی به راه افتاد و همه گوسفندان را با خود برد.
چوپان بدون گوسفندان به نزد خواجه رفت.
او که چوپان را بدون گوسفندان مشاهده کرد سؤال کرد گوسفندان مرا چه کردی؟
چوپان در جواب گفت آن آب هایی که با شیر مخلوط می کردی جمع گردید و سیلی شد و همه گوسفندان را با خود برد.
📚جوامع الحکایات، صفحه 313
animation.gif
721.2K
🌹خدایا
شروع سخن نامِ توست
🌹وجودم
به هر لحظه آرامِ توست
🌹دل از
نام و یادت بگیرد قرار
🌹خوشم
چونکه باشی مرا درکنار
🌹الـــهی به امیـــدتو
animation.gif
2.55M
🌷روزتان معطر به عطر صلوات🌷
اللّهُمَّصَلِّعَلي
مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌹 @parvaanehaayevesaal💕
animation.gif
1.99M
@parvaanehaayevesaal1💕
سلام مهربانان
امروزتان شاد و
سرشاراز عشق و رضایت
سلامتی ساکن جانهایتان
و لبخنـد جاری💐
بر لبهایتان باشد
شادیهاتون دائمی
و زندگیتون عالی باشـه🌺
ای آورنده صبح
در جذبه نورت ته نشین شده ام.
هوایی چنین روشن، بی تابم می کند.
در این لحظات که روزی ام مقدّر خواهد شد، مرا با دست هایی گشوده بر درگاهت برانگیز.
خدایا! بر پیمان تو صبح کرده ام و به وعده ای که با تو داشته ام، ایمان دارم
باید گام هایم را محکم تر بردارم؛ وقتی با هر نشانه روشن، بوی دوست را نزدیک تر حس میکنم. باید همه چیز در من آغازی تازه داشته باشد.
این منم؛ در صبحی سرشار، آغشته از خورشید.
الهی به امید خودت 🌸
─┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─┅─