پروانه های وصال
🌸 #سرگذشت ارواح درعالم برزخ (قسمت۲۴) #قسمت_بیست_چهار بار دیگر بیابان را زیر نظر گرفتم.گروهی در حالی
💠﷽💠
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۲۵)
#قسمت_بیست_پنج
با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند. .
همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی🔥 بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد :
وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند...
.
کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند.
.
با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم:
اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم...
.
آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است... در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند. .
اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد...
.
بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد.
.
وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب!
.
همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست.
.
نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن!
.
با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟
.
نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند.
از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است!
.
نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم..
.
سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته..
.
مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم...
✍ادامه دارد...
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده 27 #تلنگر 🔻میبینه فلانی متاهله ها.... 🔻میبینه زندگیش خوبه ها... 👈ولی سعی می
#نکات_تربیتی_خانواده 28
🔹 متاسفانه در جامعۀ ما مصرف قرص اعصاب توسط خانم ها فوق العاده زیاد شده.
💢 این موضوع علت های زیادی میتونه داشته باشه.
یکی از مهم ترین علت هاش اینه که «مردها نمیتونن به همسرشون آرامش بدن».
😒💢
⭕️ با ورود شبکه های اجتماعی، امکان ارتباط با نامحرم خیلی راحت تر شده.
🔻 توی این وضعیت خانم ها خیلی نگران این هستن که یه موقع شوهرشون دچار ارتباطات خارج از چارچوب خانواده نشه.
🔶خب اینجا، آقایون خیلی باید مراقب هوای نفسشون باشن و علاوه بر اون مدام به همسرشون اطمینان خاطر بدن که اصلا فکر همچین گناهانی رو هم توی ذهن خودشون نمیکنن!☺️
تو وقتی خوب هستی که اگر گناه کسی را دیدی آنرا ندیده بگیری و فاش نکنی .
وقتی بزرگواری که غم دیگران را آرام
می کنی .
وقتی زیبا هستی که لبخند می زنی و در قلبت غم بزرگی داری و دیگران را به لبخندت شاد
می کنی ، چه فرزندانت باشند چه همسر
و چه غیر آنها...
خدایا ما را از کسانی قرار بده که در دنیا خیر و نیکی می کارند و در آخرت ثمرات آن را برداشت می کنند ،
خدایا ما را به خیر هرگونه که باشد نزدیک کن .
💕💕💕
#تــلنگــر🌱
شاید گاهی باید پل های ارتباطی رو از بین برد...
شاید... باید برای چند ساعت هم که شده فقط خودت باشی و خدایت...!
گاهی لازمه خط های اپراتور ها رو قطع کنی و دل ببندی به خط های آسمون...
مثلا👇
بهش #اعتماد کنی
بهش #ایمان بیاری
شاید ما تجربه اولیه که بندگی میکنیم
ولی اون سال هاست که داره #خدایی میکنه....
...........
باور کنیم خدای فراق زلیخا
خدای وصالش هم هست
............
گاهی وقت ها باید جمع کرد این بند و بساط های آهنیو
باید یه پل پارچه ای درست کنی
روش دو زانو بنشینی و به راهی که اومدی فکر کنی...!
اون موقعست که به راه پیش روت امیدوار میشی....
#ما_تجربه_اولمونه_بندگی_میکنیم_ولی_اون_سال_هاست_خدایی_میکنه
التماس تفکر...💭
💕💕💕
پروانه های وصال
💠﷽💠 🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت ۲۵) #قسمت_بیست_پنج با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از
💠﷽💠
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۲۶)
#قسمت_بیست_شش
گناه همچنان وسط راه ایستاده بود و رفتار ما را زیر نظر داشت.
در همین وقت فرشته ی فریاد رس پرواز کنان ظاهر گردید و سلامی کرد و یک شمشیر،یک لباس زره مانند،یک سپر و یک خنجر به نیک سپرد و رفت.
.
از دیدن این منظره گناه کمی جا خورد و ترس در چهره زشتش آشکار گردید،
با خوشحالی رو به نیک کردم و گفتم: وسایل من بیشتر از گناه است. .
راستی اینها نتیجه ی کدام اعمال من هستند؟
نیک در حالیکه شمشیر را در دستش تکان میداد گفت:
این شمشیر نتیجه ی راز و نیازها و دعاهای توست که در دنیا انجام دادی.
.
سپس در حالیکه لباس را بر تن من میپوشاند گفت: این هم هم نشانه ی تقوای توست در دنیا، که البته ضخامت آن بستگی به درجه ی تقوای تو دارد.
.
وقتی زره را پوشیدم شمشیر را به دست راستم داد و سپر را به دست دیگرم سپرد و گفت: این سپر هم نتیجه ی روزه گرفتن های تو در دنیا بوده..
.
و سپس در حالیکه با لبخند ملیحش به من قوت قلب میداد گفت: اصلا نهراس با یک ضربه او را از پای در خواهی آورد.
.
سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم و به سمت گناه حرکت کردم. گناه شمشیر را بلند کرد و شروع کرد به رجز خواندن:
.
من به نمایندگی از شیطان و دنیا در برابر تو ایستاده ام تا تو را از پای در آورم.در همان لحظه سایه ی شمیر گناه را بالای سرم حس کردم و فورا سپر را روی سرم گرفتم.
.
ضربه ی شمشیر چنان محکم بود که از سپر عبور کرد و دو دندانه آن سرم را زخمی کرد...
.
در همین حال شمشیرم را بر پهلوی آن شیطان فرود آوردم و او در حالیکه فریاد زنان از من دور میشد، من مشغول رسیدگی به زخم سرم شدم که ناگهان فریاد نیک را شنیدم که فریاد زد:
مواظب باش از پشت سرت می اید....
.
بیدرنگ به عقب برگشتم و با یک ضربه ی شمشیر ضربه او را دفع و ضربه ی دیگری به پهلویش وارد کردم.
.
هر از گاهی صدای نیک را میشنیدم: بهای بهشت،نابودی گناه است و من روحیه میگرفتم.
.
لحظات میگذشت و گناه خسته و خسته تر میشد.تا اینکه وسط جاده افتاد.
رفتم تا ضربه ی آخر را بر فرقش بکوبم که نیک با خنجری که در دست داشت به من نزدیک شد و گفت: فقط با این میتوانی از شر او خلاص شوی وگرنه او نابود نمیشود.
.
تازه فهمیدم که در میدان بدون خنجر بوده ام!
نیک گفت: این خنجر نتیجه ی صلواتهایی است که در دنیا فرستاده ای. چون صلوات این قدرت گناه را به کلی نابود کند.
.
خود را به پیکر نیمه جان گناه رساندم و بلافاصله خنجر را در تنش فرو کردم و به سرعت فرار کردم.
بدنش بزرگ و بزرگتر شد تا با صدای مهیبی منفجر شد و به هزاران تیکه تقسیم شد..
ادامه دارد...
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده 28 🔹 متاسفانه در جامعۀ ما مصرف قرص اعصاب توسط خانم ها فوق العاده زیاد شده.
#نکات_تربیتی_خانواده 29
🔶 طبیعتا یه خانم هر چقدر که از سنش بگذره، این ترس رو پیدا میکنه که یه موقع از چشم آقاش نیفتاده باشه! 😢
✅ اینجا آقا باید به خانومش آرامش بده و بگه:
خانوم گلم، من همیشه دوستت دارم. 😊
اگه تمام حورالعین های بهشتی هم بیان روی زمین، تو یه چیز دیگه ای...
😍💖💞
آخ که چقدر لذت میبرم نگاهت میکنم...
😊
چقدر صورتت رو دوست دارم...
جووونم!
😇😍
فدای چشای قشنگت بشم...
تو ماه منی... از نظر من تو زیباترین زن دنیایی...😘🎁💖
هر از گاهی آقایون از همسرشون تعریف کنن و بهش آرامش بدن. چقدر قشنگ میشه این زندگی؟!😊
⭕️ البته اینم عرض کنیم که به فرض اگه یه آقایی هم بلد نبود به خانمش آرامش بده این دلیل نمیشه که خانم بره قرص اعصاب مصرف کنه!
سه چیز زیباست:
بیخبر؛ دعایت کنند
نبینی، نگاهت کنند
ندانی؛ یادت کنند
من دعایتان میکنم به خیر
نگاهتان می کنم به پاکی
یادتان می کنم به خوبی
هر جا هستید
بهترین ها رو برایتان آرزو دارم
💕💕💕
❖
#موفقیت نتیجه سه عبارت است:
1- تجربه دیروز
2-استفاده امروز
3-امید به فردا .....
ولی اغلب ما با سه عبارت دیگر زندگی می کنیم:
۱- حسرت دیروز
۲- اتلاف امروز
۳-ترس از فردا....
در حالی که آفریدگار مهربان ...
گذشته را عفو ...
امروز را مدد....
و فردا را کفایت می کند.
☆☆~~~☆☆
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات مقام معظم رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قهرمانان را فراموش نکنیم