#پرنده_بهشتی
✍ امام صادق ؏ ؛
هرڪس این ذکر را زیاد گوید
خدا پرنده اے را از اين ذڪر در
بهشت آفريند كه خدا را تسبيح
گويد و پاداشش براے او باشد
<سبحان الله وبحمد سبحان الله العظیم>
📚 ثواب الأعمال ۱۲/۲
💕💕💕
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍کولاک دکتر «سارا فلاحی» نمایندهی استان ایلام در صحن علنی مجلس...
📌 کاسه ای زیر نیم کاسه است!
🔹کجا دشمن به ما گفته است که پراید بنجل ۸ میلیونی را ۱۳۰ میلیون به مردم بفروشیم و کک وجدان هیچ مسئولی نگزد!
🔹کجا دشمن خارجی گفته که بورس را به قتلگاه سرمایه های مردم بدل کنیم!
🔹امروز کاسه ای زیر نیم کاسه است که برخی خدمات این نظام و انقلاب را در پستوهای بی کفایتی خود به اسارت گرفته اند.!
👏👏👏👏👏👏
✍ماشاالله به این شیرزن انقلابی...
🌺🍃استاد_پناهیان
🔺هر چه بیشتر به خاطر خداصبر کنیم
خدا بیشتر به خاطر ما "عجله" خواهد کرد
🔺و هر چه بیشتر در سختیها "لبخند" بزنیم
خدا زودتر آسایش را به ما میرساند.
💢 انگار خدا طاقت ندارد صبر بندۀ خودش را ببیند
و در آخرت هم هنگام ورود به بهشت اول از صبرشان تقدیر میکند
"سلام علیکم بماصبرتم فنعم عقبی الدار"🍃
💕💕💕
اگه میخوای در زندگی قدرتمند باشی
یاد بگیر که از تنهاییت لذت ببری
خودت دلیل خوشبختی خودت باش
خودتو دوست داشته باش و از نعمت ها و
فرصت های بزرگ و کوچیکی
که بهت داده شده استفاده کن
و از زندگیت لذت ببر
💕💕💕
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸
چارلی چاپلین و وصف مادر:
وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب یک آرزو میکردم...!
مثلاً آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛
میگفت: میخرم به شرط اینکه بخوابی...
یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛
میگفت: میبرمت به شرط اینکه بخوابی...!
یک شب پرسیدم: اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم میرسم؟
گفت: میرسی به شرط اینکه بخوابی...!
هر شب با خوشحالی میخوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند!!!...
دیشب مادرمو خواب دیدم؛
پرسید: هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟
گفتم: شبها نمیخوابم...!!
گفت: مگر چه آرزویی داری؟؟
گفتم: تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم...
گفت: سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی...
تقدیم به تمامی مادران❤️
💕💕💕
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن... مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و میگفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگیات قسم میدهـم... پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را میبینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا میکند... بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهـربانترم...!!!
💕💕💕
شیخی بار گندم خویش به آسیاب برد.
آسیابان که بیوه زنی بود گفت:
2 روز دیگر آردها آماده است،
شیخ با لحنی آمرانه گفت:
گندم مرا زودتر آرد کن وگرنه دعا میکنم
خرت (که سنگ آسیاب را میچرخاند)
تبدیل به سنگ شود.
زن (آْسیابان) در جواب گفت:
اگر نفسی به این گیرایی داری،
دعا کن گندمت آرد شود، خر را ول کن!
ای کاش ما بجای اینکه برای همه آرزوی
مرگ بکنیم برای خوشبختی
خویش نیز دعائی بکنیم..!
💕💕💕
✍💎
متنی بسیار زیبااا
به ما گفتند باید بازی کنید.
گفتیم با کی؟ گفتند با دنیا.
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟
سوت اغاز بازی رو زدن, فقط فهمیدم خدا تو تیم ماست.
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم, امتیازها برابر بود.
تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم, خندید و گفت:
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن! گفتم اخه چطوری ؟
بازم خندید و گفت: خیلی ساده فقط پاس بده به من, باقیش با من. ...
💕💕💕
#شامی_نخودچی 🍘 😋
🔸۵۰۰ گرم گوشت چرخکرده رو با نمک وفلفل سیاه مخلوط کردم ورز دادم تا چسبنده بشه و۱پیمانه آرد نخودچی و۱ قاشق سرکه رو به گوشت اضافه کردم و۱/۲قاشق مرباخوری ادویه کاری ویک عدد تخم مرغ و۱ عدد پیاز بزرگ رنده شده رو هم اضافه کردم وخوب ورز دادم واز مواد به اندازه نارنگی برداشتم وتو دستم شکل دادم وتو روغن داغ وباحرارت ملایم سرخ کردم
۴تا گوجه فرنگی رنده شده روبا ۱ قاشق رب گوجه فرنگی و۱ قاشق رب فلفل شیرین رو حرارت گذاشتم تا بجوشه وکمی از ابش تبخیر بشه ونمک و فلفل و۲ قاشق روغن زیتون ریختم وبعد شامی های سرخ شده رو تو سس چیدم وچند دقیقه با حرارت ملایم گذاشتم تا بجوشه وغلیظ بشه
شامی هارو میتونید با نون یا برنج سروکنید