eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ هر روز بہ عشق شما سرے بہ این محیط مجازے میزنم شاید خبر تازه ازمسیرسبزٺ بیابم آقا جان❤️ مدتے اسٺ بہ برڪٺ وجود نورانے شما از نو شروع ڪردم براے خـوب شدنم دعا ڪنید🌼🍃 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
هدایت شده از پروانه های وصال
◆✧ دعاے روز دوم مـ🌙ـاه مبارک رمضـان ✧◆ ✨❥❥◆✧🌙✧◆❥❥✨ 〖اَلّلهُمَّ قَرِّبْنی فیهِ الی مَرْضاتِکَ وَ جَنّبْنی فیهِ مِن سَخَطِکَ وَ نَقماتِکَ وَ وَفِّقْنی فیهِ لِقِراءَةِ آیاتِکَ بِرحْمَتِکَ یا أرْحَمَ‌ الرّاحِمین〗 ✨❥❥◆✧🌙✧◆❥❥✨ 【خدایا مرا در این ماه به سوی خوشنودیت نزدیک کن و در آن از خشم و انتقامت برکنارم دار و مرا در آن برای خواندن آیات قرآن توفیق ده، به رحمت خودت ای مهربانترین مهربانان】 @parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
⚠️ تلنگر 😳 🔸زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. 🔹پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. 🔸زن میگوید خدا رحیم است و میرود. 🔹سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است.زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. 🔸سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش می بیند. 🔹با تعجب از خدا می پرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد او که بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ 🌱 وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. 🌼 رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم): بنده اى نیست که به خداوند خوش گمان باشد مگر آنکه خداوند نیز طبق همان گمان با او رفتار کند. 📚بحارالانوار ج 384،42 🍁✨🍁✨💚✨🍁✨🍁
هدایت شده از پروانه های وصال
آیت الله فاطمی نیا: اگر در این ماه رمضان توبه کردید ، دیگر دل نشکنید اگر در این ماه توبه کردید ، دیگر غیبت نکنید. اگر توانستید نور اعمال ماه رمضان امسال را به ماه رمضان سال بعد برسانید این علامت رستگاری است.
جزء - دوم(parhizgar).mp3
13.78M
🔊 ترتیل قرآن - جزء۲- پرهیزکار
هدایت شده از پروانه های وصال
🌹 @parvaanehaayevesaal💕 حال و هوای ماه رمضان جور عجیبی دلنشین است ... آدم یادِ کودکی اش می افتد ... یادِ سادگیِ آن روزها ... یک سفره ی بی ریا ، یک جمع صمیمی ، و یک عالمه اشتیاق و بیتابی ... دلم برایِ آدم هایِ نابِ آن روزگار تنگ شده ، برایِ تمامِ حالِ خوبی که داشتیم ... برایِ هرچیزِ کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد ... آخ که یک استکان چای و خرما موقع افطار چقدر می چسبید ... هیچوقت یادم نمی رود ؛ بچه که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقتِ روزه گرفتن دارم ، موقعِ افطار ، من سیر بودم و جعبه های خرما ، زولبیا و بامیه ، نصفه بود ،،، هیچ کس به رویم نمی آورد ، همه می گفتند قبول باشد ... و شک ندارم خدا هم با لبخندی پدرانه ، حاضریِ روزه هایم را می زد ... ! خدا مهربان تر از این حرف هاست ، همین که سرِ سفره ی کرامتش نشستی ، ارادتت را می پذیرد ... ولی کاش در این فرصتِ بینظیر ؛ خوبی هایمان را تمدید می کردیم ، برایِ خدا ، خوردن یا نخوردنِ ما فرقی نمی کند ... عمیق تر نگاه کنیم ... رمضان ؛ تمرینِ انسانیت و بردباری است ، نه تمرینِ گرسنگی ... ! ─┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─┅─
@parvaanehaayevesaal💕 🚨عجب شرایطی است↘ ♨️درهای دوزخ که بسته است! شیطان هم به زنجیر! ⭕️خیلی شاهکار کرده کسی که با این شرایط، باز هم جهنمی شود در این ماه! یعنی خودش عین شیطان است! 💕❤️💕
✍حاج آقای قرائتی ماه رمضان آمريکا بودم هر صد تا ازدواج نود تايش طلاق داده مي‌شود. ما وارسي کرديم ديديم چرا اينقدر طلاق زياد است ديديم مي‌گويند به ما نمي‌خورد گفتيم چه چيز نمي‌خورد؟ بعد ديديم پشم و ماشين به هم نمي‌خورد. آمده ازدواج بکند مي‌گويد در سر سفره شوهرم آرق زد. خنديدند من ديگر اين شوهر برايم قابل زندگي نيست. به خاطر آرق طلاق مي‌دهد طلاق گرفتن در آمريکا مساوي است با تاکسي گرفتن در تهران. يعني مثل آب خوردن زندگي‌ها متلاشي است. زندگي سوپر دولوکس اما نظام خانواده گسسته 💕💚💕
❤️ علیه السلام فرمودند: 🍃 سلامتى كمياب است بطورى كه محل بدست آوردن آن پنهان شده! اگر بتوان آن را بدست آورد ممكن است در گمنامى باشد! اگر در گمنامى نيافتى ممكن است در خاموشى باشد! اگر به جستجويش در خاموشى رفتى و نيافتى ممكن است در خلوت پيدا كنى! و اگر در خلوت گزينى نيافتى ممكن است در ميان سخنان گذشتگان پاك جايش را پيدا كنى! سعادتمند كسى است كه در دل خود خلوتى بيابد كه به آن اشتغال ورزد! 📖 بحارالأنوار، ج75، ص202 💕💚💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خدا رفیق شو 🎞 گریه حضرت شعیب به چه علت بود ؟ نه به خاطر ترس ازجهنم ونه به خاطر طمع بهشت، بله فقط به خاطر دوست داشتن خداوند بود اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بستنی کیم خونگی🌺🌺 👩‍🍳👩‍🍳〰〰〰〰〰〰👩‍🍳👩‍🍳
بستنی کیم🌺🌺 سلام دوست خوب و عزیزم ورق بزن و مراحل رو ببین مواد لازم شیر ترجیحا محلی پرچرب دو لیوان شکر نصف لیوان خامه سه چهارم لیوان نشاسته ذرت یک قاشق سوپ خوری نشاسته گل یک قاشق غذا خوری وانیل هم یک قاشق جایی خوری شکلات تخته ای و روغن هم ب مقدار لازم بسته ب میزان بستنی نکته مهم روغن مایع شش قاشق اضافه کردم ب شکلات ک روون باشه و روکش بستنی نازک باشه 👩‍🍳👩‍🍳〰〰〰〰〰〰👩‍🍳👩‍🍳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. ✍منبرمجازی استادے میگفت : با امام‌‌زمان‌[عج‌] صحبت‌ کنید، با ایشان‌ اُنس‌ بگیرید، بگو: در این‌ اخلاقم‌ ،گیر کردم شما کمکم‌ ڪنید...! «‌زمان‌‌ غیبتِ‌ حضرٺ، زمان‌ِ تربیت‌ شدن‌ است‌..» ‌‌‌‌‌‌‌ 💕❤️💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مردی به عالم بزرگی گفت: من مالی دارم و می‌ خواهم وصیت کنم که فرزندانم پس از مرگم برایم خیرات کنند. شیخ گفت: اگر وارد یک غار تاریک شوی آیا چراغ را روبرویت میگیری یا پشت سرت؟ صدقه و کارهای نیک خود را وقتی زنده‌ای از مال خودت انجام بده نه از مال وارثانت... 💕💚💕
✅روزه، یکی از بهترین دستورات اسلام جهت پاکسازی بدن ✍امام صادق علیه السلام فرمودند: برای هر چیزی پاک کننده‌ای است و پاک کننده بدن ها، روزه است. 📚 وسائل الشیعه، ج 10، ص 8 روزه علاوه بر فواید معنوی و مادی زیادی که دارد، یکی از فواید آن پاکسازی بدن می باشد؛ در واقع روزه دار با نخوردن و ننوشیدن، حرارت بدن را افزایش داده و موجب خشکاندن رطوبت ها و بلغم غالب بدن می شود و سپس صفرا و سودای تجمع یافته را با افطار با شیرینی سالم یا با آب فاتر شسته و دفع می کند و کلا بدن روزه دار پاکسازی و‌ تصفیه می گردد. فواید روزه بسیار زیاد است که بر هیچ یک از دانشمندان دنیا و پزشکان جهان پوشیده نیست. 💕💛💕
💕 داستان کوتاه گویند: "ملا مهرعلی خویی،" روزی در کوچه دید دو کودک بر "سر یک گردو" با هم دعوا می‌کنند. به خاطر یک گردو یکی زد چشم دیگری را با چوب "کور" کرد. یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس "چشم درآوردن،" گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند. ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، "گردو از مغز تهی است." گریه کرد... پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟ گفت: از "نادانی و حس کودکانه،" سر گردویی دعوا می‌کردند که "پوچ بود و مغزی هم نداشت.!" "" دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز!!"" * بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه می‌رویم...* 💕🧡💕
🏖هر کس دنیا را از زاویه دید خود قضاوت میکند... گاهی بهتر است جای خودرا برای بهتر دیدن عوض کنید هیچوقت در زندگی تان به خاطر احساس ترس عقب ننشینید. همه ی ما بارها این جمله را شنیده ایم که «بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟ مثلاً اینکه بمیرید؟ اما مرگ بدترین اتفاقی که ممکن است برایتان رخ دهد نیست …» بدترین اتفاق در زندگی این است که اجازه دهید در عین زنده بودن، از درون بمیرید. 💕💚💕
☆∞🦋∞☆ امام رضــا{؏}↯ هرڪــس در ماه رمضان یڪ آیہ از ڪتابـــــ خداےعزوجــل بخواند مثل کسے استـــــ کہ در غیــر آن،ختــم قرآن ڪـرده باشد منــبع:بحار‌الانوار.جلد۹۶.ص۳۴۱📚 💕💙💕
☆∞🦋∞☆ پیامبر خـــــدا(ص)🌿 🚨 دو گروه از دوزخیان را دیدم ڪه در این زمان هنوز نیامده اند... زنانے ڪه پوشیده ولے برهنه بودند... سرهایشان را مانند ڪوهان شتر برجسته مےڪنند، اینان به بهشتـــــ نمے روند و بوےبهشتـــــ را ڪه از فاصله اے بسیار زیاد به مشام مےرسد، استشمام نمےڪنند. میزان الحکم/ج۱/ص۵۳۰ 💕💙💕
☆∞🦋∞☆ آن ڪسے استـــــ ڪه از عهدهٔ نفس خویش برآید. خاصیتـــــ نفس اماره این استـــــ ڪه اگر تو او را وادار و مطیع خود نڪنے او تو را مشغول خود خواهد ساختـــــ ..🥀 ..🌱 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙داستان بسیار زیبا👌 👈 پسر جوانی، با وسوسه یکی از دوستانش به محلی رفتند که زنان روسبی، خود فروشی می کردند روی یک صندلی در حیاط آنجا نشست. در آنجا پیرمرد ژولیده ای و فروتنی بود که حیاط و صندلی ها را نظافت می کرد. 🌸 پیرمرد در حین کارکردن، نگاه عمیقی به پسرک انداخت و سپس پیش او رفت و پرسید: پسرم، چند سالت است؟ گفت: بیست سالم است. پرسید: برای اولین بار است که اینجا می آیی ؟ گفت: بله  پیرمرد آه پر دردی از ته دل  کشید و گفت: می دانم برای چه کاری اینجا آمده ای؛ به من هم مربوط نیست، ولی پسرم، آن تابلو را بخوان. پسرک به طرف تابلویی رفت که در یک قاب چوبی کهنه به دیوار آویخته شده بود. سپس با صدای لرزان شروع به خواندن شعر تابلو کرد 👈گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی صبر کن تا پیدا شود گوهر شناس قابلی  آب پاشیده بر زمین شوره زار بی حاصل است   صبر کن تا پیدا شود زمین بایری ❣ قطرات اشک بر گونه های چروکیده پیرمرد می غلتید … اشک هایش را پاک کرد و بغضش را فرو برد و گفت: پسرم، روزگاری من هم به سن تو بودم و به اینجا آمدم، چون کسی را نداشتم که به من بگوید  :  «لذت های آنی، غم های آتی در بر دارند»کسی نبود که در گوشم بگوید: 🔆  ترک شهوت ها و لذت ها سخاست هر که درشهوت فرو شد بر نخاست کسی را نداشتم تا به من بفهماند: به دنبال غرایز جنسی رفتن، مانند لیسیدن بر روی لبه است؛ عسل شیرین است، اما زبان آدمی به دو نیم خواهد شد.🗡 کسی به من نگفت :   اگر لذتِ ترک لذت بدانی ✨  دگر لذت نفس را لذت ندانی✨  پیرمرد این را گفت و دست بر پیشانی گذاشت و شروع به گریستن کرد.✨ 👈  چیزی در درون پسر فرو ریخت … حال عجیبی داشت، شتابان از آنجا بیرون آمد در حالی که شعر پیرمرد را زیر لب زمزمه می کرد: « گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی …» و دیگر هرگز به آن مکان بازنگشت... ‌💕💙💕
🔔 🔺هيچ وقت از خودمون پرسيديم قيمت يه روز زندگی چنده⁉️ 🔸ما که قيمت همه چيز رو با پول میسنجيم... 🔹تا حالا شده از خدا بپرسيم: 🍃قيمت يه دست سالم چنده؟ 🍂يه چشم بی عيب چقدر می ارزه؟ 🍃چقدر بايد بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنيم؟ 🍂قيمت يه سلامتی فابريک چقدره؟ و خيلی سؤال ها مثل اين... 🍁ما همه چيز را مجانی داريم و شاکر نيستيم... 🌺خدايا برای تمام نعمتهايت سپاس🙏 💕💙💕
🌿🌹آیا تا به حال پلی ساخته‌ایم؟ در زمان‌های دور دو برادر در کنار هم بر سر زمینی که از پدرشان به ارث برده بودند کار می‌کردند و در نزدیک هم خانه‌هایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار می‌گذراندند. برحسب اتفاق روزی بر سر مسئله‌ای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچکتر بین زمین‌ها و خانه‌هایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند. برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجاری خواست تا با نصب پرچین‌های بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید که نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است. برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتماً برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بی‌صبرانه منتظر بازگشت او بود. رفت و برادر بزرگ را در آغوش گرفت و از او معذرت‌خواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد. اما او گفت: پل‌های زیادی هستند که او باید بسازد و رفت. 💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفته هیچ‌ یک از خواهران و برادرانش بابت جایگاه پدرشون امتیاز ویژه‌ای نگرفتن!!! ازخاطرات هاشمی رفسنجانی: "وزیر نفت آمد...گفتم به مهدی کار محدودی واگذار شود که مزاحم درس او نباشد. قرار شد در هیأت مدیره سکوهای پارس جنوبی باشد!" جالبه بدونید توتال به خاطر رشوه به مهدی هاشمی، نیم میلیون یورو جریمه شد، اما مهدی هاشمی در ایران محاکمه نشد! بله؛ همینطور که می‌بینید هیچ امتیازی نگرفتن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
🌺•••﷽•••🌺 📌 قسمت (٢) #خطبه_متقين 🔴 صفات والاى پرهيزکاران امام(عليه السلام) سخن را با ذکر سه صفت
🌺•••﷽•••🌺 📌 قسمت (۳) ✍🏻 جمله «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» اشاره به اصلاح زبان است; زبانى که بيشترين گناهان کبيره با آن انجام مى شود و بهترين عبادات به وسيله آن صورت مى گيرد و اگر اصلاح شود، همه وجود انسان رو به صلاح مى رود و اگر فاسد شود، همه رو به ويرانى مى گذارند. 🔹واژه «صواب»، در اينجا، مفهوم بسيار گسترده اى دارد و هر سخن حق و مفيدى را شامل مى شود. 🖍ادامه دارد .... ✍🏻 شرح خطبه متقين بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ #رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_چهل_و_دوم از کنار اتاق زهرا که رد شدم صدای هق هق گریشو شنیدم. یک لحظه
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 وقتی از خواب بیدارشدم،مامانو دیدم که رو صندلی جلو میز لب تابم نشسته. باز اومده شکایت و گلایه و نصیحت..هوف _کاری داری؟ طلبکارانه نگاهم کرد وگفت:شد یک بار بگی مامان؟شد یک بار بگی شما؟شد یک بار دل مادرتو به دست بیاری؟شد یک بار با رضایت من کاراتو انجام بدی؟ از حرفاش خونم به جوش اومده بود. _حالام که بدون اجازه مادرت ازدواج کردی.اصلا مادر کیه؟مادر چیکاره است؟فقط بچه به دنیا بیاره و خلاص..آره؟؟ از رو تختم بلند شدم و روبروش ایستادم. حرفایی که اینهمه سال تو دلم مونده بود رو گفتم،اونم باصدای بلند. _مگه موقعی که من تو پارتی ها و مهمونیا سرگردون بودم شما اومدی به عنوان مادر دستمو بگیری ببری پیش خودت؟مگه منو پسرم صدا زدی که مامان بهت بگم؟مگه موقعی که با شوهرت به تیپ و تاپ هم زدین به من فکرم کردین؟مگه موقع طلاقت یک ذره به پسرت و خواسته اش اهمیت دادی که من به نظرت اهمیت بدم؟مگه موقعی که اومدیم ایران‌ کمکم کردی که کار یا خونه پیدا کنم؟فقط سرکوفت زدی!مثل همیشه.نپرسیدی خب پسر تو چته انقدر تو همی و ساکتی؟نپرسیدی چی عذابت میده که اینهمه پریشونی؟مادری کردی برام انتظار داری وظیفه فرزندیمو به جا بیارم؟موقعی که اومدیم ایران انقدر درگیر فکر ارث و میراثت بودی که راحتی پسرتو فراموش کردی. آره شیرین خانم اینام هست. من برای کسی که برام مادری نکرده احتراممو خرج نمیکنم.۹ماه حملم کردی که اونم دستت درد نکنه پاداشش رو خدا بهت میده. اصلا کاش به دنیام نمیاوردی اینجوری راحت تر بودم. اینجوری مجبور نبودم بخاطر راحتی و آسایشم ازدواج کنم و دختر مردمو بدبخت کنم. اگه مادرخوبی بودی برام نمیزاشتی چشمم دنبال هر کس و ناکس کشیده بشه و دنبال راحتی و امنیتم باشم. بعد زدن حرفام احساس راحتی کردم. بدون نگاه کردن به مامان از اتاق بیرون رفتم. رفتم تو حیاط تا بادی به سرم بخوره خنک بشم.خیلی داغ کرده بودم و دست خودمم نبود.۲۷ساله به دوش میکشم اینهمه دردودل رو. کم نیست!خسته شدم. کمی که قدم زدم حالم بهترشد و برگشتم تو اتاقم اما دیگه هیچکس نیومد پیشم. خوبه فهمیده بودن حالم خوب نیست گذاشتن تنهاباشم. الان واقعا به یکی احتیاج داشتم که باهاش حرف بزنم.کی بهتر از همسرم؟ همسر؟هه من اونو ازخودم رونده بودم مگه میشد برش گردوند؟ بیخیال شدم و گوشیمو کنار گذاشتم. کاش الکی دختره رو پابند نمیکردم.کاش این تصمیم احمقانه رو نمیگرفتم. من خودم تو زندگیم اضافیم زن دیگه چی بوده؟ کلافه دستی تو موهام کشیدم و رو تختم دراز کشیدم. انقدر فکر کردم که بالاخره خوابم برد. تو خواب دیدم یک خانم سفید پوش رو که صورتش معلوم نبود. تو باغ بزرگی بودیم.اومد جلو و دستمو آروم گرفت. نمیدونستم کیه اما آرامش خاصی بهم داد. منو دنبال خودش کشوند و منم رفتم.کمی که راه رفتیم یک جا ایستاد. وقتی برگشت سمتم نوزادی تو دستش بود که خیلی قشنگ و زیبا بود. نوزاد رو به من داد و آروم گونشو نوازش کرد. غرق زیبایی نوزاد بودم که صدای سم اسب هایی رو شنیدم. برگشتم که مردی تنومند رو سوار بر اسبی رخشان دیدم.ابهت خاصی داشت و نمیشد ازش چشم برداشت. صورت مرد هم نورانی بود. نزدیک ما شد و آروم از اسب پیاده شد‌. جلوتر اومد که یکهو ازخواب پریدم. با عرق سردی که به صورتم نشسته بود،نفس نفس میزدم.خواب عجیبی بود! 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹