eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پروانه های وصال
🍂🍁🍂🍁🍂 خوبی‌های همسرت را برای کودک بگو؛ با این کار هم احساس بالندگی به فرزندت دست می‌دهد و هم همسرت ارزش و جایگاه خودش را پیدا می‌کند.🍁🍂 @parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🌹 @parvaanehaayevesaal💕 بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن، الماسه می افته تو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره، میدونی چی می مونه؟ یه آدم...، یه دهــــــن بـــاز....، یه گـــــــردوی پـــــوک .... و یه دنیـــــاحســـــــرت....، مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم وبودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم. الماسهای زندگی: پدر ، مادر ،همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و ...هستند. ─┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─┅─
در مزارت نفسِ ثانیه‌ها می‌گیرد باد، دَم می‌دهد و مرثیه پا می‌گیرد زائرت پنجره‌فولاد ندارد به بغل ولی از آجرِ دیوار، شفا می‌گیرد ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
❣هوالمحبوب... ♦️ ♦️ ♦️با من ازدواج میکنید؟ توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه... هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن... توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد... خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ کنجکاو شدم... پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟... دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟ چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم! ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم حتی حرف نزده بودیم! حالا یه باره پیشنهاد ازدواج؟ پیشنهاد احمقانه ای بود!!!... اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم... بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما... پرید وسط حرفم: به خاطر این نیست در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم،برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم... همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم! تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه... دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش... ♦️ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❣هوالمحبوب... ♦️ #رمان_غروب_شلمچه ♦️ #قسمت_اول ♦️با من ازدواج میکنید؟ توی دانشگاه مشهور بود به ای
❣هوالمحبوب... ♦️ ♦️ ♦️تا لحظه مرگ تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه... از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش... اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی اومدی به من پیشنهاد میدی؟ به من میگه خرجت رو میدم تو غلط می کنی فکر کردی کی هستی؟ مگه من گدام؟ یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه... و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن! با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم... هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده!! تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری... خدای من! باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری! اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ . باورم نمی شد واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد؟! داد زدم: تا لحظه مرگ و از اونجا زدم بیرون... پ.ن: ببخشید عکس مرتبط پیدا نکردم (؛ ♦️ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
زخمهاےدلت رافـقط بہ خـدابسپار خـودش بهترین مرهم ها رادارد باور ڪن آرام آرام همہ چیز خوب مےشود فقط الان نگاهےبه بالا بینداز و لبخند بزن ❣ 💕💛💕
لیست عادت های خوبی که اگر به زندگی اضافه کنیم آدم رنگی تری هستیم : 1- هر هفته یک کتاب بخونیم. 2- هر روز نیم ساعت ورزش کنیم. 3- هر شب لیست کارهای فردامون رو بنویسیم. 4- هر شب چند دقیقه روزانه نویسی کنیم. 5- هر روز بیست دقیقه برای یاد گیری یک زبان غیر زبان اصلی مون زمان بذاریم. 6- هر روز ده دقیقه نیایش یا مدیتیشن کنیم. 7- هر روز غذای خونگی و سالم بخوریم. 8- هر روز صبح زودتر بیدار شیم. 9- هر روز حداقل به یک نفر کمک کنیم یا حالش رو خوبتر کنیم. 10- تیکه کلام های نامناسبمون رو از صحبت هامون حذف کنیم. صادقانه با خودت حساب کن ببین چند تا از اين كارها رو انجام ميدی؟ ♥️ 💕🧡💕
⇜{🕊🍃} ⸾🌻🌿⸾_ ------------♡♡------------ همیشه‌می‌گفت : بعدازتوکل‌به‌خداتوسل بہ‌حضراتِ‌معصومین مخصوصاحضرتِ‌زهـراۜ سلام الله علیها حلالِ‌مشکلات‌است . . .🌿'(: +شهیدابراهیم‌هادی✨ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 💕💛💕
روز انسانیت 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبراڪرم: علی با حق است و حق با علی است،این دو هرگز از یکدیگر جدا .نمی‌شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. -ابن‌عساکر؛ج۳/ص۱٥۳ ۱۱ روز تا غدیر 🌸🍃
⁣🗓11روز تا روز"⁣ زبونی شیطان" باقیست... 📩 ⬅⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣هر فرد می تواند با کمک مالی به برگزارکنندگان جشن ها و فعالان عرصه ی غدیر در رساندن پیام غدیر به دیگران سهیم باشد....
📚 👈 با صدقه روزی خود را فراوان کنید حضرت صادق علیه السلام به فرزند خود محمد فرمود پسرجان از مخارج چقدر زیاد آمده. عرض کرد چهل دینار، او را امر کرد از منزل خارج شود و آن مبلغ را صدقه بدهد. گفت در این صورت چیزی نخواهد ماند موجودی همین چهل دینار است. فرمود آن را صدقه بده قطعا خداوند عوض خواهد داد، «مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مِفْتَاحاً وَ مِفْتَاحَ اَلرِّزْقِ اَلصَّدَقَة»ُ نمی دانی هر چیزی کلیدی دارد و کلید روزی صدقه است پس اینک چهل دینار را به عنوان صدقه بده. محمد امر امام علیه السلام را انجام داد. بیش از ده روز نگذشت که از محلی مبلغ چهار هزار دینار برای آن جناب رسید. فرمود پسرجان برای خدا چهل دینار دادیم خداوند چهار هزار دینار عوض آنرا داد. 📗 ، ج 3 ، ص 41 ✍ ثقة الاسلام كلينى 💕💙💕