eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
😎🌸 ___ 💥جوانی که وقتی به محرمات الهی می‌رسد چشم میپوشد ! اِمام زمان به او افتخار میکند☺️⁩🌸 👤•.آیت الله حق شناس•. پ.ن:بچه‌ها‌امام ما اونقدر مقامشون بالاست که امام حسین فرمودن: من اگه زمانش بودم خادمش میشدم😳 امام علی میگفتن الهی من فداشون بشم😍 بعد‌تصور‌کن‌همچین‌شخصی‌با‌این‌بزرگی‌و‌مقام‌بهت‌ افتخار‌کنه😌 🍁🍃✨ 🍁🍂🍁🍂
معلـم‌پرسید ↯ چندتابمب‌براۍنابودۍداعش‌ واسرائیل ‌لازمھ؟! دآنش‌آموز : دوتا!(: همہ‌خندیدن.. معلم : دوتا؟!چطورۍ؟! دآنش‌آموز ↯ : ¹.فرمان‌ِ‌آسیدعلۍ🤞🏻 ².سربند‌ِیازهرا🧡 🌹 🍁🍂
💌 ویتامین روح انسان ✍ذکر نباشد انسان ضعیف می شود و با کمترین باد سردی سرما می خورد و با کوچک ترین ناراحتی صدمه می بیند.ذکر،ویتامین و پروتئین روح ماست و موجب تقویت اعصاب و عضلات اندیشه انسان می شود. 🔸اگر یک صدم اقداماتی که برای حل یک مشکل داریم به ذکر بپردازیم،مشکلات مان را بهتر حل خواهیم کرد. 🍁🍂 🍁🍂🍁🍂
🌠☫﷽☫🌠 🔻مقاله علمی نخستین واکسن ایرانی کرونا در نشریه علمی معتبر بین‌المللی منتشر شد 🔸اصغر عبدلی، فناور پروژه واکسن برکت: پس از ارائه مقاله علمی و مستندات تولید واکسن برکت و عبور از مراحل داوری و پاسخ به پرسش‌های تخصصی داوران ، مقاله پیش‌بالینی واکسن "کووایران برکت" درمجله مدیکال وایرولوژی با ضریب تأثیر ۶/۹۸۹ و در رده نشریات Q1 منتشر شد. 🔸دغدغه ستاد اجرایی فرمان امام و مدیران پروژه واکسن برکت از ابتدا این بود که مقالات مربوط به تلاش دانشمندان نخبه کشور برای تولید نخستین واکسن ایرانی کرونا در معتبرترین مجلات بین‌المللی منتشر گردد؛ كه البته مقالات متعددی از واكسن كووايران برای مجلات معتبر ارسال شده و در مرحله داوری است. 🔸از اعتماد و صبر جامعه علمی کشور و حمایت مردم عزیز ایران دراین مسیر برای دستیابی به این نقطه و کسب افتخار وعزت برای کشور قدردانی کنیم. ✍🏻 جلوی و را بگیرد..
🔵 نظر سه مرجع تقلید درباره تزریق واکسن 🔻نظرات مراجع عظام تقلید بیانگر آن است که مؤمنین در موضوع واکسینه کردن خود باید به تشخیص و توصیه متخصصان پزشکی عمل کنند، ضمن آنکه ترساندن دیگران نیز در این موضوع جایز نیست. 🔻آیت الله مکارم شیرازی لازم است در این زمینه بر اساس تشخیص و توصیه متخصصان عمل نمایید. 🔻آیت الله علوی گرگانی موضوع ضرورت و یا عدم ضرورت زدن واکسن و شخصی یا اجتماعی بودن آن باید توسط متخصصین پزشکی تعیین شود. 🔻آیت الله جوادی آملی مؤمنان نباید در کاری که تخصص ندارند، اظهار نظر کنند، ضمن آن که نباید دیگران را از تزریق واکسن ترساند. ✍🏻 با درست امکان پذیر است نه با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ 🔔 حیا کن ✅ حاج آقا مجتبی تهــرانی(ره): هـــر ڪاری میخــواهی بڪُن امـا این ‌را بدان ڪه این‌‌ تو را خدا پیغـمبر و مومنین می بینند! ‌ حیا ڪن‌ ڪه یڪ ‌وقت نڪند عمـل را ببرند نشـان آقا‌ رســول الله (ص) بـــدهند. 🍁🍂 🍁🍂🍁🍂
داستان کوتاه: اینجا خانه خاله نیست نشسته بود و پوتین هایش را واکس میزد، چهره اش آنچنان غم داشت که انگار شرکت ننه اش ورشکست شده؛ شب آخر مرخصی اش بود و به قول معروف کما زده بود. این که دوباره فردا باید روی نشسته مافوقش را ببیند، این که دوباره فردا مثل یک برده با او رفتار میشود خیر سرش لیسانس گرفته بود، اما مثل یک برده در زمان جاهلیت با او برخورد میکردند؛ { آمده ای خدمت تا مرد شوی خانه خاله که نیست} یکی نیست به سروان لاغر مردنی بگه: آخه نوکرتم تو خودت میتونی تو خونه خودت صداتو بالا ببری؟ جلمه خیلی خ داشت، چون این سروانه خ نمیتونه بگه؛ نمیدونم چند کلاس سواد داره ولی خدا سر شاهده فقط کارای روتین بلده،دیگه سوال اضافه بپرسی باید بری بازداشت، البته بگم ها، بازداشت هم بد نیست، یه روز میگیری میخوابی و استراحت میکنی؛ ولی تنها بدیش اینه که سه روز اضافه میره تو پاچت و مجبوری سه روز بیشتر تحملش کنی؛ واکس زدن پوتین ها تموم شد و باهمون قیافه عصبیش، قبل از اینکه آفتاب طلوع کنه حرکت کرد دم ورودی پادگان سوز سرما حس میشد چون بیابون بود و باد مستقیم به استخون آدم میخورد. نیمه های پاییز بود، سرما دیگه داشت خودنمایی میکرد، بازرسی بدنی دمدر پادگان؛ حتی زیر کفی پوتین ها، حتی آن آبمیوه ای که روز قبلش از بازار خرید تا اگه فشارش افتاد بخورد،آن هم باز کردند سرباز نگاه کوله ای میکرد که دیشب مادر با چه وسواسی وسایلش را مرتب چیده و حالا تمام آن وسایل پهن زمین خاکی جلوی پادگان شده اند و البته آرام لبخندی میزد شاید لبخندی از روی حرص و عصبانیت، بازرسی تمام شد، میتونی بری داخل و لگدی هم به کوله زد؛ { زود باش زیاد نباید بمونی دمدر} همه وسایل را چپاند در کوله اش و به آسایشگاه رفت. سلام گرم هم خدمتی هایی که آن موقع شب از سر پست آمده بودند. و سربازی که روی تختش دراز کشید. هوا هنوز روشن نبود که صدای برخورد محکم پوتین با درب آهنی آسایشگاه به گوش رسید این زنگ بیدار باش دلنشین هر روز بود. مافوق سرباز را خواست؛ سرباز بجای اینکه ساعت دو شب بیاید ساعت سه رسیده بود بخاطر نبود ماشین، نمیدانم چه فرقی میکند؛ اصلا چرا باید حضور سرباز را ساعت دو شب زد؛ که هم خوابش خراب شود هم در تاریکی این بیابان های پادگان خطر کند و راه بیفتد، { این چه طرز احترام گذاشتنه؟ انگار جون نداری تازه از مرخصی اومدی باید روحیه خدمتی داشته باشی، مرخصی هم که بهت دادم دیگه چه مرگته؟} سرباز فقط سکوت کرده بود و در دلش میخندید چه بگوید؟ بگوید خیلی ممنونم که بعد از سه ماه دو روز مرخصی دادید ؟ و حالا منتش را میگذارید؟ سکوت در این مواقع بهترین جواب است. یعنی بله شما درست میگید، ببخشید؛ مافوق این جمله حق با شماست را دوست دارد؛ به او احساس قدرت میدهد؛ { امشب میری تو لوحه تا یادبگیری سر موقع بیای محل خدمت؛سربازا لب مرز دارن خدمت میکنن آرزوشون یک بیست چهاری برن خونه شما قدر نمیدونید که} حرف هایش تمام شد، سرباز احترام نظامی گذاشت و خارج شد؛ قرار بر این شد که امشب سه به سه پست بدهد و فردا هم راس ساعت در محل خدمتش باشد؛ به اسلحه خانه رفت، سینه خشاب را گرفت، { این اسلحه اینم سه خشاب پر اینجا رو امضا بزن} روی برجک رفت صدای جیرجیرک ها فقط به گوش میرسید؛ و نگهبانی از بیابانی که هیچ راه ورودی نداشت؛ هر چند دقیقه ای یک نفر با ماشین رد میشد و فریاد میزد { هییی پسرررر پاشووو امنیت اینجا دست تو کی گفته بشینی؟} کسی نبود بگوید دیوار ها آنقدر بلندند که کسی نمیتواند داخل بیایید تازه دیوار ها هم نگهبان دارند؛ این حرف ها در ذهن پسرک سرباز مرور میشد؛ -نگهبانی برای پوچی -تنبیه بی دلیل -بردگی با لیسانس دلش تاب نیاورد، کاری را که نباید کرد، اسلحه مسلح،تنظیم زیر چانه،نگاهی به اطراف،صدای جیرجیرک ها،صدای شلیک،دوباره سکوت شب. و سربازی که خودکشی کرد؛ و بعد از آن پخش کردن که جنبه خدمت نداشت. ضعیف بود و مرد نشد. تحمل سختی را نداشت. ولی هیچکس نگفت که چه رفتاری با او انجام شد، هیچکس نگفت که زور گفتن راه مرد شدن نیست؛ هیچکس نگفت فرمانده ای که تعدادی نیروی جوان زیر دستش هست اصلا چقدر سواد دارد؟ روانشناسی خوانده؟ آداب رفتاری با جوانان را بلد است؟ اصلا پادگان چرا روانشناس ندارد؟ دارد، ولی فقط به خالکوبی ها گیر میدهد! شاید سوسول بازی است یا اصلا شاید سرباز آمده است دوسال بردگی کند به اسم مرد شدن، چه دلیلی دارد به روحیات او توجه شود! مگر اینجا خانه خاله است؟ ✍🏻 🍁🍂🍁🍂🍂
☀️💫 آیت الله بهجت رحمة الله علیه : روایت دارد که در آخرالزمان همه هلاک می شوند به جز کسی که برای فرج دعا میکند. گویا همین دعا برای فرج؛یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعاست.همین مرتبه ای از فرج است. ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌯 😋 🔸برای درست کردن ساندویچ ابتدا یک عدد سینه مرغ کامل را آب پز کرده و ریش ریش می کنیم .توی تابه دو قاشق روغن بریزید و گرم که شد دو تا پیاز متوسط را نگینی خرد کنید، وقتی طلایی شد قارچ ریخته و میگذاریم آبش کشیده بشه و بعد فلفل دلمه ای و در نهایت ذرت و مرغ اضافه میکنیم. نمک و پاپریکا و آویشن بزنید و بزارید حسابی طعم مواد به خورد هم بره و بپزه. زیر تابه رو خاموش کنید و بگذارید خنک بشه بعد خیارشور نگینی و سس مایونز به موادتون اضافه کنید. میزان سس اختیاری است و بنا به ذائقه تون تنظیمش کنید. بعد هم همراه گوجه و کاهو توی نون بپیچید و نوش جان کنید
پروانه های وصال
کوکو شکم پر
برای 8 تا 9 عدد کوکو سیب زمینی 3 عدد پیاز 1 عدد گوشت چرخ کرده 100 تا 150 گرم فلفل دلمه ای نصف عدد تخم مرغ 2 عدد نمک و فلفل و زردچوبه و پاپریکا به میزان لارم رب گوجه به میزان لازم سیب زمینی رو آبپز کردم . مواد داخلش دل خواهی هست . من پیاز رو خرد کردم تفت ددم گوشت رو اصافه کردم و تفت دادم فلفل دلمه هم اضافه کردم . نمک و فلفل و زردچوبه و رب گوجه اضافه کردم . سیب زمینی ها که از دما افتاد کمی خنک شد پوستش رو کندم . رنده کردم و بهش نمک و فلفل و زردچوبه و پاپریکا اضافه کردم . تخم مرغ رو هم ریختم و مخلوط کردم اگر مواد شل بود یه کم آرد بریزین . یه کم دستم رو چرب کردم از مواد سیب زمینی یه گوله برداشتم وسطش مواد گوشتی قرار دادم و پیچیدم و پهن کردم و داخل روعن توی تابه با حوصله با حرارت ملایم رو به کم سرخش کردم . 🍁🍂🍁🍂
پروانه های وصال
کرپ گوشت با سس بشامل
كِرِپ گوشت با سس بشامل! یک غذای لذیذ و خوشمزه مناسب یک وعده غذایی متنوع و باب طبع بچه‌ها!! مواد لازم برای كِرِپ: 3 عدد تخم مرغ 3 لیوان شیر 2 لیوان و نیم آرد 1 قاشق مربا خوری نمک 2 قاشق غذا خوری روغن مایع مواد داخل كِرِپ: 400-500 گرم گوشت چرخ کرده 2 عدد گوجه 2 عدد فلفل سبز (دلمه ای هم مناسبه) 1 عدد پیاز 1 قاشق غذا خوری رب گوجه 1 حبه سیر نمک و فلفل و پودر زیره (یا هر ادویه‌ای که دوست دارین به سلیقه خودتون) برای سس بشامل: 2 قاشق غذا خوری آرد 2 قاشق غذا خوری کره 2 لیوان شیر نمک و فلفل مواد كِرِپ رو باهم مخلوط کرده و حسابی‌ بزنین تا یکدست بشه و بعد توی مایتابه تخت كِرِپ‌هاتون رو سرخ کنین (نکات مهم برای كِرِپ اینه که مایع خیلینباید سفت باشه و قشنگ سطح مایتابه رو بگیره، مایتابه هم با یک دستمال چرب هر دفعه چرب بشه و روغن یا کره تو‌ی مایتابه زیاد نباشه) پیاز و گوشت و سبزیجات و مثل تصویر تفت بدین و رب و ادویه هاتون رو‌اضافه کنین مواد رو مثل تصویر روی هر كِرِپ گذاشته و رول کنین، رول ها رو توی ظرفی که قابل گذاشتن توی فر باشه بچینین و روش رو با سس بشامل بپوشونین، ظرف رو توی فر از قبل گرم شده گذاشته و روی دمای 220 درجه آنقدر بپزین تا روش قشنگ سرخ و طلایی بشه برای بشامل کره و آرد و روی شعله متوسط تفت بدین شروع به طلایی شدن که کرد شیر و اضافه کرده و سریع هم‌بزنین (یادتون باشه که شیر اگه سرد باشه آرد گوله گوله میشه) نمک و فلفل یادتون نره! 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#مدیریت_زمان 49 🔹 زمان بچگیتون یادتونه؟ معمولا بچه ها فکر میکنند که پیرمردها همینجوری همیشه پیرمرد
50 🔶 دنیا فقط اونجاهایی که آدم با خدا ارتباط قوی برقرار میکنه شیرینه. بقیش واقعا تلخه... خار مغیلان داره میخوره بعد فکر میکنه آب گواراست! دنیا رو کلا خدا تلخ آفریده. فکر نکن شیرینه! 🌺 ان شالله قیامت که رفتیم میبینیم دیگه زمان تلخ نیست. دیگه حسرت از دست دادن زمان اونجا نیست. توی بهشت زمان یه وضعیت متفاوتی داره. خیلی باحاله 😊 ⭕️ ما باید به این باور برسیم که برای موندن در دنیا خلق نشدیم. اصل زندگی ما در رقم میخوره. اونجا هست که قراره حالش رو ببریم واقعا. اینجا زمان نمیذاره که کسی آب خوش از گلوش پایین بره! خیلی به زیبایی های بهشت فکر کنیم تا واقعا عاشقش بشیم... فرمود وصف العیش نصف العیش... وصف زیبایی های بهشت نصف لذت بهش رو به آدم میتونه بده....💕🌷
🌱💫 ره: مگذارید حسرت اوقات گذشته زندگانی گریبان گیرتان شود. از لحظه لحظه عمرتان جرئه جرئه معرفت بجویید و بنوشید. عارف حسرت از دست رفتن چیزی جز یادِ خدا را نمی‌خورد زیرا جز خدا را نمی‌بیند و برای امور دیگر که فانی‌اند، متأسّف نمی‌شود. احادیث الطلاب ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج 🍁🍂🍁🍂🍁
روزی که برای خواستگاری آمدند، بعد از صحبت های ایشان من شروع به صحبت کردم و گفتم: معیار من برای ازدواج ایمان، تقوا و اخلاق است، مادیات برای من زیاد مهم نیست اما معنویت خیلی اهمیت دارد، گفتم: من حتی حاضرم با شما در یک کلبه خرابه زندگی کنم اما در زندگیمان عشق به خدا و محبت اهل بیت فراموش نشود، ایشان بعد از عقد همیشه میگفت: من از حرف شما در جلسه اول خیلی خوشم آمد. 🌷شهید محمد منتظرقائم🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروانه‌ها دارای بال‌هایی زیبا هستند که با پولک‌های ظریف به طرز ماهرانه خلق شده‌اند. پروانه‌ها برای پروانه شدن چهار مرحله را پشت سر میگذارند تخم ، کرم ، پیله ، پروانه... 😍 پس پروانه شو😍
♥️🥀 لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ از گرما مینالیم، از سرما فرار میکنیم در جمع، از شلوغی کلافه میشویم و در خلوت، از تنهایی بغض میکنیم. تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخرهفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ، ﮐﺎﺭ... ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ. ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ. 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 الله اکبر! 🔹تا حالا به معنای مهم‌ترین ذکر نماز دقت کردید؟
پروانه های وصال
درسهایی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) 6⃣5⃣ قسمت پنجاه و ششم💎 وای بر دوستان دنیا! چرا نگذاشتند ح
درسهایی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) 7⃣5⃣ قسمت پنجاه و هفتم💎 آن حضرت برای نهی از منکر و جلوگیری از کارهای خلاف، به دلایل عقلی نیز تمسک می کرد؛ همچنان که در مناظره با ابوبکر، علاوه بر قرآن، به دلایل عقلی نیز استناده می کرد. روزی آن حضرت به نزد او آمد و او را از عمل زشت غصب فدک برحذر داشت.او در پاسخ خلیفه که را شایسته ارث نمی دانست، فرمود: ابوبکر! هرگاه تو بمیری چه کسی از تو ارث می برد؟ او گفت: زن و فرزندانم. حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: پس چه شده که من نمی‌توانم از پدرم ارث ببرم؟ هجوم افکار و اندیشه‌های غلط مرتکبین منکرات و زیر سوال بردن آنان ، شیوه ای منطقی و عقلانی است و اگر هم نتوانند از کار منکر باز دارد، حداقل آنان را به تفکر وا می‌دارد و در مورد کار خلاف شان مردد می سازد. آن حضرت در مقام نکوهش مسلمانان بی تفاوت در ماجرای غصب خلافت، افکار آنان را به چالش می کشید و با سوالات منطقی مواجه می سازد و می فرمود: ای کاش می دانستنم به چه پناهگاهی تکیه زده‌اند؟ و به کدام ستون استوار اعتماد کرده‌اند؟ و به کدامین ریسمان تمسک جسته اند؟ و بر کدام فرزند و خاندانی پیشی گرفته و غلبه کرده اند؟ حضرت فاطمه سلام الله علیها در مورد مسائلی که ممکن بود در جامعه آن را منکر کوچکی محسوب کنند، حساسیت نشان می‌داد. ادامه دارد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و هفتم گوشه اتاق روی زمین چمبات
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و هشتم با نوای گرم و مهربان مجید سرم را از روی دیوار برداشتم و نگاهش کردم. او هم از صبح به غمخواری غم‌هایم کنارم نشسته و به قدری نگران حال خرابم بود که پالایشگاه هم نرفته و تنها با آهنگ دلنشین صدایش، دلداری‌ام می‌داد: «الهه جان! نمی‌خوای با من حرف بزنی؟» و من حرفی برای گفتن نداشتم که دوباره سرم را به دیوار گذاشتم و در عوض اشک برای ریختن بسیار داشتم و پلک‌های پژمرده‌ام یاری نمی‌کرد که چشمانم از حجم غم سنگین شده و نَم پس نمی‌داد. دستان غریب و غمزده‌ام را با هر دو دستش گرفته بود و می‌دانست دیگر توانی برای دردِ دل کردن ندارم که خودش شروع کرد: «الهه! عزیزم! به خدا توکل کن! آروم باش عزیز دلم!» حالا من هم درست مثل خودش یتیم شده و دیگر پدر و مادری نداشتم که آهی کشیدم و زمزمه کردم: «مجید، بابام...» و با همه ظلمی که در حق من و زندگی‌ام کرده و با آواره کردنم، کودکم را کشته بود، ولی باز هم پدرم بود که بغضی غریبانه گلوگیرم شد و در برابر نگاه مهربانش، با صدایی لرزان ناله زدم: «مجید! من همین پارسال مامانم مُرد، حالا بابام...» و ای کاش فقط مرده بود و لااقل دلم را به فاتحه‌ای خوش می‌کردم که می‌دانستم به قعر جهنم سقوط کرده و این طالع نحسش، بیشتر جگرم را آتش می‌زد که باز در مرداب غم فرو رفتم. حالا باز هم دلم در برابر گردباد شک و تردید به لرزه افتاده بود که اگر در آن شب‌های قدر امامزاده، حاجتم روا شده و مادرم شفا گرفته بود، پای نوریه هرگز به خانه ما باز نمی‌شد و شیرازه زندگی‌مان اینچنین از هم نمی‌پاشید، هر چند بختک نحس وهابیت خیلی پیش‌تر از اینها به جان پدرم افتاده بود که چند ماه قبل از فوت مادر، دستش را به شراکتی شوم با برادران نوریه آلوده کرد. ای کاش لااقل چشمانم قدری دست و دلبازی می‌کردند تا کمی گریه می‌کردم و جانم قدری سبک می‌شد که نمی‌شد و من در بُهت بلایی که به سر پدر و برادرم آمده بود، تنها به خودم می‌لرزیدم. مجید پا به پای نفس‌های مصیبت زده‌ام، نفس می‌زد و هر چه می‌توانست از نگاه نگران و لحن لبریز محبت، خرجم می‌کرد، بلکه قفل قلب سنگ و سنگینم شکسته و بند زبانم باز شود و باز نمی‌شد. انگار قرار نبود طومار غم‌هایم به پایان برسد که تا می‌خواستیم در خنکای لطف و مهربانی آسید احمد و مامان خدیجه، لختی آرام بگیریم باز طوفان مصیبت از سمتی دیگر بر سر زندگی‌مان آوار شد و اینبار چه مصیبت سهمگینی بود که برادرم به عنوان تروریست بازداشت شده و پدرم در غربت اردوگاه تروریست‌های تکفیری، با شلیک مستقیم گلوله به سرش اعدام شده بود، صحنه هولناکی که حتی از تصورش رعشه بر اندامم می‌افتاد. با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍