✍امام صادق علیه السلام فرمود:
هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل كند، خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى (از لحاظ ثواب گفته شده و جایگزین روزه های قضا نمیشود ) را برایش محسُوب مى كند.
📚وسائل الشیعه، ج 7، ص 375، ح 22
این ۳ روز روزه بسیار مفید برای آمادگی بدن برای ورود به ماه مبارک رمضان می باشد.و از این بابت هست که بسیار توصیه شده.
پروانه های وصال
امر به معروف و نهی از منکر{۴۱} با جمعبندی روایتها و احادیثی که گذشت، در مجموع از دیدگاه امام علی
امر به معروف و نهی از منکر{۴۲}
نکته اخیر را قبلاً در بحث مراتب امر به معروف و نهی از منکر در حدیث شماره «3» قسمت «الف» گفتار چهارم مورد بحث قرار دادیم و سایر نکات هشتگانه مذکور نیز در چند روایت اخیر نهفته است.
ب ـ علت ترک امر به معروف و نهی از منکر
این موضوع دارای دامنه وسیع و گستردهای است و به همین دلیل بسیار جای تأمل دارد؛ چراکه انسان پس از این همه تأکیدات که در شرع اسلام نسبت به اهمیت و فضیلت امر به معروف و نهی از منکر و همچنین آثار و برکات اجرای آن و نیز آثار و عواقب سوء ترک آن شده است، همچنان بیتوجهی کرده و از انجام آن سرباز میزند. در اینجا در حد اختصار و با استعانت و استمداد از کلمات پر مغز امیرالمؤمنان، مطالبی را در خصوص علت ترک این فریضه عرضه میداریم.
انسان دو نوع معلم دارد :
آموزگار و روزگار
هرچه با شیرینی از اولی نیاموزی،
دومی با تلخی به تو می آموزد.
اولی به قیمت جانش، دومی به قیمت جانت.
💕🧡💕🧡
حقیقت همیشه حقیقت است
حتی اگر کسی به آن اعتقاد نداشته باشد.
دروغ همیشه دروغ است
حتی اگر همه به آن اعتقاد داشته باشند.
💕💛💕💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بوی بهار می آید
🕊بهاری از جنس
🌸استغفار و بخشیده شدن
🕊رمضان در راه است
🌸و من اینجا دلم سخت
🕊معجزه می خواهد....
🌸چشم انتظار
🕊ضیافت آسمانی توام
🌸شاید معجزه
🕊قلب من در مهمانی تو
🌸و به دست توست.
پیشاپیش حلول ماه پُر برکت
رمضان مبارکــــــــَ 🌸
🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️ابر هرگز اهميتي نمي دهد زميني كه بر
آن مي بارد، ارزش باران را دارد يا نه.
ابر در كوهساران، صخره ها و همه جا مي بارد، بي قيد و شرط مي بخشد؛ بي هيچ چون و چرايي.
عشق اينگونه است؛ فقط مي بخشد و از بخشيدن لذت مي برد.
عشق هرگز اهمیتی نمی دهد که آیا فرد مقابل، ارزش دریافت آن را دارد یا نه.
عشق را منتشر کنید تا منابع تازه ای در دسترستان قرار گیرد.
💕💙💕💙💕
آدمها همیشه نیاز
به نصیحت ندارند
گاهے تنها چیزے ڪه
واقعا به آن محتاجند
دستے است ڪه بگیرد
گوشے است ڪه بشنود و
قلبے است ڪه آنها را درک ڪند
💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار حاجیزاده:
🔹شنیدیم که صهیونیستها از جاهایی ضربه میخورند، جاهایی آتش میگیرد یا کشتیهایشان منفجر میشود یا فلان کارخانه منفجر میشود؛ بالاخره ما هم خدایی داریم!
✍🏻#یمن هم خدایی دارد!
💢 *خیـــــلی مـــــهــــم*💢
🔴 *حربه های دشمن و راه های تغییر فکر مردم ایران در ۲۰ سال اخیر عبارتند از:* 👇
*۱- بزرگ کردن مصائب و مشکلات کشور و نادیده گرفتن پیشرفتها و القای حس خود تحقیری بین ایرانیان تا از نظام زده شوند*.
*۲- بزرگ کردن پیشرفت های کشورهای ضد دین و نادیده گرفتن مشکلات آنها و بهشت جلوه دادن آنسوی مرز*
*۳- موج سواری با هر حادثه ناگواری که در کشور رخ میدهد بوسیله عکس و کلیپ های ساختگی*
*۴- تعریف از زمان شاه و شخص رضا شاه( در حالیکه کلیپ شاه هست که تورم رو ۳۰۰ درصد اعلام میکند لذا بزرگان از قدیم ضرب المثل میگویند هرچه فروختی باختی هرچه خریدی بردی)*
*۵- فاسد خواندن تمام مسؤلین (حکم کلی دادن) در حالیکه شهید سلیمانی ها برای همین نظام شهید شدند با اینکه از فاسد بودن بعضی مسؤلین خبر داشتند ولی باز هم جمهوری اسلامی را حرم می دانستند و مراقبت از آن و پیروی از ولایت فقیه را واجب و حرکت در مسیر ضد نظام را حرام*
*۶- ناامید کردن مردم از بهتر شدن وضعیت. ( درحالیکه قرآن میفرماید والعاقبه للمتقین مگر می شود برای خدا انقلاب کنیم وعاقبت شکست بخوریم!؟)*
۷- تلاش در انتخابات برای رای آوردن شخص ناکارآمد (اعترافات روح الله زم درباره تلاش برای رأی آوردن روحانی)
*۸- ظالم جلوه دادن حکومت و جریان کشته سازی در تجمعات.*
*۹- القای این حس به مردم که حکومت به فکر مردم نیست.( در حالیکه از بعد انقلاب آمار روستاهایی که برق و گاز رفته قابل مقایسه با قبل انقلاب نیست و سطح رفاه و امنیت ایران در آسیا جزء چند کشور اول است)*
*۱۰- مسخره کردن روحانیت و عیب گیری از آنها و حکم کلی دادن( در حالیکه در همه اصناف خوب و بد داریم).*
۱۱_ *و اینکه این حکومت آخوندهاست.( در حالیکه مسؤلین غیر آخوند صدها برابر آخوندهاست و ثانیاً رئیس جمهور توسط ملت انتخاب میشود.)*
*۱۲- القای این حس به مردم که سیاست کثیف است و فقط به فکر مراسم مذهبی منهای سیاست باشید.(در حالیکه اسلام در غدیر بخاطر حکومت داشتن کامل شد)*
*۱۳- ناامید کردن مردم از نظام جمهوری اسلامی*
*۱۴_ فساد مسؤلین منتخب ملت(مثل دولت روحانی) را به پای نظام نوشتن و عدم تفکیک بین این دو*
*۱۵- انتشار عکس بچه فقیر کنار آشغالها و... و وانمود کردن اینکه حکومت به فکر فقرا نیست.( در حالیکه این فقرا در زمان حکومت امیرالمؤمنین هم بودند.)*
🔺 *۱۶_کمک گرفتن از سلبریتی ها اعم از بازیگران و ورزشکاران ، برای تغییر فرهنگ و رسومات اسلامی ایرانی*
❇️ *وظیفه ما مبارزه با چنین حربه هایی در فضای مجازی است.*
✍️ اگر کسی در جنگ نرم فعال نباشد دشمن بر افکار ملت سوار می شود و بقول مقام معظم رهبری آنطور که او می خواهد افکار را هدایت میکند.
📌 *دقت کنیم بعد ۵۰ سال از رحلت پیامبر، واقعه کربلا را برای نوه پیامبر صلی الله علیه و آله بوجود آوردند.*
💕🧡💕🧡💕
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت16من_برگشتم😊 #هوالعشــــــق❤ 🌹 چاقوبزرگےڪه دسته اش ربان صورتےرنگےگره خورده
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت18
#هوالعشـــق❤
🌹
پشتت را میکنی تابروی که بازوات رامیگیرم...
یکلحظه صدای جمعیت اطراف ماخاموش میشود
تمام نگاه هاسمت ما میچرخد وتوبهت زده برمیگردی ونگاهم میکنی
نگاهت سراسر سوال است که
_ چرااینکاروکردی!؟ابروم رفت!
دوستانت نزدیک می آیند وکم کم پچ پچ بین طلاب راه می افتد.
هنوز بازوات رامحکم گرفته ام.
نگاهت میلرزد...ازاشک؟نمیدانم فقط یکلحظه سرت راپایین میندازی
دیگرکارازکارگذشته.چیزی را دیده اند که نباید!
لبهایت و پشت بندش صدایت میلرزد _ چیزی نیست!...خانوممه.
لبخند پیروزی روی لبهایم مینشیند.موفق شدم!
همان پسر که بگمانم اسمش رضا بودجلو میپرد:
_ چی داداش؟زن؟کی گرفتی ما بی خبریم؟
کلافه سعی میکنی عادی بنظربیایی:
_ بعدن شیرینیشو میدم...
یکی میپراند:
_ اگه زنته چرا درمیری؟
عصبی دنبال صدامیگردی وجواب میدهی:
_ چون حوزه حرمت داره.نمیتونم بچسبم به خانومم!
این رامیگویی،مچ دستم رامحکم دردست میگیری و بدنبال خود میکشی.
جمع راشکاف میدهی وتقریبا به حالت دو ازحوزه دور میشوی ومن هم بدنبالت...
نگاه های سنگین راخیره به حالتمان احساس میکنم...
به یک کوچه میرسیم،می ایستی ومرا داخل آن هل میدهی و سمتم می آیـے.
خشم ازنگاهت میبارد.میترسم وچندقدم به عقب برمیدارم.
_ خوب شد!...راحت شدی؟...ممنون ازدسته گلت...البته این نه!(به دسته گلم اشاره میکنی) اونیومیگم ک اب دادی
_ مگه چیکارکردم؟.
_ هیچی!...دنبالم نیا.تاهواتاریک نشده بروخونه!
به تمسخرمیخندم!
_ هه مگه مهمه برات تو تاریکی برم یانه؟
جا میخوری...توقع این جواب رانداشتی
_ نه مهم نیست...هیچ وقتم مهم نمیشه.هیچ وقت!
وبسرعت میدوی وازکوچه خارج میشوی...
دوستت دارم وتمام غرورم راخرج این رابطه میکنم
چون این احساس فرق دارد..
بندی است که هرچه درآن بیشتر گره میخورم آزاد ترمیشوم
فقط نگرانم
نکند دیرشود..هشتادوپنج روز مانده..
.
#ادامه_دارد...
.
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمی👉
🌹
#هرقسمت_جذابترمیشود
#این_داستان_بسی_طولانی_خواهدبود
#پس_تگ_ومعرفی_فراموش_نشه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت18 #هوالعشـــق❤ 🌹 پشتت را میکنی تابروی که بازوات رامیگیرم... یکلحظه صدای ج
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت19
#هوالعشـق❤
🌹
موهایم رامیبافم وبا یک پاپیون صورتی پشت سرم میبندم.
زهراخانوم صدایم میکند:
_ دخترم!بیاغذاتونوکشیدم ببر بالا باعلےتو اتاق بخور.
درایینه برای بار اخر بخود نگاه میکنم.آرایش ملایم و یک پیراهن صورتے رنگ باگلهای ریز سفید.چشمهایم برق میزند و لبخند موزیانه ای روی لبهایم نقش میبندد.
به اشپزخانه میدوم سینےغذارا برمیدارم و بااحتیاط از پله ها بالا میروم.دوهفته از عقدمان میگذرد.
کیفم رابالای پله ها گذاشته بودم خم میشوم از داخلش یک بسته پاستیل خرسی بیرون مےاورم و میگذارم داخل سینی.
آهسته قدم برمیدارم بسمت پشت اتاقت.چندتقه به درمیزنم.صدایت می اید!
_ بفرمایید!
دررا باز میکنم. و بالبخند وارد میشوم.
بادیدن من و پیراهن کوتاه تا زانو برق از سرت میپرد و سریع رویت را برمیگردانی سمت کتابخانه ات.
_ بفرمایید غذا اوردم!
_ همون پایین میموندی میومدم سرسفره میخوردیم باخانواده!
_ ماما زهرا گفت بیارم اینجا بخوریم.
دستت راروی ردیفی از کتاب های تفسیر قران میکشی و سکوت میکنی.
سمت تختت می ایم و سینی را روی زمین میگذارم .خودم هم تکیه میدهم به تخت ودامنم رادورم پهن میکنم.
هنوزنگاهت به قفسه هاست.
_ نمیخوری؟
_ این چه لباسیه پوشیدی!؟
_ چی پوشیدم مگه!
بازهم سکوت میکنی.سربه زیر سمتم می آیـے و مقابلم میشینی
یک لحظه سرت را بلند میکنی و خیره میشوی به چشمهایم.چقدر نگاهت رادوست دارم!
_ ریحان!این کارا چیه میکنی!؟
اسمم راگفتی بعد ازچهارده روز!
_ چیکار کردم!
_ داری میزنی زیر همه چی!
_ زیر چی؟تو میتونی بری.
_ اره میگی میتونی بری ولی کارات...میخوای نگهم داری.مثل پدرم!
_ چه کاری عاخه؟!
_ همینا!من دنبال کارامم که برم.چراسعی میکنی نگهم داری.هردو میدونیم منو تو درسته محرمیم.اما نباید پیوند بینمون عاطفی باشه!
_ چرانباشه!؟
عصبی میشوی..
_ دارم سعی میکنم اروم بهت بفهمونم کارات غلطه ریحانه
من برات نمیمونم!
جمله اخرت در وجودم شکست
#توبرایم_نمیمانی😢
می آیـے بلند شوی تابروی که مچ دستت رامیگیرم و سمت خودم میکشم.و بابغض اسمت را میگویم که تعادلت راازدست میدهی و قبل ازینک روی من بیفتی دستت را به قفسه کتابخانه میگیری
_ این چه کاریه اخه!
دستت را ازدستم بیرون میکشی و باعصبانیت از اتاق بیرون میروی...
میدانم مقاومتت سرترسی است که داری از عاشقی.
ازجایم بلند میشوم و روی تختت مینشینم.
قنددردلم اب میشود!اینکه شب درخانه تان میمانم!
#ادامه_دارد
.
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت19 #هوالعشـق❤ 🌹 موهایم رامیبافم وبا یک پاپیون صورتی پشت سرم میبندم. زهراخا
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت20
#هوالعشـق❤
🌹
همانظورکه پله هارادوتایڪےبالا میروم با ڪلافگے بافت موهایم راباز میکنم.احساس میڪنم ڪسےپشت سرم می آید.سرمیگردانم ..تویی!
زهراخانوم جلوی دراتاق تو ایستاده ماراکه میبیند لبخند میزند...
_ یه مسواک زدن اینقد طول نداره که!جاانداختم تو اتاق برید راحت بخوابید.
این رامیگوید وبدون اینڪه منتظر جواب بماند ازکنارمان رد میشود وازپله ها پایین میرود.نگاهت میکنم.شوکه به مادرت خیره شده ای...
حتی خودمن توقع این یڪے رانداشتم.نفست را با تندی بیرون میدهی و به اتاق میروی من هم پشت سرت.به رخت خواب ها نگاه میکنی ومیگویـے:
_ بخواب!
_ مگه شما نمیخوابی؟
_ من!...توبخواب!
سکوت میکنم وروی پتوهای تا شده مینشینم.بعد ازمکث چنددقیقه ای آهسته پنجره اتاقت راباز میکنی و به لبه چوبـےاش تکیه میدهی.سرجایم دراز میکشم و پتو راتازیر چانه ام بالا میکشم.چشمهایم روی دستها و چهره ات که ماه نیمی ازآن راروشن کرده میلرزد.خسته نیستم اما خواب براحتی غالب میشود...
💞
چشمهایم راباز میکنم،چندباری پلڪ میزنم و سعی میکنم به یاد بیارم کجا هستم.نگاهم میچرخد و دیوارهارا رد میکند که به تو میرسم.لبه پنجره نشسته ای و سرت را به دیوار تکیه دادی..
خوابی!!؟؟؟..چرا اونجا!؟چرا نشسته!!
ارام ازجایم بلند میشوم،بی اراده به دامنم چنگ میزنم.شاید این تصور رادارم که اگر اینکاررا کنم سروصدا نمیشود!باپنجه پا نزدیکت میشوم..چشمهایت رابسته ای.انقدر آرامےڪه بی اراده لبخند میزنم.خم میشوم وپتویت را ازروی زمین برمیدارم و با احتیاط رویت میندازم.تکانی میخوری و دوباره ارام نفس میڪشـے.سمت صورتت خم میشوم.دردلم اضطراب می افتد ودستهایم شروع میکند به لرزیدن.نفسم به موهایت میخورد و چندتار رابوضوح تکان میدهد.ڪمـےنزدیڪ ترمیشوم و آب دهانم را بزور قورت میدهم.فقط چندسانت مانده...فکر بوسیدن ته ریشت قلبم را به جنون میکشد...
نگاهم خیره به چشمهایت میماندازترس...ترس اینکه نکند بیدار شوی!صدایی دردلم نهیب میزند!
" ازچی میترسی!!بزار بیدار شه! تو زنشی.."
.
توماه بودی وبوسیدنت...نمیدانی
چه ساده داشت مراهم بلندقد میکرد
.
#ادامه_دارد
.
. نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمی👉
🌹
#چینقدهیجان_خوبه😁
#قضاوت_توهین_ممنوع
#این_یه_رمانه_صبرکنیدتاته_بخونیدقبل_ازپیش_بینی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت20 #هوالعشـق❤ 🌹 همانظورکه پله هارادوتایڪےبالا میروم با ڪلافگے بافت موهایم
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت21
#هوالعشـق❤
🌹
نفسهایم به شماره مےافتد.فقط ڪمـےدیگر مانده که تڪانےمیخوری و چشمهایت راباز میڪنے...
قلبم به یڪباره میریزد!بهت زده به صورتم خیره میشوی وسریع ازجایت بلند میشوی...
_ چیکار میکردی!
مِن مِن میکنم....
_من....دا...داش...داشتم...چ...
میپری بین نفسهای بشماره افتاده ام:
_ میخواستم برم پایین گفتم مامان شک میکنه...تو اخه چرا!...نمیفهمم ریحانه این چه کاریه!چیو میخوای ثابت کنی ؟چیو!؟
ازترس تمام تنم میلرزد،دهانم قفل شده...
_ اخه چرا!...چرا اذیت میکنی...
بغض به گلویم میدودوبےاراده یڪ قطره اشک گونه ام راترمیڪند..
_ چون...چون دوست دارم!
بغضم میترکد و مثل ابربهاری شروع میکنم به گریه کردن.خدایا من چم شده.چرااینقدر ضعیف شدم.یکدفعه مچ دستم رامیگیرد و فشار میدهد.
_ گریه نکن..
توجهی نمیکنم بیشتر فشار میدهد
_ گفتم گریه نکن اعصابم بهم میریزه..
یک لحظه نگاهش میکنم..
_ برات مهمه؟...اشکای من!؟
_ درسته دوست ندارم ...ولی ..آدمم دل دارم!...طاقت ندارم...حالا بس کن..
زیر لب تکرار میکنم.
_ دوسم نداری..
و هجوم اشکها هرلحظه بیشترمیشود.
_ میشه بس کنی..صدات میره پایین!
دستم رااز دستت بیرون میکشم
_ مهم نیست.بزاربشنون!
پشتم را بهت میکنم و روی تختت مینشینم.دست بردار نیستم ...حالا میبینی! میخوای جونمو بگیری مهم نیست تاتهش هستم.می آیـےسمتم که چند تقه به در میخورد:
_ چه خبره!؟..علی؟ریحان ؟ چی شده؟
نگرانی را میشد از صدای فاطمه فهمید
هل میکنی،پشت درمیروی و ارام میگویـے..
_ چیزی نیست...یکم ریحان سردرد داره!
_مطعنید!؟ میخواید بیام تو؟
_ نه!...توبروبخواب.من مراقبشم!
🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨﷽✨
#اثر_مال_حرام_برفرزند
✍ تأثیر منفی مال حرام بر صالح بودن فرزند را در حیطه زمانی میتوان در نظر گرفت.
🔹نخست اینکه نطفه فرزند زمانی منعقد شود که والدین مال حرام خورده باشد
🔹 دوم اینکه مادر در زمان بارداری از مال حرام استفاده کرده باشد.
🔹 سوم اینکه در طول دوران کودکی مال حرام بخورد.
انعقاد نطفه کودک از مال حرام: محمد ابن مسلم از امام باقر (ع) در باره آیه « وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» سؤال کرد و عرض کرد که مشارکت شیطان در اولاد به چه معناست. امام باقر (ع) فرمود: «مَا کَانَ مِنْ مَالٍ حَرَامٍ فَهُوَ شِرْکُ الشَّیْطَانِ قَالَ وَ یَکُونُ مَعَ الرَّجُلِ حَتَّی یُجَامِعُ فَیَکُونُ مِنْ نُطْفَتِهِ وَ نُطْفَةِ الرَّجُل» یعنی هر مالی که از راه حرام به دست آید، شیطان در او شریک است. و اگر کسی اثرات این مال در وجودش باشد و همبستر شود، در نطفه به وجود آمده نیز شیطان شریک است.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید: هر مالی و هر کودکی که شیطان از آن نفع ببرد، شیطان در آن شریک است. زیرا شریک بودن به معنای رسیدن به منافع دو طرفی است. به نظر علامه این یک معنای کلی است که میتواند مصادق مختلف داشته باشد.یکی از مصادق آن نطفهای است که از مال حرام منعقد شده است. زیرا شیطان از آن نفع میبرد.
📚- بحارالأنوار، ج57، ص342.
تفسیر عیاشی، ج2، ص299.
💕❤️💕❤️
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
26.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸#نشانهای_آدم_با_ایمان
🎙با صدای شهيد حاج شيخ احمد كافے
پیامبر اکرم (ص)
لا يُؤمِنُ عبدٌ حتّى يُحِبَّ للنّاسِ ما يُحبُّ لِنفسهِ مِن الخَيرِ
هيچ بنده اى مؤمن نيست مگر آن كه هر خوبى كه براى خود مى خواهد براى مردم نيز بخواهد.
﴿شرح فارسی شهاب الاخبار: ص346، باب ششم، ح637﴾
#سیره_شهدا
#نمازِشب
🌟همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمیکرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.
🔻گاهی اوقات نمیگذاشت من متوجه کمکهایش شوم ولی به فکر همه بود، احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش میگذاشت، پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند، شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد، اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد، هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم، خیلی صبور بود.
🌷شهید مسلم نصر🌷
💬به روایت همسر شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـدایـا🙏
در آرامش و سکوت
زیبای شب✨
چه بسیار دلها که
غمگین و پراضطرابند😔
چه بسیار به امید
نگاهت هستند
✨قبل از خواب زمزمه کنیم...
لَا تَحْـزَنْ ، إنَّ اللهَ مَعَنـا
اندوه به خود راه مده ، خدا با ماست❤️
شبتون آروم و در پناه خدا ✨❤️