eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر بی‌همتا… ما نیازمند انقلاب هستیم! انقلاب در انقلاب به رهبری رهبر انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥳🥳🥳🥳❤️‍🔥❤️‍🔥 ساندویچ گوشت قلقلی با پنیر و سس گوجه و جعفری سس گوجه جعفری: ۷-۸ عدد گوجه رو پوره یا رنده کنید و با نمک و روغن بذارید رو حرارت کم تا بپزه (۴۰ دقیقه) دو دقیقه آخر جعفری خرد شده رو اضافه کنید و تمام. گوشت قلقلی: ۳۰۰ گرم گوشت چرخ‌کرده نمک و فلفل سیاه یک عدد پیاز رنده شده (کوچک باشه) یک قاشق چای‌خوری تخم گشنیز یا پودر سیر (این ادویه اختیاری هست) خوب ورز بدید، مثل من گوشت قلقلی درست کنید و سرخ کنید. هر چند ثانیه اون‌هارو بچرخوید و در آخر یه چیکه آب بزنید تا کاراملی بشه! حرارت رو کم کنید پنیر ورقه‌ای (پیتزا، موزارلا یا پارمسان) بذارید و یک دقیقه در ماهیتابه رو ببندید. همه چیز آماده هست...
تخم مرغ ٤ عدد يك ليوان ماست يك ليوان روغن مايع ١/٥-٢ ليوان ارد يك ق م نمك يك ق غ بكينگ پودر فلفل سياه - فلفل پرك دو عدد سيب زمينی خام حبه اي خرد شده يك عدد پياز خرد شده شويد خرد شده پنير سفيد كنجد - سياه دانه تخم مرغ ها را خوب هم بزنيد. روغن مايع و ماست را اضافه كنيد و دوباره هم بزنيد. ارد و بكينگ پودر را اضافه كنيد و مقداري هم بزنيد. مخلوط به دست امده مانند خمير كيك است. پياز ، سيب زميني ، شويد ، پنير و ادويه ها را اضافه كنيد و هم بزنيد. كف ظرف بزرگي را چرب كنيد و مواد را داخل ان بريزيد و روي ان كنجد و سياه دانه بپاشيد. داخل فر با دماي ١٨٠-١٩٠ درجه قرار دهيد و مانند كيك با سيخ چوبي تست كنيد كه داخل ان پخته باشد وقتي مقداري خنك شد برش بزنيد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⠀ مواد لازم خمیر: دوغ کفیر - 500 میلی لیتر تخم مرغ ۱ عدد جوش شیرین 1 ق چ نمک 1 ق چ آرد حدود 450-500 گرم ⠀ مواد میانی: گوشت چرخ کرده 400 گرم 3 عدد پیاز متوسط نمک، فلفل سیاه در صورت دلخواه زیره ⠀ دوغ، تخم مرغ، جوش شیرین و نمک را مخلوط کنید سپس آرد را کم کم اضافه کرده مخلوط کنید تا خمیر نرمی حاصل شود که به دست نچسبد. روی خمیر را بپوشانید و مواد میانی را درست کنید. با غذاساز پیازها را پوره کنید، گوشت چرخ کرده ، نمک، فلفل و زیره را اضافه کنید و مخلوط کنید. خمیر را خوب ورز دهید و ۵ دقیقه استراحت دهید. سپس خمیر را با وردنه باز کنید ، با کاتر دایره برش بزنید در هر برش مقداری از مواد میانی گذاشته و مانند فیلم خمیر را از کناره‌ها جمع کنید و در روغن با حرارت ملایم سرخ کنید ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 🔴 شرایطی راحت‌تر و سخت‌تر از شعب ابی‌طالب 🔸اگه بخوایم شرایط الان رو از دید سختی‌ها وفشارهای اقتصادی، و مصائب آن با شعب ابی‌طالب مقایسه کنیم، قطعا دوران شعب خیلی شرایط سخت‌تر بود 🔸ولی اگه بخوایم از لحاظ ثبات قدم و پای کار موندن مردم بررسی کنیم، الان شرایط بمراتب سخت‌تره. چرا؟ در شعب ابیطالب همه مسلمونا تحت یک شرایط بودن، همشون باهم سختی میکشیدن، همشون باهم گرسنگی میکشیدن. تبعیض وجود نداشت. طرف میدید اگه خودش از گرسنگی سنگ به شکمش میبنده، پیامبر و علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام هم همین شرایط رو دارن. همین تسکین بود براش، همین صبرش رو بیشتر میکرد 🔻ولی الان مردم تو شرایط سخت معیشتی هستن، برخی از مسئولین بودند و هستند تو جمهوری اسلامی که فقط خونه‌هاشون چندصد میلیارد قیمت داشت. وزرایی داشتیم که تو حساب‌های بانکی‌شون چندهزار میلیارد سرمایه بود. اصلا انقدر داشتن که نمیدونستن چجوری خرج کنن، چجوری بخورن. البته مسئولین ساده‌زیست کم نداریم، رأسش مقام معظم رهبری که اگه برخی جزئیات ساده‌زیستی ایشون صحبت کنیم شاید خیلیا باور نکنن. در کل مسئولین ساده‌زیست هم کم نداریم ولی دیده نمیشن چون باید اینطوری باشن، وظیفه‌شونه 🔻چهارتا مسئول لاکچری بی‌درد کافیه تا چهره همه رو خراب کنن. مردم با خودشون میگن چجوری برخی از مسئولین به این همه ثروت میرسن؟ با کار و حقوق کارمندی مگه میشه؟ محاله، خب این مسائل ذهن‌هارو مسأله دار میکنه. مردم تبعیض رو حس میکنن. این وسط چهار نفرم دزدی و اختلاس میکنن که وضعیت رو خراب‌تر میکنه و گند میزنه به‌همه چی. مگه حالا میشه ذهنیت مردم رو تغییر داد. ✅ تو این شرایط موندن پای کار نظام و انقلاب واقعا سخت‌تر از دوران پیامبر در شعب ابیطالب هستش. واقعا باید مسئولینمون این مردم رو روی سرشون بگذارن. همیشه این کلام امام خمینی میاد تو ذهنم که فرمود: ‏من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله- صلى الله علیه و آله- و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على- صلوات الله و سلامه علیهما- مى باشند.... طرف میگفت چهل ساله مسئولین میخوان جمهوری اسلامی، رو نابود کنن، مردم نمیگذارن. والا بخدا..... ✍🏻 حسین دارابی چشم کورباد ی ایران ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مرحوم علامه_مصباح : در هیچ حالی از توسل به حضرت زهراسلام‌الله‌علیها غافل نبود. ❗️ بنده مقابل این فرمانده نظامی خجالت می کشم... ی ..
. خبر خوب 🔴کشتی روسی برای تعمیر به ایران آمد 🔹برای نخستین بار شناوری از کشور روسیه در ۴ دی ماه سال‌جاری برای تعمیر و به‌روزرسانی وارد مجتمع کاسپین شرکت صنعتی دریایی ایران (صدرا) شد. 🔹به نقل از میثم رعیت‌آزاد سرپرست مجموعه کاسپین شرکت صدرا، این مجتمع در تلاش است تا در آینده نزدیک 20 درصد از بازار تعمیرات انواع شناورهای دریای کاسپین را در اختیار بگیرد. نائب بر حق تا پای جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... 🎬 استاد_شجاعی تو هم می‌تونی درست درکنار حضرت زهرا "س" قدم برداری! 🔴 میتونی فرمانده ی لشکر امام زمان باشی، اگـــر . . . مثل سرباز واقعی و برای باش 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... ⚫️ دولت روحانی اونقدر فاجعه بود که وسط قرنطینه کرونا تو عید ۱۴۰۰ مردم مجبور بودن برای خرید ۲ تا مرغ با کارت ملی توی صف وایستن!!! ⚫️ بعد الان روحانی پیشنهاد اقتصادی میده🤪🐴 مثل باش
... ♦️اعتراف مجری معروف BBC به نداشتن سند و مدرک در مرگ مهسا امینی پس از 100 روز آشوب و اغتشاشات در کشور!! 🔸بی بی سی و اینترنشنال با دروغگویان داخلی با ادعای کشته شدن مهسا امینی صد روز کشور را به آشوب کشیدند، حالا یکی پس از دیگری اعتراف می‌کنند که برای ادعایشان هیچ سند و مدرکی وجود نداشته است! ! ✍اولا جواب خون هایی که ریخته شد را چه کسی باید بدهد؟ ✍ثانیا چنین حوادثی باید درس عبرتی برای همه آحاد ملت باشد که در آینده فریب این مارهای خوش خط وخال نخورند. ✍🏻 روانبخش 🇮🇷 نائب برحق زنده بادسربازان گمنام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ملانصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد . ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند . چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده ملا به فرستاده قاضی جواب داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه‌ی عسل است. ❄️🌨☃🌨❄️
خیلی زیباست 🌺🍂🍃 برای خداوند فرقی ندارد که تو برایش نماز بخوانی یا نه برایش روزه بگیری یا نه فرقی ندارد چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی اما اینها برای من و تو فرق میکند... و این فرق زمانی شروع شد که من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم ، من گفتم من با ایمان ترم و تو گفتی من! و فراموش کردیم که خدای هر دویمان یکی ست فقط راه اتصالمان به او فرق دارد. به راه های اتصالی یکدیگر به خدا دست نزنیم اجازه بدهیم هر کس به گونه ی خودش به خدایش وصل شود نه به شیوه ما خداوند عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت 🍂🌺🍃 ‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ❄️🌨☃🌨❄️
پروانه های وصال
#ملاقات_با_خدا 19 ☢ گاهی بعضی جوانان سوال میکنن: 🔹وقتی میریم بهشت، تا کی قراره توی نهر عسل و شیر ب
20 🔹 ما برای چی آفریده شدیم؟ ✅ "‌برای لذّت بردن از خودِ خودِ خودِ خداوندِ متعال ...." 💖✨ 🎗وقتی این معنا👆 رو متوجه بشی 🌷 سرِ نماز که میشه، خودت رو تیکه تیکه میکنی برای اینکه تا اونجا که میشه "بیشتر ظرفیت پیدا کنی" ⬅️ که روزِ قیامت در آغوشِ خداوند، لذّتِ بیشتری ببری از خودِ خدا.....💞 🌱❤️ سرِ نماز همیشه هیجانِ ملاقاتِ خدا رو خواهی داشت..... گریه میکنی برای "لحظه قشنگ ملاقات"... 😍 🌏 اینقدر میری جلو که به صورتِ اجباری نگهت میدارن توی دنیا..... ✅➖🌺➖💖
رمان جدید👇👇
پارت۱ (اَفرا) با جیغ ملیحه خانوم(خدمتکار عمارت)هول از خواب بیدار شدم داشتم از پله میرفتم بالا که ی نفر لباسمو کشید برگشتم دیدم خواهر کوچیکمه جانان:نرو میترسم اَفرا:قربونت برم چیزی نشده تو برو بخواب با بغض زل زده بود بهم جانان:میترسم دستشو گرفتم بردم تو اتاقش اَفرا:دورت بگردم چیزی نشده تو بخواب من برم ببینم چیشده جانان:زود میای؟قول میدی؟ اَفرا:اره عزیزم با ترس از پله ها تند تند رفتم بالا صدای گریه ملیحه خانوم از اتاق بابام میومد دوییدم سمت اتاق بابام چشمام همون لحظه پر اشک شد نتونستم سر پا وایسم افتادم زمین زل زدم به بابام که پر خون بود دورش توان حرف زدن نداشتم نمیتونستم از جام بلند بشم ببینم زندس یا نه بعد چند ثانیه با گریه ای ک نمیذاشت حرف بزنم از ملیحه خانوم پرسیدم اَفرا:م..مم...ر..ده؟مرده؟ ملیحه خانوم با گریه جوابمو داد ملیحه خانوم:آره از جام بلند شدم برم سمت بابام نتونستم افتادم اَفرا:بابای من چیشده بهت نگهبان های عمارت اومدن سمتم بلندم کردن با جیغ گفتم اَفرا:برید کناااار رفتم سمت تخت بابام نگهبان ها دستمو گرفتن میخواست منو ببرن عقب جیغ زدم اَفرا:گفتم برید کناااااار میخوام برم بغل بابام بخوابم بازم کشیدن منو سمت عقب نگهبان:اَفرا خانم نکنید گلدونو برداشتم پرت کردم سمتشون جا خالی دادن جیغ زدم اَفرا:دست بزنید به من نزارید برم بغل بابام میکشمتون رفتن عقب رفتم نزدیک پیش بابام اشک هام بی اختیار میریخت اَفرا:بابایی من؟قهرمانم؟کجا میری بدون دخترات؟ سرمو گذاشتم رو سینش اَفرا:بابای قشنگم؟کدوم بی شرفی اینکارو باهات کرد؟کدوم آشغالی بابای خوب منو به این روز انداخت؟ با جیغ گفتم‌ اَفرا:کدوممممممممم اَفرا:کدوم نامردی اینکارو باهات کرد آخه نفس من با جیغ ادامه دادم اَفرا:بابا کجا رفتییییی با جیغی که زدم باران(پرستار جانان)زود اومد سمتم باران:خانم جانان پایین داره گریه میکنه میخواد بیاد بالا نگهبان ها نگهش داشتن خیلی ترسیده چیکار کنم با اشک از رو تخت بلند شدم از پله ها رفتم پایین با رفتن از هر پله حس میکردم میخوام بیوفتم جانان با تعجبو ترس نگاهم کرد به لباس های خونیم نگاه کرد رفتم سمتش با بغض گفت جانان:چرا بابارو صدا میزنی؟ بابایی کجاست اَفرا:جانان برو تو اتاقت تا وقتی که نگفتم نیا بیرون جانان از اونجایی که خیلی ترسیده بود بدون چونو چرا رفت نشستم همونجا بی اختیار گریه کردم چند نفر اومدن بابامو بردن ●●●●●●●●●●● حسابی داغون شده بودم مامانم که وقتی جانان به دنیا اومد مرد فقط بابامو داشتیم که اونم کشتن بابای من بهترین مرد بود کدوم نامردی دلش اومد بکشه بابامو آخه بعد از مراسم خاک‌سپاری خدمتکار ها اتاق بابام که پر خون بود رو تمیز کردن یهو یاد جانان افتادم بچه چندساعت توی اتاق مونده زود رفتم اتاقش
پروانه های وصال
#رمان_عشق_با_رایحه_شیطنت پارت۱ (اَفرا) با جیغ ملیحه خانوم(خدمتکار عمارت)هول از خواب بیدار شدم دا
درو باز کردم رفتم داخل پتورو پیچیده بود به خودش ترس رو توی نگاه پر بغضش حس کردم روی تخت پیشش نشستم بهش اشاره کردمو گفتم اَفرا:بیا اینجا یکی یدونم اومد توی بغلم بلافاصله گریه کرد اَفرا:دورت بگردم گریه نکن هیچی نیست موهاشو نوازش کردم بعد چند دقیقه یکم آروم شد با لحن بچگونه نازش گفت جانان:چرا لِباس هات خونی بود اَفرا:چیزی نیست نترس بزور خودمو جمعو جور کرده بودم که ناراحت نشه جانان:بابام کجاست جلو خودموگرفتم که گریه نکنم اَفرا:رفت جانان:کجا اَفرا:پیش خدا با لحن بچگونش پرسید جانان:یعنی چی اَفرا:بابا رفت برای همیشه پیش خدا جانان:دیگه نمیتونم ببینمش؟ بغض کردم اَفرا:نه اما اون همیشه حواسش بهت هست جانان هم بغض کرد اَفرا:ناراحت نباش ناز من اشک های خوشگلش آروم آروم میریخت اَفرا:فدات بشم من پیشتم بابا هم حواسش هست بهت ها ببینه ناراحتی گریه میکنی اونم ناراحت میشه پس گریه نکن ناز من بعد ۵مین توی بغلم خوابش برد جیگرم کباب میشد وقتی میدیدم این بچه تو سن ۵سالگی نه پدر داره نه مادر انقدر گریه کرده بودم دیگه اشکم خشک شده بود چشمام از پف زیاد باز نمیشد کنارش دراز ‌کشیدم یواش یواش چشمام گرم خواب شد با تکون خوردن جانان توی بغلم از خواب بیدار شدم ساعت ۷ عصر بود جانان:آجی اَفرا:جان جانان:بابام نمیاد؟ بغض راه گلومو بست نتونستم حرف بزنم بلند شدم از اتاق رفتم بیرون همین که اومدم بیرون بغضم ترکید رو پله نشستم از ته دلم گریه کردم ملیحه خانوم:دخترم پاشو فدات بشم نشین اینجا فقط اشک ریختم و هیچی نگفتم ملیحه خانوم:دختر نازم پاشو گریه نکن اون بچه میبینه دلش میشکنه گناه داره دستمو گرفت کمک کرد پاشم ملیحه خانوم:برو یکم به سرو روت برس این دختر تورو با این وضع ببینه آسیب روحی میبینه گریم بند نمیومد اَفرا:میخوام اما نمیتونم بابام مرده تنها خانواده من مرده نمیتونم ملیحه خانوم:نمیشه اینطوری که دخترم اَفرا:صورت معصوم جانان رو میبینم نمیتونم جلو خودمو بگیرم ملیحه خانوم:برو یکم استراحت کن ما حواسمون بهش هست رفتم توی اتاقم درو بستم همونجا نشستم انقدر برام سخت بود برام که جز گریه کاری واسم نمونده بود نشستم با فکر اینکه تنهای تنها موندم از ته دلم گریه کردم ساعت ها با فکر کردنو گریه گذشت انقدر گریه کرده بودم که چشمام باز نمیشد ‌صدای در زدن اومد از جام بلند شدم درو باز کردم ملیحه خانوم بود با تعجب به قیافم نگاه کرد