#پندانه
✅از چشم خدا افتادهایم یا خیر؟
✍یکی از علما میگفت اگر میخواهی ببینی از چشم خدا افتادهای یا نه، یک راه بیشتر ندارد...
هروقت دیدی گناه میکنی و بعد غصه میخوری، بدان که از چشم خدا نیفتادهای.
اما اگر گناه میکنی و میگویی: مهم نیست؛ بترس که خط دورت کشیده شده باشد.
🌿🍁🍂🍁🌿
جوجه كباب تابه ای
اول دوقاشق روغن زیتون،آب چهارپنج تا نارنج و آب يدونه پیاز بزرگ رو مخلوط کردم.دوتا سينه ى مرغ رو خورد كردم و نمك و فلفل سياه و كمى زعفران زدم و در این مخلوط دو سه ساعتی استراحت دادم و بعداز اين تايم مرغ ها رو آبکش كردم و با زعفران غلیظ کاملا مخلوط كردم و به سيخ كشيدم و بعد هم داخل تابه دو سه قاشق كره ميريزم و جوجه ها رو داخلش ميچينم و شعله رو كم ميكنم و زمان ميدم جوجه ها با آب خودشون مغز پخت بشه و در پايان شعله رو كمي زياد ميكنم تا طرفينش برشته بشه و تمام
ساندويج و راتا سالاد
سینه مرغ آبپز یک عدد ( در صورت تمایل ژامبون)، ۳ عدد سیب زمینی آبپز،۳ عدد هویج نیم پز شده، ۳۰۰ گرم خیارشور، نصف لیوان کنسرو ذرت، نصف لیوان کنسرو نخود فرنگی، سس مایونز و نمک و فلفل سیاه و آبلیموى تازه به میزان لازم.
مرغ پخته شده را ریز خرد کنید، سیب زمینی وهویج و خیار شور را نگینی کنید و همه مواد را مخلوط کنيد و بمدت چند ساعت در یخچال قراردهید تا مزه مواد بخورد هم بروند.
شیرینی پادرازی قزوین بدون فر
روغن صاف قنادی ۱۵۰ گرم
آرد گندم ۲۰۰ گرم
آرد برنج ۱۰۰ گرم
پودر قند ۱۲۰ گرم
پودر هل نصف ق چ
پودر کاکائو
پودر زعفران یا زعفران دم کرده یک ق چ
تخم خرفه یا سیاه دونه برای تزیین
ابتدا روغن و پودر قند رو با همزن دستی اونقد میزنیم تا یکدست بشن بعد به ترتیب آرد هارو الک کرده و اضافه کرده و در مرحله ای که ارد اضافه میشه با دست یا قاشق حسابی هم بزنین که اینجا مواد حالت پودری میگیره که کاملا درسته حالا که پودری شد با دست قشنگ ورز میدیم تا خمیر منسجم و یکدستی بدست بیاد یک ربع ترجیحا در یخچال استراحت داده بشه،بعد به صورت لوزی درآورده و داخل تابه ی رژیمی که اون طرفش که سادس و از قبل کاغذ روغنی گذاشتیم،میچینیم ، واشر تابه رو حتما درمیاریم ،شعله پخش کن روی شعله بزرگ گاز گذاشته و شعله رو کم رو به متوسط روشن میکنیم بعد در تابه رو بسته و نیم ساعت بپزه
سالاد مخصوص سرآشپز
این دستور راحت و فوری هستش و مواد اولیه اش هم تو همه خونه ها هستش 🙏🏻😍
.
من به شخصه عاشق این سالادم ، مطمئنم شما هم خوشتون میاد از این سالاد 🥗😍
.
.
شما دیگه به این سالاد چیا اضافه میکنید ⁉️
نصف یک عدد کاهو🥬
سینه مرغ پخته شده یک تکه 🥠
هویج رنده شده یک عدد 🥕
خیار شور کوچک هفت عدد 🥒
ذرت پخته شده ۵-۶ قاشق غذاخوری
.
برای سس مخصوص:
ماست سه قاشق غذاخوری 🍥
سس مایونز سه قاشق غذاخوری 🥣
سس خردل یک قاشق غذاخوری 🌭
کمی شوید 🌱
نصفقاشق چایی خوری نمک🧂
.
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دسر😍😋
شیر ۵ پیمانه، شکر ۲/۳ پیمانه، نشاسته گل ۱/۲ پیمانه، آردبرنج ۱ پیمانه، کره ۱۰۰ گرم، اسانس هل ۱ ق چ، گلاب ۱ ق غ، وانیل نصف ق چ
🌼تمام مواد رو داخل قابلمه ریخته بعد شعله رو روشن کرده و با حرارت ملایم مرتب هم بزنید تا ته نگیره. حدود ۱۰ دقیقه زمان میبره حرارت رو کم کنید و درب قابلمه رو گذاشته و بزارید ۱۵ دقیقه بمونه.
داخل ظرف مورد نظر سلفون بکشید یا یک لایه پودر نارگیل یا پسته بریزید و یعد مواد رو بریزید و صاف کنید و ۲ تا ۳ ساعت اجازه بديد داخل یخچال بمونه تا خوب خودش رو بگیره.بعد از استراحت برش بدید و تزیین کنید.
🍃من ۲/۳پیمانه شکر ریختم اگر شیرینتر دوست دارید ۱ پیمانه بریزید.
🍃سعی کنید آرد برنج که استفاده میکنید دونه درشت باشه
#داستانک
❗تقصیر شماست
🪴 امروز به خاطرات بسیار جالب توجه و خواندنی برخورد کردم حيفم آمد آنرا فوروارد نکنم
پیشنهاد میکنم با قدری تأمل مطالعه فرمایید.
🛑 تقصیر شماست.......
در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سید مهدی موسوی كه در آمریكا تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی گاه و بیگاه خاطرات و تجربه هایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل می كرد و این گفته ها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد.
ایشان می گفت: “یك روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریكا -گمان می كنم *ریچارد نیكسون* - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است.
به دلیل كثرت دانشجویان كلاس ها در آمفی تئاتر برگزار می شد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن می آمد دیگر فرصت آشنایی با یكایك دانشجویان را نداشت اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را می پرسید.
در یكی از همان جلسات نخست به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد قدری در باره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیه السلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد.
این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او ترجمه انگلیسی نهج البلاغه را تهیه كردم و هفته های بعد به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا به او برساند.
در جلسات بعد دیگر فرصت گفت و گویی پیش نیامد و من هم تصور می كردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل تقریبا موضوع را فراموش كردم.
روزی از روزهای آخر ترم در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد، با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفته اش بیشتر ترسیدم.
با دیدن من روزنامه ای كه در دست داشت به طرف من گرفت و گفت می بینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم خبر و تصویر دردناك خودسوزی یك جوان را در وسط خیابان دیدم.
او در حالی كه با عصبانیت قدم می زد گفت: می دانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپی گری و موسیقی های اعتراضی و آسیب های اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست!
من با اضطراب سخن او را می شنیدم و با خود می گفتم: خدایا، چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟
او سپس از نهج البلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علی بن ابیطالب به مالك اشتر را كپی گرفته ام و هر روز می خوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه مرور می كنم تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و می پرسد این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟
بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامه ای برای اداره حكومت بنویسند، نمی توانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است!
دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: می دانی درد امثال این جوان كه زندگی شان به نابودی می رسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمی شناسند!
آری، *تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشته اید و پیام علی را به این جوانان نرسانده اید!*
دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور نهج البلاغه است.”
این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی كه برای جشنواره “باران غدیر” در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد.
پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود از مظلومیت علی بن ابی طالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت: “شما در معرفی امام علی و نهج البلاغه موفق نبوده اید! *باید پیام های امام علی را چون سیم كشی برق و لوله كشی آب به دسترس یكایك انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند !*
🟢 به عشق مولا نشر دهید 🟢
💦⛈💦⛈💦⛈
💖عشق مجازی💖
#قسمت_اول
سلام,من نسیم هستم بچه سوم, حاج مرتضی درخانواده ای شش نفره بزرگ شدم,داداش سپهر بچه بزرگ خانواده ,فارغ التحصیل مهندسی برق و استخدام یک شرکت,خواهربزرگم سحر تازه لیسانس حقوق گرفته وعقد کرده است وبیکار,بعدش خودمم که فعلا پشت کنکوری ام ,البته امسال درکنکور قبول شدم منتهاچون رشته ی هدفم پزشکی هست ,ثبت نام نکردم وامسال قصددارم بخونم تاپزشکی قبول بشوم,بعدازمنم مهتاب,خواهرکوچکترم وهنوز سال اول دبیرستان است.
پدرم حاج مرتضی,معلم بازنشسته ومادرم عطیه خانم خانه داراست.
دیروز بین اقوام مجلس شورومشورت بود تایکی از دخترای فامیل انتخاب بشه تا عمری همدم خاله خانم باشد😄
لازمه توضیح مختصری راجب خاله خانم بدهم,خاله خانم یه جورایی بزرگتر طایفه ی بابا هست وخاله ی بابامه,خاله خانم دوتا خواهر بیشترنبودن که خواهرش ,مادربزرگه من میشد ,عمرش رابخشید به خواهرکوچکتر وبارسفرعقبا بست.خاله وقتی خیلی جوان یاشاید نوجوان بودند بایکی از درباریان زمان شاه ازدواج میکنند وهمراه ایشون به فرنگ.میروند,اونجا متوجه میشوند شوهر حیله بازش, زن فرنگی هم دارد پس باکلی دوندگی اقدام به جدایی میکند وباکلی مال ومنال که از شوهرسابقش میگیرد,دوباره راهی خانه ی ,حسن اقا ,پدربزرگوارشون میشوند,منتها به فاصله ی یک سال از جداییش بایک تاجر جوان که تاجر فرش بوده ازدواج میکند,ثمره ی ازدواجش با فرهادخان(شوهر جدیدش) یک پسربه نام کوروش میشه,شوهرش زمانی که کوروش کودک بوده درپی سکته قلبی فوت میکند وباردیگر مهرتنهایی برپشانی خاله خانم میخورد.
خاله ,کوروش را بزرگ میکند وبرای تحصیل راهی خارج ازکشورمیکند و,رفتن همان وماندن هم همان ....
پسرش کوروش استاد فیزیک دردانشگاه فراسته مشغول به کاراست وهرچندسالی,یک بار به مادرپیرش سرمیزند وخاله برای اینکه تنهانباشد یکی از دخترای خانواده که شرایط خوبی داشته باشند نزد خود نگه میدارد واینبار با ازدواج دخترعموم فریده که چندسال بود کنار خاله خانم بود,قرعه ی فال به نام من خورده.....
ازنظرمن زندگی کنار خاله خانم میتواند جالب,هیجان انگیز وشاید شیرین باشد اخه خاله هم سرحاله وهم امروزی وهم پولدار😊
ان شاالله قدم خونه اش به من بیافته😂
#ادامه دارد...
💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
💖عشق مجازی💖 #قسمت_اول سلام,من نسیم هستم بچه سوم, حاج مرتضی درخانواده ای شش نفره بزرگ شدم,داداش سپه
💖عشق مجازی💖
#قسمت_دوم
وسایلم راجمع کردم وراهی خانه ی خاله خانم شدم,مامان انگاری من را داره میفرسته خونه ی بخت ,مثل ابربهار گریه میکرد ,اما من هرچی فکرکردم دلیلی برای گریه نیافتم,به اسارت که نمیرفتم ,تشریف میبردم مفت خوری😂
خونه ی خاله خانم برا من جذابیت خاصی داشت,یادمه هروقت عیددیدنی به خونه اش میرفتم ,توهرسوراخ سنبه,ای سرک میکشیدم تا سرازکار خاله خانم واین خونه ی مرموز دراورم😊
دریکی از همین کاووشها دریافتم,خاله خانم یک کتابخانه ی بزرگ ,مملوازکتابهای قدیمی ,ازداستان ورمان گرفته تا علمی وشعر در رفته...دارد.
پس چون عاشق کتاب خصوصا مثل شماها,رمان هستم ,امدن به خانه ی خاله خانم یه جور تنوع عظیمی برام بود ,مامان, بابای بیچارم فک میکردن من به خاطر اینکه خونه ی خاله خانم ساکته وجای خوبی برای خوندن کنکور هست,اینقددد ذوق زده شدم.
منتها من چون کمی کنجکاو وشاید خیلی فضول هستم ,رفتن به این خونه را باجان ودل پذیرفتم.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلاااااام برخاله خانم خودددم
سلام وروجک خوبی؟؟
خوش آمدی خاله,بیا اتاقت رانشونت بدهم.
خونه ی خاله خانم خیلی بزرگ با دوتا راهرو در دوطرف خونه که یکیش به حیاط جلو.یکیشم به حیاط پشتی ختم میشد,اتاقی که به من داد یک اتاق بزرگ توراهرو منتهی به حیاط پشتی بود ,یک قالی دست بافت در وسط اتاق, که فکر کنم قیمتش با تمام فرشهای خونه ی ما برابری میکرد.
کنارپنجره یه تختخواب بزرگ وبا سه تامبل سلطنتی هم گوشه ی اتاق,نزدیک درهم میز توالت و...ویک طرفش هم میز مطالعه با قفسه های کوچک درکنارش,تازه هنوز اتاق بس که بزرگ بود خالی به نظرمیرسید. خلاصه,انچه که توخونه ی خودمون آرزوش راداشتم ,اینجا یکهو به من بخشیده شده بود,راستش توخونه ی خودمون مجبوربودم اتاق کوچکم رابامهتاب شریک بشم ,اونجا دوتا تخت فرفروژه ویک گلیم فرش کوچکم وسایل اتاق ماراتشکیل میدادند.
لباسم راعوض کردم ومشغول چیدن لباسها توکمددیواری اتاقم شدم.. .
#ادامه دارد...
💦⛈💦⛈💦⛈