#داستان_روز
⛔️بد اخلاقی
✍ﻣﺮﺩﯼ ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﺍﺧﻼﻕ و ﻏﺮﻏﺮﻭ ﺑﻮﺩ! ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎیی ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺖ! ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭼﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻍ زن ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﺑﺒﺮﻡ؛ ﭘﺲ ﺯﻥ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﭼﺎﻩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻟﮕﺪﯼ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﭼﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ! ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺯن ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻣﺮﺩﻩ، ﺩﯾﺪ ﺻﺪﺍیی ﺍﺯﺗﻪ ﭼﺎﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ: ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩ؛ ﻣﻦ ﻣﺎﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﯼ!
ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﻢ. ﻣﺮﺩ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺎﻩ ﺍﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ. ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭘﻮﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻭ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻢ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽﺩﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﯿﺎیی؛دﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ. ﻣﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺟﺎﺭ ﺯﺩﻧﺪ ﺍﮔﺮﮐﺴﯽ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ، ﻫﺰﺍﺭ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ. مرد ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ؛ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﮑﻪ ﻃﻼﺷﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺧﺒﺮ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥﺩﺧﺘﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺩﻧﺒﺎﻝ همان مرد ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ.. ﻣﺮﺩ ﻧﺰﺩ ﻣﺎﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ. مرد ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ؛ﻓﻘﻂ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﮕﻢ همسرم ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ! ﻣﺎﺭ،ﺗﺎ این ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ. اخلاق بد همه را فراری میدهد.
💕💕💕
#دلبستگی
🔶قال الإمام العسکري عليه السلام:
مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.
🔶امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند:
چه زشت است براي مومن به چيزي دلبستگي پيدا كند كه مايه خواري اوست.
📙تحف العقول ج ۲ ص۴۸۹
💕💕💕
خیلی قشنگه
شنیده بودم که :
اگر کسی را خواستی بشناسی،
باهاش همسفر شو👌
با یکی از دوستانم تازه آشنا شده بودم؛
یک روز بهم گفت:
فردا میخوام برم شیراز.
گفتم:
منم کار دارم؛
باهات میام.
1- سر وعده آمد در خانه مان سوئیچ ماشینش را به دست من داد؛
گفت:
بفرما شما رانندگی کنید.
گفتم:
مرسی،
خسته که شدی من میشینم.
معرفت اول
2- رسیدیم سر میدان کمربندی شهر،
خواستیم از دکه کمی خوردنی برای تو راه بگیریم .
من رفتم از دکه اولی بخرم؛
گفت:
بیا از آن یکی بخریم.
گفتم:
چرا ؟!!!
گفت:
اون مشتریهاش کمتره،
تا آن هم چرخ زندگیش بگرده...
3- ایستگاه ترمینال شهر گفتم:
خوبه دوتا مسافر سوار کنیم؛
هزینه بنزین در بیاد.
گفت:
این مسافرکش ها منتظر مسافرن،
گناه داره،
روزیشون کم میشه.
4- میان راه یک مسافر فقیری دست بلند کرد.
آن را سوار کرد.
مسیرش کوتاه بود؛
پول که ازش نگرفت،؛
5هزار تومان هم بهش داد.
گفتم این معتاد بودها.
گفت:
باشه اینها قربانی دزدهای روزگار هستن.
من برای خشنودی خدا این کار را کردم.
5- رسیدیم کنار گورستان شهر،
یک مرد میانسال یک کیسه قارچ کوهی دستش بود.
بهش گفت:
همش چند؟
گفت:
13هزار تومان.
همه را خرید.
گفتم:
این قیمت ارزش نداشتا.
گفت میدونم؛
میخواستم روزیش تامین بشه..
6- رسیدیم شيراز،
پشت چراغ قرمز یک بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود.
گفت 4تا 5هزارتومان.
4تا دستمال خرید.
گفتم رفیق این قیمت ارزش نداشتا.
گفت:
میدانم؛
میخواستم؛
روزیش تامین بشه.
گناه داره تو آفتاب ایستاده.
یک جای دیگر هم از یک بچه یک کتاب دعا خرید 2 هزارتومان!!!
7- از روی یک پل میگذشتیم؛
یک پیرمرد دستگاه ترازو جلویش بود.
کمی گذشتیم؛
که یکباره برگشت؛
گفت:
بیا خودمان را وزن کنیم،
گفتم:
من وزنم را میدانم.
گفت باشه من هم میدانم؛
اگر همه مانند من و تو اینجوری باشند؛
این پیرمرد روزیش از کجا تامین بشه؟!!!
گفتم باشه یک پولی بهش بده برویم.
گفت:
نه،
غرورش میشکنه،
میشه گدایی؛
اینجوری میگه کاسبی کردم.
8- یک گدا دست دراز کرد.
یک پول خورد بهش داد.
گفتم:
رفیق اینها دروغ میگنا.
گفت:
مبادا نیازمندی را رد کنیم.
9- اگر میخواستم درباره یکی حرف بزنم؛
بحث رو عوض میکرد.
میگفت:
شاید او راضی نباشه درباره اش حرف بزنیم؛
و غیبتش را کنیم...
10- یکی بهش زنگ زد؛
گفت:
پول واریز نکردی؟!!!
گفتم:
رفیق،
بچه هات بودن؟
گفت:
نه،
یک بچه فقیر از مهدیه را کمک میکنم.
او بود زنگ زد.
گفتم: چند بهش میدی؟!!!
گفت سه بار در یک سال 900 هزار تومان.
اولِ مهر، عید و تابستان ،
سه تا سیصدتومان.
11- در راه برگشت هم از دو تا کودک آویشن کوهی خرید.
گفت:
اگر تنها از یکیشون بخرم اون یکی دلش میشکنه.
میدونین من تو این سفر چقدر خرج کردم؟!!!
3هزار تومان!!!
یک بستنی برا دوستم خریدم؛
چون همینقدر بیشتر پول تو جیبم نبود.
من کارت داشتم؛
دوستم پول نقد تو جیبش گذاشته بود.
به من اجازه نمیداد؛
حساب کنم.
میدونین کار دوست من چه بود؟!!!
برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود؛
و یک دکان کوچک داشت.
میدونین چه ماشینی داشت؟!!!
پرایدِ 85
میدونین چند سالش بود؟!!!
34 سال.
میدونین من چه کاره بودم؟!!!
کارمند بودم، باغ هم داشتم.
میدونین چه ماشینی داشتم؟
206 صندوق دار؛
گولش زدم؛
گفتم:
خرابه که او ماشینش را بیاره..
دوستم یه جمله گفت:
که به دلم نشست:
دستهایی که کمک میکنن
مقدس تر از لبهایی هستن که دعا میکنن.
بنده خوب خدا بودن به حرکت است؛
نه ادعا👌
بعضیا بزرگوار به دنیا اومدن،
تا دیگران هم ازشون چیزایی یادبگیرن👌
💕💕
گاهی دلها بخاطر نگفته ها میشکند
بیایید در این روز زیبا
به یکدیگر بگوییم که
چقدر به وجود هم نیازمندیم
قدری مهربانی و عشق
به هم هدیه کنیم …
💕💕
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا🌻🍃
سرآغازصبحمان را
با یاد و نام و امید تو
میگشاییم🌻🍃
پنجره های قلبمان را
عاشقانه بسویت بازمیکنیم
تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃
الهی به امید تو 💚
نسلمان دارد منقرض می شود..
نسلی که زود قضاوت می کند..
نسلی که بدجنس گراست..
نسلی که به دنبال بار منفی ماجراهايش است..
نسلی که به فکر بهتر شدن حال خودش نیست
نسلی که فرزندانش از کمبود عشق می نالند..
نسلی که حرمت ها را زیر پا گذاشته...
نسلی که خودشان را فراموش کرده اند..
کاش بشود حالمان را خوب کنیم..
با افکار خوب ، با یک خرید کوچک
با یک عکس ناب..
با خرید یک شاخه گل برای خودمان..
زندگی را از نو آغاز کنیم..
اتفاق های خوب را بنویسیم بچسبانیم گوشه اتاقمان..
جان عزیزتان نگذارید نسلمان منقرض شود...
حالتان را خوب کنید حتی با یک اتفاق کوچک
💕💕💕
سختی دل ❤️
🌱 نگاه کردن به شخص #بخیل ، دل را سخت می گرداند.
🌺 امیرالمومنین علیه السلام
💠 تحف العقول، صفحه ۲۱۴
خاطره ای از علامه جعفری از زبان فرزندشان:
اواخر دهه 60 همسایهای داشتیم که چند خانه با ما فاصله داشت و کار آهنگری میکرد و صدای چکش او تا اتاق استاد هم میرسید. یک روز یکی از همسایهها برای دلجویی نزد استاد رسید و گفت: اگر از صدای پتک آهنگری اذیت میشوید؛ بگویم مراعات کنند، علامه در جواب پاسخ میدهند که مبادا کاری در این مورد انجام دهید چرا که من نه تنها اذیت نمیشوم بلکه با هر ضربهای که ایشان با پتک به سندان میزنند من روحیه و انرژی میگیرم و با خود فکر میکنم که من اینجا زیر کولر نشسته و تحقیقات انجام میدهم، ولی او در گرمای تابستان در کنار کوره آتش به خاطر یک لقمه روزی حلال چه زحمتی میکشد...
💕💕💕
🌼🍃
خَلَقَ لَكُم ما فيِ الاَرضِ جَميعاً
اےانسان
#دنيابراےٺوسٺ ،
نھ #ٺو براےدنيا ؛
بهٺریندرسدنیاهماناسٺڪھ
آیٺ الله طباطبایی فرمود ؛
بدانیدڪھ
#ابد در پیشروداریم ...
💕💕💕
#پنج_ففایده_توکل_واعتماد_به_خدا
🌷۱.توکل، رمز موفقیت است.۳سوره طلاق
🌷۲.توکل باعث عدم تسلط شیطان است.99نحل
🌷۳خداتوکل کنندگان رادوست دد.۱۵۹آل عمران
🌷۴.توکل،دستورخداست:۱۲۲آل عمران
🌷۵.توکل،نشانه مومن است.۲انفال
💕💕💕
مداحی آنلاین - ریشه خوبی ها - حجت الاسلام عالی.mp3
2.13M
♨️ریشه خوبی ها
🎙حجت الاسلام_عالی
#سخنرانی_بسیار شنیدنی
#ثواب_ڪسے_ڪـہ_بگوید_مَا شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
🌀 حـضـرت صـادق (ع ) فـرمـود: هـرگـاـہ مـردى دعـا كـنـد و پس از دعا بگويد
🌿🔆ما شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ 🔆🌿
✴️خـداى عـزوجـل فـرمـايـد: بـنـدہ مـؤ مـن دل بـہ من نهاد و تسليم امر من گرديد حاجتش را بر آوريد.
🌀 جـمـيـل گـويـد: شـنـيـدم از حـضـرت صـادق (ع ) مـى فـرمـود: هر كـہ هفتاد بار بگويد:
🌿🔆ما شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ 🔆🌿
✴️هفتاد نوع از نوع هاى بلا از او دور گردد كـہ آسـانـتـريـن آنـهـا خناق (و خفـہ شدن ) است ، عرض كردم :
📌 فدايت شوم خناق چيست ؟ فرمود: بديوانگى دچار نشود (يا كشتـہ نشود) كـہ خفـہ گردد.
📚اصول ڪافے ج 4 ص 289
💕💕💕
🌺✨
#تلنگر
مجنون هنگام راه رفتن کسی را به جز لیلی نمی دید. روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: «هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟» مجنون به خود آمد و گفت: «من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم. تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟»
وچه بسیار از این اتفاقات کوچک و این مسئله های کوچک که باعث شد تا خودمان،خودمان را از خدا جدا کنیم درحالی که ما نباید حتی با اتفاقات بزرگ نیز از خدا جدا شویم...
#داستانک_ها
#بهمددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
💕💕💕
دنیا به لیاقتت نگاه میکنه و بهت پاداش میده...
در مسیر رسیدن به رویاهات
خیلی وقت ها مجبوری
برخلاف جریان آب شنا کنی
خیلی وقت ها مسخره میشی
خیلی وقت ها بهت تهمت زده میشی
خیلی وقت ها آدمایی که نمی فهمنت
بهت فحش و ناسزا میدن
خیلی وقت ها احساس تنهایی میکنی
خیلی وقت ها در مسیر بزرگ شدنت
برات شایعه درست میکنن و تخریبت میکنن
ولی اگه تو کم نیاری
و ایمان داشته باشی به خودتو مسیرت
لیاقتت رو نشون میدی
و پاداشی بزرگ در انتظارته...
💕💕💕