eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
21.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼ آیت‌الله بهجت (ره) : دعای تعجیل فرج دوای دردهای ماست، در روایت است که: در آخرالزمان همه هلاک می‌شوند، «إِلا مَنْ دَعا بَالْفَرَجِ؛ مگر کسانی که برای [تعجیل] فرج دعا کنند». 📚 در محضر بهجت، ج١، ص٣۶٣ 💕💕💕
﷽❣ ❣﷽ به همه گفتم که من هم نوکرت هستم، نکن نسبتم را با خودت انکار، تحویلم بگیر کم که یادت می کنم تو بیشتر یادم بکن باز هم منت سرم بگذار، تحویلم بگیر خدایا برسان مهدی موعودت را... 🌼 🍃
*سربازی امام زمان کار آسانی نیست* بزرگترین وظیفه منتظران امام زمان(عج) اینست که خودشان را از لحاظ معنوی از لحاظ اخلاقی و از لحاظ پیوند های دینی و اعتقادی و عاطفی با مومنين از لحاظ آمادگی برای پنجه در افکندن با زورگویان آماده کنند. ✨مقام معظم رهبری _امام خامنه ای✨ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج✨🌟 یا فاطمه زهرا سلام الله🌺 💕💕💕
. مےگفت:↓ . شهادت نوع مرگ رو عوض مے‌کند! وقت مرگ رو عوض نمےکندو اگر طوری در جامعه حرکت کرده باشیم کہ تو زندگیمون در راه ولایت بوده باشیم، شهادت میاد تو کالبد ما و ان‌شاءالله به شهادت مےرسیم :) . 🌱 💕💕💕
‌~🕊 ✨میگفت: من‌یقین‌ دارݦ‌↯ چشمێ ڪه‌به‌نگاهِ‌ حــرام‌∅ عادت‌ڪند؛ خیلێ چیزها ࢪا ازدست‌ مێ دهد... چشمِ،گناهڪار لایقِ‌ "شهـ♡ـادت‌" نمی‌شود.. ♥️🕊 💕💕💕
سعی کنید زیاد بنویسید همه چیز را بنویسید تایپ و پرینت بماند برای بعد ؛ مثلا زندگی خود را مکتوب کنید از روی کاغذ زندگی کنید هر روز بنویسید و هر شب بخوانید و غلط گیری کنید نوشتن اعجاز می کند خداوند به قلم و هر آنچه می نویسد قسم خورده است اول نوشتنِ هدف و دوم فقط تلاش برای رسیدن به هدف 💕💕💕
اگر بخواهی به هر چیزی که به تو گفته می‌شود واکنشی عاطفی نشان بدهی، به رنج بردن ادامه خواهی داد. قدرت حقیقی در عقب رفتن و مشاهده‌گر بودن است. قدرت در خودداری است. اگر اجازه بدهی کلماتِ دیگران تو را کنترل کند، هرچیز دیگری هم تو را زیر سلطه خواهد گرفت. نفس بکش و بگذار بگذرد. 👤وارن بافت 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مژده که میلاد شه خاتم است 🎊عید سعید نبى اکرم است 🌸مژده که مسرورى عالم رسید 🎊خرمى عالم و آدم رسید 💖میلاد نبی اعظم(ص) مبارک باد
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 39 تقلب! ❇️ یکی از تفاوت های امتحانات الهی با امتحانات مدرسه اینه که در مدرسه،
40 🔶 گفته شد که خداوندمتعال مهربونی های خودش رو "در امتحاناش نشون میده". ❇️ خصوصا وقتی خدا از یه بنده امتحان میگیره حتما به روش های مختلف بهش تقلب میرسونه و راه رو نشون میده. فقط این وسط یه چشم بینا میخواد که این کمک های خدا رو ببینه و تشکر کنه. 💢 کلا آدم اگه توی زندگیش تیز نباشه و حواسش به اتفاقات زندگیش نباشه خیلی چیزا رو نمیبینه ولی اگه آدم سعی کنه دقتش رو توی همه چیز بالا ببره کم کم احساس میکنه که داره با یه نفر زندگی میکنه. 🌺 کم کم احساس میکنه که کار دست یکی دیگه هست... احساس میکنه همه چیز کاملا برنامه ریزی شده براش... به بهترین شکل ممکن... ⭕️ ولی اگه خدا از یه آدمی که خیلی دیگه خراب کرده بخواد امتحان بگیره، دیگه بهش تقلب نمیرسونه... هر چی جلوتر میره هی خراب میکنه! هر چی جلوتر میره کمتر میفهمه... اصلا دیگه کور میشه... 💢 و خدا نکنه که آدم انقدر بد بشه که دیگه چیزی رو نبینه.. اونجایی که خداوند متعال در مورد کفار میفرماید که اون ها مثل کر و کورهایی هستند که فکر نمیکنند یعنی همین...
پروانه های وصال
‍ #هوالعشق 😍 #عاشقانه_مذهبی_پارت_پانزدهم #انگشترم_انگشترت_را_دوست_دارد❤️ صبح به زور زینب از رختخواب
علی به سمت ما امد٬بایدداز خیابان رد میشدیم ٬از ان روز که دست سردم را گرفت تا به حال برخوردی نداشته ایم و رویش راهم نداشتم٬پس خودش این را فهمید و دست زینب را گرفت و من چادر زینب را٬یک بار یه آن سمت خیابان نگاه میکرد و یک بار به من..بعد از رد شدن از خیابان من وسط قرار گرفتم و پابه پای علی راه میرفتم٬استوار و جدی راه میرفت و فقط به ویترین مغازه ها نگاه میکرد٫چقدر تعریف چشم پاکیش را از زینب شنیدم٬من هم چه قبل تحولم چه بعدش میلی به دید زدن پسرها نداشتم٫فکر کنم به همین دلیل مرد من عاری از هر نگاه هوس الودیست.کنار یک طلا فروشی توقف کردیم٬علی انتخاب را برعهده من گذاشته بود حتی حلقه خودش راهم گفت که من انتخاب کنم٬تنها یادآور کرد که طلا نمی اندازد ٬وارد مغازه شدیم٬به انتخاب من و زینب چند ست حلقه جلوی دستمان گذاشتند ٬علی فقط نگاه میکرد و روبه من متمایل شده بود٬بیشتر حلقه ها یاخیلی زمخت و سنگین وزن بود٬یاخیلی پر زرق و برق٬من حتی در خانواده خودم هم طلا نمیپوشیدم و نقره استفاده میکردم٬اما علی میگفت انگستری انتخاب کن که طلا باشد اگر رنگ زرد نمیخواهی طلای سفید بینداز٫زیر ویترین که خیلی درچشم نبود دو حلقه ساده و زیبا دیدم٬دلم برایشان قنج رفت٫علی راه نگاهم را دنبال کرد و لبخندی زد٬ -آقا ببخشید٬میشه اون ست پایینو به ما بدید پیرمرد ٬انگشتر های ست را روبه رویمان گذاشت برق تحسین را در چشمان علی و زینب میدیدم ٬خیلی زیبا بودند ٬درعین سادگی بسیار شیک و با قیمت مناسب بودند.علی انگشتر را دراورد و روبه من گرفت با احتیاط آن را در انگشتانم انداختم و علی مات من بود ٬ -اهم٬علی اقا؟ -ب..بله؟ -انگشتر -اها انگشتر رابه دستش انداخت ٬زیبایی خاصی بود٬دستان من و علی کنارهم با دو حلقه که پیوندمان را نشان میداد٬زینب لبخندی از سرشوق زد و همان لحظه از انگشتر ها عکس گرفت٬عاشق عکس بود و من از او بیشتر. -خب خانوم پسندیدید ان شاءلله؟ -بله ٬ممنونم -خب حاجی حساب کتاب مارو انجام بدید رفع زحمت کنبم -پسرجون قدر خانومتو بدون٬اینطور دخترای قانع کم پیدا میشنا من از خجالت سرم را پایین انداختم و علی لبخندی از سر تایید حرف فروشنده به من زد. از مغازه خارج شدیم و هوا در ریه هایم جریان پیدا کرد٬گوشی زینب زنگ خورد و مشغول صحبت شد ٬علی کنار من امد -خیلی به دستت میومد خانوم از توجه شبرینش زیر لب تشکری گفتم و در راستای حرفش من هم گفتم -💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍💍 شنوم بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
‍ #هوالعشق #از_من_تا_فاطمه_ادامه_پارت_شانزدهم علی به سمت ما امد٬بایدداز خیابان رد میشدیم ٬از ان روز
زمانی که وارد حیاط شد چشمش لحظه ای به من افتاد و محو من شد که پدرش با دست گذاشتن روی شانه اش او را از دنیای خود بیرون کشید٬لبخندی به لب اورد و به همگی سلام داد به من که رسید زیر لبی سلامی داد و نگاهش را به آن سمت گرفت.همه زیر چشمی حرکاتش را زیر نطر داشتند و به او میخندیدند٬اخر داماد هم انقدر دست پاچه؟باهمه خداحافظی کردیم و سوار ماشینی شدیم که گل های سرخ و نرگس تزیینش شده بود.علی در را برایم باز کرد تا چادرم خیس نشود٬پشت فرمان نشست و لبخندی به لب داشت ٬زبان به کلام باز نمیکرد که من شروع کردم: -اهم٬علی اقا؟ -... -سید؟ -.... -علییییی -جانم هزار بار سرخ و سفید شدم و سرم را پایین انداختم چقدر لوس شده بود خخ. -کجا میخوایم بریم؟ -سوپرایزه٬او نه غافلگیری! زبان به دهان گرفتم و راه افتادیم ساعت ۱ونیم بود اما هوا پاییزی و پاییزی بود٬شیشه پنجره را پایین دادم و باتمام وجود هوای سبک را بلعیدم٬نمیدانم هوای سنگین تهران چگونه انقدر سبک شده بود٬اما سریع شیشه را بالا دادم تا عطر وجود علی را تنفس کنم که از هر هوایی مرا تر میکند..به جاده مخصوص رسیدیم جاده ای که به مزار شهدا میرسید٬خوب اینجا را میشناسم ٬وای خدای من علی ٬علی٬علی... با ذوق دست هایم را به هم زدم و روبه علی برگشتم٬عشقم را در چشمانم ریختم و به سوی چشمان علی جاری کردم٬از خوشحالی مت لبخند پررنگی به لب اورد و گفت -قابل شمارو نداره خانوم٬اوردمت خونه اصلیمون راست میگفت از اینجا به علی رسیدم و از اینجا خدا را دیدم٬شهدا دوست ها و فامیل های من بودند٬همشان..‌. پیاده شدیم٬همه با لبخند نگاهمان میکردند و بعصی ها که از کنارمان رد میشدند ٬صمیمانه تبریک میگفتند٬به مزار شهدای گمنام رسیدیم٬ناخوداگاه زانو زدم٬احساس میکردم تمام قبور دب پاشی شده و خاکی نیست و لباسم کوچک ترین خاکی نگرفت٬پس زانو زدم و گل نرگسم را با قبور شهدا نورانی کردم٬علی کنارم نشست ٬اوهم هوایی شده بود٬انگار حاجت گرفته بود که گفت -دستتون درد نکنه٬٫ شدم دلم میخواست آن لحظه بلند داد بزنم که من هم حاجتم را گرفتم ان هم چه زیبا گرفتم چه خوب..مردی کنارمان نشست و به ما تبریک گفت٬مردی با محاسن سفید و صورتی میانسال چقدر اشنا بود... روبه ما کرد و گفت -خوشبخت بشین باباجان٬به حق اقا حسین سرور و سالار شهیدان خوشبخت بشین . -ممنون پدر جان٬بادعای خیرشما -خب دخترم میخواید براتون یه مولودی بخونم؟ به علی نگاه کردم و رنگ تایید را در چشمانش دیدم٬ -ممنونم پدر جان٬حتما و شروع کرد به خواندن مولودی زیبا٬خودش دست میزد و میخواند٬کم کم مردمی را دیدم که به سمت ما می آمدند و کنارمان مینشستند٬جمعیتمان کم کم زیاد شد ٬به طوری که صدای دست های زیبایشان در گلزار پیچیده بود٬خانمی مهربان شکلاتی که به همراه داشت بین همه پخش کرد٬پیرمردی روحانی گلاب بر سرمان میریخت و این جمع الهی مرا به گریه از شوق وادار میکرد.. خدارا در دل هزاران بار شکر کردم و به علی نگاه میکردم٬با نگاهش جان میگرفتم و با وجودش نفس میکشیدم. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت دو اختر تابناک مبارک 🌈🌈👏👏👏❤️⭐️⚡️🌸🌺🌈🌈👏👏👏👏👏
امشب دعا میکنم خدای بزرگ نصیبتان کند هر آنچه از خوبی ها آرزو دارید، لحظه هاتون آروم آسمون دلتون روشن 🌟شبتون بخیر و در پناه خدا🌟
🌹امام صادق عليه السلام: 🌴 از خوش بين بودن بهره اى برگير، تا با آن دلت را آرام كنى و كارَت پيش رود ميزان الحكمه جلد6 صفحه 568
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هرلحظه آرامِ توست دل ازنام ویادت بگـیردقـرار خوشم چونڪه باشے مرادرڪنار امروزراآغازمےڪنیم باتوڪل بر 🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻
برخیز و بیا! شبِ نجات آمده است از عالم غیب برات آمده است شادی روی محمد، یک  باغ گل است گل خنده به لب، در صلوات آمده است 🕊اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🕊
امروز از خدا از زندگی از خنده ی گل از عطر صبح لذت ببر گلایه و تلخی را بسپار به نسیم تا با خودش ببرد زندگی پر است از شادیست آنها را دریاب سلام دوستان خوبم✋ صبحتون بخیر و شادی🌸
✅ نماز و یاد پیامبر (ص) ✍استاد قرائتی: در هر دو ركعت نماز، یك تشهد مى‏ خوانیم كه در آن به یگانگى خداوند و رسالت حضرت محمّد صلى الله علیه وآله اقرار مى ‏كنیم. هر روز در پنج وقت این اقرار و اعتراف به توحید و نبوّت لازم است تا انسان راه را گم نكند، مكتب و صاحب آن را فراموش نكند، بر او صلوات بفرستد و در این اقرار و صلوات در ردیف خداوند و فرشتگان قرار بگیرد. زیرا قرآن مى‏ فرماید: «انّ اللَّه و ملائكته یصلّون على النبى» (احزاب، 52) خدا و ملائكه بر پیامبرش صلوات مى‏ فرستند، پس چرا ما نفرستیم؟ مگر او ما را نجات نداد؟ سلام بر پیامبر اسلام كه ما را نجات داد. 📚 کتاب۱۱۴نکته درباره‌ی نماز، محسن قرائتی 💕💕💕
04-1.mp3
8.52M
🌺 میلاد با سعادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امام جعفر صادق علیه‌السلام مبارک باد.🌺 🎤 محمود کریمی 💔
چه دعایی به آسمان می رود ♥️ (ع)فرمود: 🌴 کُلُّ دُعَاءٍ یُدْعَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَحْجُوبٌ عَنِ السَّمَاءِ حَتَّى یُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. 🍃هر دعایی که از خدای عزوجل خواسته می‌شود، به آسمان راه ندارد مستجاب نمی‌شود تا اینکه بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده شود. 📖 کافی، ج ۲، ص ۴۹۳ 💔