eitaa logo
{ پاسدار حرم }
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
215 فایل
سردار دلها : خدایا برای دفاع از دینت، دویدم و افتادم و بلند شدم.... مرا پاکیزه بپذیر. #کپی_مطالب_آزاد ارتـباط‌بــاخــادم‌ڪانال💖 @seyyed400 ارتباط با ادمین تبادل و تبلیغات ارزان💖 @Abolfazlesmaeili87 کانال اطلاعات و شرایط💖 @pasdareharam35
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا وقتی غمگینی با پروردگارت کسی که تو رو خلق کرده حرف نمیزنی😞💔
دلم❤️ مرهمی می خواد از جنس خودت !✨
ای تو که وقتی دلگیری گریه میکنی ای تویی که یه اتفاقی برات افتاده گوشه گیر میشی 😔💡 اره با تو هستم
به جای این کارا بلند شو 🙈 اره 👇 بلند شو برو وضو بگیر نماز بخون ♥️ نمازی که تمام دلتنگی هات رو فراموش کنی 🦋 بگو میخوام نمازی بخونم که تمام مشکلاتم حل بشه اون فقط میفهمه من چی میگم 💔💡
یه دونه خدا دارم..........🦋💡😍
از شبکه سه سیما حتما مشاهدا بشه🙂👌🏻🍃 (هرچند هرجا به نفعشون نیست قطعش میکنند😅)
شهیدی ک نماز نمیخواند🤔 تو گردان شایعه شد نماز نمی خونه گفتن .. تو که رفیق اونی..بهش تذکر بده.. باور نکردم و گفتم .. لابد می خواد ریا نشه.. پنهانی می خونه.☺️ وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون.. بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! 😳توی سنگر کمین.. در کمینش بودم تا سرحرف را باز کنم .. گفتم بهش ک.. ـ تو که برای خدا می جنگی.. حیف نیس نماز نخونی…😁 لبخندی زد و گفت .. یادم می دی نماز خوندن رو☺️ ـ بلد نیستی ؟😳 ـ نه..تا حالا نخوندم😢 همان وقت داخل سنگر کمین.. زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن..تا جایی که خستگی اجازه داد.. نماز خواندن را یادش دادم توی تاریک روشنای صبح.. اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد آرام که کف قایق خواباندمش.. لبخند کم رنگی زد.😔 با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد . . . و با لبخند به شهادت رسید.😔🌹 اری.. مسیحی بود که مسلمان شد و بعد از اولین نمازش به شهادت رسید♥️😔 ღ °|• @az_karbala_ta_shahadat •|°
{ پاسدار حرم }
شهیدی ک نماز نمیخواند🤔 تو گردان شایعه شد نماز نمی خونه گفتن .. تو که رفیق اونی..بهش تذکر بده.. ب
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 خدایااااااااااااااااااا اللهم الرزقنا توفیق شهادت 💔😔😭😭😭
🌸مادرش می‌گوید: یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه‌مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. 🌸پرسیدم احمدرضا که بود؟! ☘ گفت: یکی از دوستانم بود. 🌸 پرسیدم: چکار داشت؟! ☘گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در دانشگاه داد! 🌸گفتم: چی؟؟ ☘گفت: می‌گوید رتبه اول را کسب کرده‌ای! باخوشحالی من و پدرش گفتیم : رتبه اول⁉️ پس چرا خوشحال نیستی⁉️ ☘احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم. در همان حال آستین‌ها را بالا زد وضو گرفت و رفت ! یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی⁉️ ☘می‌گفت : می خواهم ببینم چقدر زحمت می‌کشند! می‌خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... پ.ن: 🌹 احمدرضا دانشجوی نمونه رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران و رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴
{ پاسدار حرم }
🌸مادرش می‌گوید: یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه‌مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چن
خدایا من شرمنده ات هستم💔😔 من چقدر بد بودم و نمیدانستم 😭 برخی وقتا از خودم خجالت میکشم یاحق من را ببخش ببخش که به فکر خودم بودم ببخش که تو را شکر نکردم و فقط وقت گرفتاری جای تو اومدم گله کردم ببخش ببخش😭