گزارش تصویری
برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای خبرنگار و گرامیداشت این روز با حضور جمعی از خبرنگاران و فعالین رسانهای استان یزد در ستاد فرماندهی انتظامی استان یزد.
#روزخبرنگار
#پلیسیزد
هدایت شده از حاج داود
هدایت شده از حاج داود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان حضرت امام خمینی(ره)درباره کسانی که ازهمان زمان باآمریکارابطه داشتند
هدایت شده از حاج داود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يااباعدالله الحسين صلوات الله عليك
#یاساقی_کربلا_ادرکنی
🔘 سال گذشته 18 هزار اتباع غیرمجاز از استان یزد خارج شدند
فرمانده نیروی انتظامی استان یزد:
🟡 بخشی از ناامنی های استان یزد به خاطر اتباع غیرمجاز است.
🟡 متاسفانه برخی صنوف یزد از اتباع غیرمجاز بهره می برند.
🟡 موبایل قاپ ها صدرصد از اتباع بیگانه هستند.
🟡 18 هزار و 300 نفر از اتباع غیرمجاز امسال از یزد خارج شده اند که نسبت به سال گذشته افزایش 93 درصدی دارد.
توقيف کاميونت فوتون با بيش از 98 کيلو ترياک
فرمانده انتظامي استان یزد گفت: ماموران ايستگاه بازرسي شهيد مدني در بازرسي از يک دستگاه کاميونت فوتون 98 کيلو و400گرم ترياک کشف کردند.
سردار "عباسعلي بهداني فرد" در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاري پليس درباره جزئيات اين خبر گفت: ماموران ايستگاه بازرسي شهيد مدني هنگام کنترل خودروهاي عبوري به يک دستگاه کاميونت فوتون مشکوک شده و خودرو را جهت بازرسي بيشتر متوقف کردند.
سردار بهداني فرد افزود: ماموران در بازرسي از خودرو مقدار 98 کيلو و400 گرم ترياک که به طرز ماهرانه اي داخل خودرو جاساز شده بود را کشف و يک متهم را نيز در اين رابطه دستگير کردند.
فرمانده انتظامي استان يزد در پايان با بيان اينکه قاچاقچي قصد انتقال اين مواد از کرمان به اصفهان را داشت افزود: متهم به دادسرا معرفي و با دستور مقام قضائي روانه زندان شد.
#خادمان_امین
#عهد_خدمت
#اسماعيل_هنية
#نحن_القادمون
#شهيد_المقاومة
#IsmailHaniye
#پلیس_یزد
اخبار پلیس یزد را از ما بخواهید
ایتا: یزد زیبا
https://eitaa.com/yazd_ziba
ایتا: پلیس یزد
https://eitaa.com/yazd_police
سروش:پلیس یزد
https://splus.ir/policeyazd
هدایت شده از حاج داود
*نکته مهم و قابل توجه خدمت زائران اربعین امسال اجازه ورود به کشور عراق با خودرو شخصی لغو شده است ⛔️ و کسانی که با خودرو شخصی قصد سفر دارند با اطلاع باشند فقط تا مرزهای ( مهران / شلمچه / چزابه / خسروی ) امکان پذیر میباشد.
🇮🇷کانال جبهه پاسداری از اندیشه ها و ارزشهای انقلاب اسلامی🇵🇸
گزارش تصویری برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای خبرنگار و گرامیداشت این روز با حضور جمعی از خبرنگاران و
متن لوح سپاس که توسط فرماندهی انتظامی استان یزد ، بمناسبت روز خبرنگار به خبرنگارانی که بیشترین همکاری و تعامل و مشارکت را با پلیس یزد داشتند، به همراه هدایایی تقدیم گردید.
#روزخبرنگار
#پلیسیزد
هدایت شده از حاج داود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قتل کودک ۳ ساله بر اثر توهم شیشه😐
روایتی از مامور آمبولانس حمل پیکر متوفی
هدایت شده از حاج داود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درشت ترین و بامزه ترین پسر ایرانی
هدایت شده از حاج داود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يه كار جالب در پياده روى اربعين👌👌👌👌
حتما نشرش بده تا حتی اگر زائر
همنیستی،خادم باشی 🤲
هدایت شده از حاج داود
#شهدا
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد.
🌷سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی👉
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی.😭😭😭😭😭
هدایت شده از حاج داود
🔹ببینید قبل از انقلاب وضع مملکت چقدر داغون بوده که ملت تور تفریحی هفت روزه میرفتن افغانستان...!!!
ولی هنوز بعضیا گاهی دلشون برای حقارت اون زمان تنگ میشه. تازه این تنها یه نمونه کوچیک از تحقیرهای اون زمان بوده🤦♂
هدایت شده از حاج داود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😎این مرد چرا آرام نمی گیرد؟ مگر انتخابات تمام نشده؟ از خودم پرسیدم.
14 مرداد، جلسه با اساتید بود.
⏺دکتر کمی با تاخیر آمد و همین بهانه ی شوخی یکی از استادها شد که دکتر برای جبران باید بستنی بخرد! خنده فضا را پر کرد. دکتر با آن وقار و متانت همیشگی اش با لبخند پاسخ داد که بستنی هم می خریم😄. باز هم خنده.
⏺با دیدن این جمع و این خنده ها یک سوال توی سرم می چرخید: از مردی این چنین مهربان، منعطف و محترم چطور می شود در نظر برخی ها طالبان ساخت؟
🟠جواب در بیشتر نظرات استادان بود:
(جدای از بی تقوایی آن برچسب زننده ها)، رسانه!
▶️تقریبا استادی نبود که در صحبت هایش به ضعف در رسانه، ضعف در بیان نظرات و اهداف اشاره نکند. مهمی که رهبر این کشور سال ها پیش گفته بود و حالا، این انتخابات ضرورتش را به چشم همگان آورده بود.
⏺ ما مردم حق داریم بدانیم چه کسی برایمان چه کار می کند؟ باید بدانیم و داشتن رسانه ای که این را نشان دهد، حق ماست.
انتخابات تمام شده،اما #سعیدجلیلی خیلی زود، کارهایش را از سر گرفته.
این از سرگیری یک فرق دارد این بار. قرار نیست آفتابِ این دولت در سایه بماند.
#جلیلی #سعید_جلیلی
•
8058363034.attheme
94.2K
در ایتا روی این فایل👆👆👆👆 بزنید و وقتی اجرا شد ، تاییدش کنید
پس زمینه ایتاتون ، تصویر #شهیدقاسمسلیمانی میشود
جالبه . امتحان کنید
[@EThemes] Rahbari Blue.attheme
126.8K
روی این فایل👆👆👆👆 بزنید و وقتی اجرا شد، تاییدش کنید، پسزمینه ایتاتون تصویر #امام_خامنه_ای میشود
🥇 تا اسم مدال میآد
همه ما به فکر مدال طلا میافتیم
همیشه مدالها از جنس طلا نیست!
بعضی وقت ها از جنسِ
خون جگر است و داغِ دل ...
📷 تصویر آقای حسنعلی ضرغام پور
پدر ۵ شهید که عکس فرزندانش را
مثل مدال به سینه چسبانده...
#مدال_افتخار
.
📌 عملیات نصر ۷
🔹 این عملیات در تاریخ ۶۶/۵/۱۴ با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا سلام الله در جبهه سردشت و به منظور در تیررس قرار دادن شهر نظامی قلعه دیزه و سد دوکان و قطع راههای ارتباطی ضد انقلاب و نیز تصرف ارتفاعات دوپازا و بلفت آغاز میشود.
🔹 رزمندگان نیروی زمینی سپاه پاسداران، نیروهای دشمن را از دو محور مورد تهاجم قرار میدهند و ارتفاعات ۲۱۴۴ و ۲۱۳۰ از ارتفاعات بلفت و ارتفاعات ۲۳۰۴ و ۲۳۷۹ از قلههای اصلی دوپازا را پس از نبردی تن به تن آزاد میکنند. رزمندگان در این حمله، علاوه بر انهدام دو گردان از تیپ ۱۸ و دو گردان از لشکر ۲۴، ۲۰۰۰ نفر از دشمن را کشته یا زخمی میکنند.
🔹 قوای اسلام در دومین مرحله این عملیات که بامداد روز چهارشنبه آغاز میشود، به نیروهای عراقی مستقر در ارتفاع ۱۸۷۳ یورش میبرند و تا دشمن خود را بازیابد، آنها را تارو مار میکنند و با تحمیل خسارات و تلفات دیگر به دشمن، تعدادی را نیز به اسارت میگیرند و این ارتفاع را که در امتداد یال دوپاز است، تصرف میکنند.
🔹 در این مرحله، تیپ ۸۱ از لشکر ۲۴ عراق به طور کامل منهدم میشود و تعداد ۲۰۰۰ تن دیگر از نیروهای دشمن کشته و زخمی میشوند. در جریان این نبرد، جادهی آسفالتهی سردشت قلعه دیزه زیر آتش مستقیم رزمندگان قرار میگیرد.
🔹 ستاد تبلیغات جنگ از مردم شهر قلعه دیزه میخواهد برای در امان ماندن از آتشِ ضد آتش ایران روی آتشباری دشمن که در غرب شهر مستقر است، شهر را تخلیه کنند و بدین ترتیب نقشه دشمن در جانپناه قرار دادن این شهر، خنثی میشود.
🏅 نتایج عملیات
🔘 مناطق آزاد شده:
● ارتفاعات دوپازا (۲۳۷۹، ۲۰۳۴)
● ارتفاعات بلفت (۲۱۴۴، ۲۱۳۰)
● جاده آسفالته سردشت - قلعه دیزه
● پاسگاههای مرزی بلفت و قریب ۳۰ کیلومتر مربع از منطقه
🔘 تجهیزات منهدم شده دشمن:
● ۴ فروند هلی کوپتر
● دهها قبضه خمپاره انداز
● ۱۰ دستگاه تانک و نفربر
● ۵۰ دستگاه خودرو
● مقدار زیادی سلاح سبک و نیمه سنگین
🔘 یگانهای منهدم شده دشمن:
● تیپ ۹۷ پیاده
● ۲ گردان کماندویی از لشکر ۲۳
● ۲ گردان از تیپ ۱۸
● ۱ گردان از لشکر ۲۴
● ۲ گردان از نیروهای دفاع الوطنی
🔘 تعداد کشته و زخمی:
● ۱۰/۰۰۰ نفر
🔘 تعداد اسرا:
● ۲۸۵ نفر
📚 منبع: کتاب کارنامه توصیفی عملیاتهای ۸ سال دفاع مقدس از ص ۳۵۱ ؛ علی سمیعی | نمایندگی ولی فقیه در نیروی زمینی سپاه ۱۳۷۶.
📷 تصویر نقشه عملیات:
● https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/816
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 http://eitaa.com/Doc_d_moghadas
.
🤲 #دست_توسل
🔺 هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است.
📚 امالی شیخ صدوق ص ۶۰۶
🔅تعجیل در فرج امام زمان و رضایت قلب نازنینشان ۵ صلوات هدیه کنید..
#انتظار_جمعه
#امام_زمان
.
📌 پای برهنه در میان عزاداران؛
🔹 به خاطر دارم در یکی از روزهای ماه محرم، همراه عباس و چند تن از خلبانان مأموریت حساس و مشکلی را انجام داده و به پایگاه برگشته بودیم. به اتفاق عباس ساختمان عملیات را ترک کردیم. در جلو ساختمان ماشین آماده بود تا ما را به مقصد برساند. عباس به راننده گفت: پیاده میرویم. شما بقیه بچهها را به مقصد برسانید.
🔹 من هم به تبعیت از عباس سوار نشدم و هر دو به راه افتادیم. پس از دقایقی به یکی از خیابانهای اصلی پایگاه رسیدیم. صدای جمعیت عزادار از دور به گوش میرسید. کم کم صدا بیشتر شد. عباس به من گفت: برویم به طرف دسته عزادار.
🔹 بر سرعت قدم هایمان افزودیم. پرچمهای دسته عزادار از دور پیدا بود. خوب که دقت کردم، دریافتم که هرچه به جمعیت نزدیکتر میشویم، چهره عباس برافروختهتر میشود. در حال پیش رفتن بودیم که لحظهای سرم را برگرداندم. دیدم عباس کنارم نیست. وقتی برگشتم دیدم مشغول درآوردن پوتینهایش است. ایستادم و نگاهش کردم. او به آرامی پوتین و جوراب را از پا درآورد. آنگاه بند پوتینها را به هم گره زد و آنرا به گردن آویخت. سپس بی اعتنا از کنار من عبور کرد. با دیدن این صحنه، بی اختیار به یاد حر بن یزید ریاحی، هنگامی که به حضور امام شرفیاب میشود، افتادم.
🔹 او در حالی که داشت به دسته عزادار نزدیک میشد دستهایش را از آستین درآورد و بالا تنه لباس پروازش را دور کمر گره زد. با گامهای تندتری از من فاصله گرفت. من که بی اختیار محو تماشای او بودم، نگاهم همچنان به عباس بود که سعی داشت به میان جمعیت برود. او چند لحظه بعد در میان انبوه عزاداران بود. با صدای زیبایش نوحه میخواند و جمعیت، سینه زنان و زنجیر زنان به طرف مسجد پایگاه میرفتند.
🔹 من تا آن روز گاهی در ایام محرم دیده بودم که بعضی پابرهنه عزاداری میکنند؛ ولی ندیده بودم، که فرمانده پایگاهی با پای برهنه در میان سربازان و پرسنل عزاداری و نوحه خوانی کند.
👤 راوی سرهنگ خلبان فضل الله جاویدنیا.
📚 کتاب پرواز تا بینهایت (حکایتهای کوتاه از راد مردی بزرگ) صفحه ۱۱۲.
➖➖➖➖➖
🎥 بوسه پدر شهید عباس بابایی بر پاهای فرزند شهیدش:
● https://eitaa.com/Doc_d_moghadas/818
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱 http://eitaa.com/Doc_d_moghadas
#شهید_بابایی #برشی_از_کتاب
.
•
#بدونتعارف..
همه عمرمون رو
صرف این بدنی که قراره
غذای کرم ها بشه نکنیم
صرف چیزی بکنیم که فرشته ها
میخواهند ببرند...!