eitaa logo
پاورقی؛ حمید درویشی شاهکلائی
561 دنبال‌کننده
626 عکس
81 ویدیو
24 فایل
حمید درویشی شاهکلائی؛ دانش‌آموخته دکتری فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق پژوهشگر، ویراستار و کتابفروش @darvishi
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی باید حشره‌شناس بود تا عمق معنای حدیث را فهمید. مثلاً همین حدیث ماجرای ثواب قطره اشکی به اندازه بال مگس! چرا مگس و چرا اشکی به اندازه بال مگس؟ این بار بیاییم از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم. آماده‌اید با بال مگس به عرصه سیمرغ برویم؟ مهمان ۱۰۴ صفحه متفاوت باشید. اثر حجت الاسلام نشر ۲۵۰۰۰ تومان خرید در باسلام: b2n.ir/mags خرید مستقیم با تخفیف: ble.ir/hdarvishi www.Qafase.ir | @Qafase با ، تازه بمانید: ble.ir/join/ZTk3NGIyNT
۲۰ آذر ۱۴۰۰
از تازه های نشر کتاب آقای ایرانی: شهید مدافع سلامت درست از زمانی که حضرت آقا فرمان حضور بسیج در میدان فعالیت های جهادی و کمک های مومنانه را صادر کرد، دیگر آرام و قرار نداشت. بیشتر شبها دیر وقت به خانه می آمد و صبح زود می رفت. برخی از دوستان و بستگان مصطفی درآمد خوبی داشتند، از همه کمک می گرفت و هر هفته هزاران بسته مواد غذایی پخش می کرد. یکبار به خانواده ای مستحق می خواست کمک کند، مرد آن خانواده گفت: آقا ما ایرانی نیستیم، افغانی هستیم! از همان جا اسم مصطفی شد آقای ایرانی! وقتی بسته ها را به خانواده های مستحق می رساند، خودش را راننده اسنپ، یا اگر طرف مقابل خیلی سوال می کرد، خودش را آقای ایرانی معرفی می کرد تا اخلاصش حفظ شود. کتاب با 20 درصد تخفیف تا آخر هفته: ble.ir/hdarvishi خرید در باسلام: b2n.ir/krni تا پیشنهادی دیگر: ble.ir/join/YTdkMDA1Yj
۲۳ آذر ۱۴۰۰
ایام فاطمیه است. شادی روح همه شهدا صلوات با یاد تازه بمانید: ble.ir/join/YWNmNTczMz
۲۴ آذر ۱۴۰۰
یادداشت مهم دکتر نعمتی درباره دکتر خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj
۲۴ آذر ۱۴۰۰
بخوانیم صحیفۀ امام، ج 14، ص 527
۲۴ آذر ۱۴۰۰
جاوید مرحمتی بچه شهر انقلابی بود. معلوم نبود کی درس می‌خواند. همیشه در بود و مشغول مطالعه کتب مذهبی و مبارزه! دانشجوی آمار و بودجه دانشگاه شیراز شده بود ولی در به مقام جانبازی رسید. بود. وقتی شنید یک دانشگاه مذهبی می‌خواهند تأسیس کنند به اسم امام صادق، شد دانشجوی کد ۶۱ تبلیغ. باز هم سعی می‌کرد حتی‌المقدور در جبهه رزم باشد نه جبهه درس. می‌گفت «حس می‌کنم در قفسی هستم با پر و بال شكسته. من بايد به جبهه بروم و تازه شوم.» وقتی می‌گفتند تو در تبلیغات مؤثرتری تا اینکه یک بسیجی گمنام باشی، می‌گفت «باید پاسخگوی وظایف شرعی خودم باشم... این‌ها بهانه است.» پاییز ۶۵ به پیشنهاد مهدوی با هزینه شخصی رفت . سپرده بود وقت خبرش کنند. ۴ دی ۱۳۶۵. رفت. ۹ سال بعد که اندازه ۹ قرن برای مادرش طول کشید، فقط چند استخوان برگشت. جاوید، جاوید شده بود. ____ از کسانی که مانع جبهه رفتن بچه‌ها می‌شدند،‌ گله کرده بود. ما دانشجویان دوره پنجم دکتری فرهنگ و ارتباطات، دوره خودمان را به نام او زینت بخشیدیم. خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj
۳ دی ۱۴۰۰
امیر یگانگی تخریبچی گردان نوح: شب قبل از عملیات کربلای چهار با حمید غفوری قرار گذاشتیم که هر کداممان شد، آن‌قدر دمِ درب بماند تا آن یکی دیگر بیاید. برگرفته از حماسه یاسین، نوشته استاد سید محمد به برادرش نوشته بود: «از تو درخواست می‌کنم که دعا کنی خدا به ما اخلاص بیشتری عطا کند تا درس را برای او بخوانیم و عنوان‌های فریبنده‌ای چون طلبه دانشگاه امام صادق (ع) و ... را نخوریم و روزبه‌روز ان‌شاءالله به طرف شدن حرکت کنیم.» به خاطر تسلط به عربی و انگليسی و اطلاعات عميق سياسی و ذهن تحليلگرش به عنوان رابط با چند واحد عملياتی چريکی در عمل می‌کرد. جنازه بی‌سر این غواص مشهدی کربلای ۴ دو ماه بعد پیدا شد. او را از قرآنی که به همراه داشت، شناختند. موفقی در بود اما برای بار دوم نرفت چون... وصیت کرد: «نسبت به اسلام و آبروی جهمهوری اسلامی غیرت داشته باشید!» شادی روحش صلوات خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj
۳ دی ۱۴۰۰
در کودکی یتیم شد. اما بچه زرنگ بود. دانشجوی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف بود. دوباره کنکور داد برای رشته تبلیغ دانشگاه امام صادق! راستش آنجا هم ماندنی نشد! شعرهای خوبی هم می‌گفت: جای تو در قفس دنیا نیست گفتم: «تو که قوانین سخت دانشگاه را می‌دانی. نیایی شش‌ماه شاید هم یک سال عقب بمانی.» با لهجه کاشانی گفت: «ما اومدیم همه‌ش رو بدیم.» ما برگشتیم دانشگاه برای امتحان. او ماند جبهه و همه‌ش رو داد. ۹ سال مفقودالاثر بود. وقتی برگشت، دیگر مادرش نبود. شادی روحش صلوات خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj
۳ دی ۱۴۰۰
سینا (محمدحسین) شرف‌زاده هوشش عجیب بود. فلسفه اخلاق را به انگلیسی مباحثه می‌کرد؛ اقتصاد اسلامی را به عربی. در خانه، سینا بود و در دانشگاه،‌ ابن‌سینا! فعال مسجدی بود. اما سه دانشگاه قبول شده بود. البته انتخابش را از قبل کرده بود. به همه می‌گفت دعا کنید دانشگاه امام صادق قبول شوم. وقتی دانشجو شد، از هر فرصتی برای استفاده می‌کرد. چندبار به عنوان جبهه رفته بود اما راضی نمی‌شد تا اینکه با جمعی از دانشجویان مشهدی راهش را یاد گرفت. ۴ دی ۶۵ تخریبچی غواص گردان یاسین بود که عملیات لو رفت. ۱۵ سال بعد جنازه‌اش برگشت. شادی روحش صلوات خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Z
۳ دی ۱۴۰۰
پای ثابت ، ، و اصلاً همه‌کاره بود. چندماهی مهندسی خواند. دوباره کنکور داد و این بار از بین علوم قضایی و امام صادق، انتخابی عاشقانه داشت. پاییز ۶۵ با ۳۰ نفر از دانشجویان دانشگاه به جبهه رفت. رفت دیگر. اما ۹ سال بعد برگشت؛ وقتی فقط چند استخوان از او باقی مانده بود. این سال‌ها گاهی می‌گفتند اسیر شده، صدایش را از رادیو شنیده‌اند و... اما حمید واقعاً رفته بود. در آخرین نامه‌اش نوشته بود: اكنون لحظات پايانی را می‌گذرانم و لحظات انتظار را. حالا به خوبی حس می‌كنم كه انسان در مواجهه با مرگ چه حالتی در رابطه با عمر خويش دارد. حقارت خويش را به واقع درك می‌كنم. می‌بينم كه عملم و طاعتم كم است، كم! شادی روحش صلوات خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Z
۳ دی ۱۴۰۰
نوجوان بود که پایش به جبهه باز شد. هم کردستان، هم جنوب. هم کار فرهنگی می‌کرد هم نظامی. تقریباً همه عملیات‌ها را شرکت می‌کرد. از همان فتح‌مبین اول جنگ گرفته تا رمضان که جانباز شد و والفجرها و کربلاها! پزشکی هم قبول شده بود. سال ۶۴ هم که دانشجوی دانشگاه شد، بی‌خیال جبهه نشد. کاظم دوست داشت جوری شهید شود که هیچ‌کس رغبت نکند ببوسدش. همین‌جور هم شد. کربلای ۴ که شهید شد، یک ماه از جنازه‌اش خبری نبود. استادش آیت‌الله نجفی وقتی فهمید بهترین شاگردش سودای جبهه رفتن دارد، گفت: تو مثل بزغاله‌ لاغری که اگه ذبح بشه، نه گوشتی داره نه چیزی. تو ۱۰ سال دیگر مثل شهید مطهری می‌شوی. ببین چقدر کتاب نوشت و شاگرد تربیت کرد و آخرش شهید شد. کاظم بعد از شهادت به خواب استاد آمد و گفت: حاج‌آقا! اینجا بزغاله‌ها را هم خوب می‌خرند! شادی روحش صلوات خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Z
۳ دی ۱۴۰۰
نادر (محسن) میشانی‌فرد بچه بود. خانه‌اش بود. در صف اول مبارزات انقلاب و سپس جنگ حضور داشت. از نزدیک شهادت برادرش، خسرو را دید اما سست نشد. در ، از سنگر علم هم غافل نبود. در ۲۲ سالگی شد دانشجوی رشته سیاسی ورودی ۶۲. با ، وارد مرحله جدیدی از زندگی شد ولی مسیر زندگی‌اش را عوض نکرد. مسلط به عربی و انگلیسی بود. سال ۶۵ به عنوان به رفت. با فعالیتی که از خود نشان داد، نیروهای نظامی دستگیر و زندانی‌اش کردند. به ایران که برگشت، زود رفت جبهه. اما این بار نه به عنوان مبلغ از طرف دانشگاه بلکه به عنوان رزمنده. می‌خواست سلاح به دست بگیرد و رودررو بجنگد. ۴ دی ۶۵؛ جنازه خط‌شکن کربلای ۴ برنگشت. محسن خواست هم باشد. شادی روحش صلوات خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj
۳ دی ۱۴۰۰